برای ادراک نسبت سینمایی به وقت شام با واقعیت میدان آن را در تدمر در سوریه باید دید. برای ادراک نسبت کتاب حجاب بیحجاب با واقعیت میدان آن را در بعلبک در لبنان باید خواند؛ روایت درست و روایت درشت را که شنیدهییم...
پیشینهی حضور آن چه جریان شیرازی خوانده میشود، در سوریه و در لبنان به خیلی سال پیش بر میگردد و تازه نیست. ظهور تازهی آنها در دمشق و در بیروت در پسآی فتنهی شام اما قابل توجه است. پرسیدم: این جا مسجد دارند؟ نشانی یک حسینیه در حارة حریک پشت مسجد فضلالله را به من دادند...
جریان سید فضلالله را سالها پیش در ایران با آن داستان شهادت حضرت صدیقه میشناختیم. این جا در لبنان اما محمد میگفت: به حلیت وضو گرفتن زنها با لاک ناخن و ناخن کاشته شناخته میشوند. بینهی اجتماعی جریان فضلالله چه در عهد پدر و چه پسر یکی اهمیت خیریه و دیگری اهمیت وحدت است...
آن که روی بردار خطی سنت-مدرنیته میزید حتا اگر یاغی هم که بشود باز حوالتی جز پستمدرن شدن ندارد؛ زیستن در چنبرهی ولایت طاغوت...
یک قبر را در روضةالشهیدین کنده بودند تا دوطبقهاش کنند و دو قبر را در آخرین ردیف روضةالحوراء میکندند؛ در بیروت شهید شدن عادیتر از مردن است...
زیر سایهی جنگی که هنوز در دورها در جریان است، مردم لبنان نرمنرمک برای سال تازهی میلادی و مراسم آن آماده میشوند. آن چه اما در بیروت منتظر دیدنش نبودم تنگهای ماهی قرمز بود که کنار خیابان چیده بودند، و گویا میفروختند...
جادهی کوهستانی بیروت به دمشق کمابیش به جادهی چالوس خودمان میماند؛ و جادهی بیادهی لبنان به سوریه هماین جاده است، تا به عراق برود. پای ثابت مثالهایم برای تبلیط در شریانهای بیادهی اربعین، محلهی ترسانشین عالیه در شمال بیروت و ابتدای این جاده است که به عظمیهی کرج میماند...
تفاوت فصیح صحبت کردن در محیط عربی و اندکی لهجه دانستن آن است که قیمت خدمات واقعی میشود، و اگر نه گاه پنج تا ده برابر باید اضافه بپردازی...
بیادهروی از بیروت به دمشق و زینبیه سالها است که انفرادی در جریان است؛ گام بعد کشاندن مسیر بیاده از دمشق به تدمر و رطبه است تا به کربلاء و نجف برسیم، و این دور نیست حتا اگر تا مدینه و مکه ادامه پیدا کند...
وضعیت مدرن یا وضعیت پستمدرن وضعیت آنهایی است که در ولایت طاغوت ایستادهاند...
تنها توصیهی ما به اینها که روی بردار، به زعم ایشان محتوم، سنت-مدرنیته زمینگیر شدهاند و حوالت خود را بسمل شدن در آن میدانند این است که صبح به صبح آیةالکرسی بخوانند، حتا سویههای ریشو|چادری ایشان...
امت ابلیس اکبر میخواهند با رقصیدن با امت پیامبر اعظم بجنگند؟ باکی نیست؛ برقصند، بجنگند. ما هم تفسیق و تکفیر با آنها میجنگیم...
رقص بیریبه نداریم. آن که کف خیابان و بازار و آکادمی میرقصد، امر جنسی را به آن جا کشانده است. هماین است که این جریان نباید بدش بیاید که جنبش فواحش یا شورش هرزه یا پویش پتیاره خطاب شود...
این که اسرائیل موشکهایش را درست از آسمان حرم خانم زینب روانهی فرودگاه دمشق میکند معناش صریح است: جنگ با اسرائیل جدای از دفاع از حرم قدس، دفاع از حرم دمشق است...
خلاف بغداد و بیروت، صدای شلیک شبانه در دمشق عادی نیست. صدای شبکهی الجزیرة را میبندم، پای پنجره میروم؛ میزنند، میایستند و میزنند. صدای بم ضدهوایی است. فردا ظهرش از رفقاء میپرسم. میگویند: هواگرد شناسائی اسرائیل روی دمشق پدآفند میشده است...
ما اگر دستمان به نیروی زرهی ملی اسرائیل در غزه نمیرسد، دستمان به پیادهنظام امت او در ایران که میرسد...
غرب هماین است که غزوش را این روزها در غزه میبینیم. باقی روایتها، داستانهای دخترانه است...
عصر شنبه تشییع شهیدان در بیروت بود. جوانهای حزبالله با پرچم سرخ حرکت، در خیابانهای ضاحیه دور میزدند. حق دارند: حرکت میخورد و میزند. تازه پرچم حرکت حزبالله در لبنان زرد امید است و پرچم حکومت حزبالله در ایران سرخ انتقام را هم در خود دارد؛ این روزها اما زردیم و امیدوار...
عصر شنبه تشییع شهیدان در بیروت بود. جوانهای حزبالله با پرچم سرخ حرکت، در خیابانهای ضاحیه دور میزدند. حق دارند: حرکت میخورد و میزند. تازه پرچم حرکت حزبالله در لبنان زرد امید است و پرچم حکومت حزبالله در ایران سرخ انتقام را هم در خود دارد؛ این روزها اما زردیم و امیدوار...
جدای زدن روزانهی فرودگاه دمشق، دفعهی پیش که زینبیه را زدند دور بود. این دفعهی آخر موشکها از کنار حرم رد شدند و در چند سد قدمی آن از ما شهید گرفتند. دارم فکر میکنم اسرائیلیها اگر با زدنمان در صحن خانم ما را بیازمایند باز پاسخ را به زمان و مکان مناسب حواله میکنیم؟ یا چه...
نه تنها این جا خبری از قدس و غزه نیست و اگر نمایشگاه دالان مصلای زینبیه نباشد نمیفهمیم جنگی در جریان است، حال و هوای فاطمیه نیز در دمشق حس نمیشود. عصر به این قهوهخانهی دنج ته بازار کنار حرم خانم آمدهام، چای عراقی میخورم و لطمیهی عراقی گوش میکنم و استخوان سبک میکنم...
ملت در لبنان مرده به دنیا آمده است؛ اشتباه کشندهی حرکت حزبالله و طائفهی شیعه در لبنان این میتواند باشد که جای امتسازی پی ملتسازی برود...
جمعیت شیعه در ایران دست کم هفتاد برابر لبنان است و بسی بیش از این است نسبت حوزههای شرعی این جا و آن جا. با این همه این باور در ایران در جریان است که دشوارههایی که ما در طهران تا قم تا مشهد از پس حل آن بر نیامدهییم لبنانیها از بعلبک تا بیروت تا نبطیه موفق به حل آن شدهاند...