eitaa logo
محمد مهدی فاطمی صدر
2.9هزار دنبال‌کننده
421 عکس
31 ویدیو
2 فایل
مدرسه‌ی شیعی وتر | روایت نهضت امت @mahdi_vvatr
مشاهده در ایتا
دانلود
از شورا ولایت در نمی‌آید؛ اگر در می‌آمد که خروجی سقفیه ولی مؤمنین بودند...
این ایده که اکثریت نسبی می‌تواند حکومت بر پا کند و حاکم اکثریت و اقلیت باشد کفر بسیط است؛ ایده‌ی این که اکثریت نسبی می‌تواند ولایت ربانی بسازد و والی اکثریت و اقلیت باشد کفر مرکب است...
آن که جمهوری اسلامی را ترجمان islamic republic می‌داند، یا مصوب است یا مفوض؛ هر چه است شیعه‌ی امامیه‌ی سره نیست...
سکولارهای شرمنده و درنده‌ی ایرانی از مشروطه به این طرف فرصت داشته‌اند که برای ایده‌های خود در باره‌ی دوتایی مشروعه|مشروطه واژه‌پردازی کنند، و این که تا ام‌روز کلیدواژه‌های دینی چون مشروعیت و ملت را در معنای مدرن به کار می‌برند اماره‌یی بر کسل و فشل بودن آن‌ها است...
خدا تاس نمی‌ریزد. خدا آمار هم نمی‌شمارد...
این که در دموکراسی میان دو سویه‌ی اکثریت و اقلیت، باز یک اقلیت تعیین‌کننده‌ی اکثریت شدن یک طرف است معنای ساده‌اش آن است که آن چه دموکراسی نسبی خوانده می‌شود باز حاکمیت اقلیت است...
این سکولارهای نهفته و شرمنده و درنده‌ی ایرانی که شرع و مشروع و عقل و‌ معقول و علم و معلوم را در معنایی عرفی تقریر می‌کنند، وقتش که برسد نسخه‌ی عرفی خود مصحف را هم خواهند نوشت...
بی نصب فقهی حاکم شرع و ولی امر یک ده‌یار هم ولایت تصرف در مشاعات دهاتش را ندارد، چه رسد به این که رئیس جمهور و نماینده‌ی مجلس شرعیت خود را از سواد برگه‌ی رأی بدانند...
ایده‌ی انج‌من هزارپای حجتیه و هواداران فکری قدیم و جدید آن این است که در عهد غیبت برویم در غار، اما در عمل می‌روند در بغل طاغوت...
بیان ولی فقیه را فقهی و شرعی باید فهمید. اگر از بیان ولی فقیه خلاف شریعت استنباط می‌کنید معناش آن است که بیان ایشان را عرفی و عامی می‌فهمید...
اگر حکومت اسلامی و اقامه‌ی آن شرعیتش را از رأی اکثریت می‌گیرد، از چه حجاب اسلامی و اقامه‌ی آن شرعیتش را از رأی اکثریت نگیرد؟ یا چه...
مکتبی‌ها مشروعیت و شرعیت را یکی چیز می‌دانند و‌ پیشینه‌ی این تلقی تا دعوای مشروطه با مشروعه می‌رسد. سکولارهای نهفته و شرمنده و درنده ایرانی مشروعیت را نه شرعی که عرفی می‌فهمند، و هم‌این است که مشروعیت برای آن‌ها هم‌آن شرعیت نیست...
کسی در دموکراسی اکثریت در اسرائیل شک دارد؟ اگر شک ندارید باید جنگ اسرائیل در غزه را نیز حامل مشروعیت بدانید؛ هم‌آن طور که دیگر دموکراسی‌های اکثریت در دنیای مدرن این آدم‌خواری صهیونی‌ها را دفاع مشروع می‌دانند...
می‌خواستیم بنشینیم و از صبح نبود. غروب دراز کشیده بودم و وضعیتش سیاه شد. نوشتم: کسی مرحوم شده؟ نوشت: اسرائیل سید رضی را زد. از جام پریدم. پرسیدم: که جا؟ عصر زینبیه را با جنگنده زده بودند. سوریه برای ما روزمره شده بود؛ سید اما پیش از ما آمد و پس از ما ماند، و مزدش را گرفت و رفت...
نهضت زنده است، چون هنوز شهید می‌دهد...
گریه‌زاریم را کرده‌ام و باز نشسته‌ام و نظریه‌پردازی می‌کنم: چه کسانی شهید می‌شوند؟ آن‌ها که به ستوه نمی‌آیند؛ نستوه‌ها...
شهید شدن این‌ها که شهید می‌شوند و شهید نشدن آن‌ها که شهید نمی‌شوند از برهان‌های عدل الاهی است...
من اگر بودم می‌زدم...
اگر دست‌تان را خوانده‌اند در سنت نشست کرده‌یید؛ نهضت در نسبت با بدعت دست برتر را دارد...
فاعتدوا عليه بمثل ما اعتدى عليكم؛ نسخه‌های آخوندی برای نظامی‌گری از دل وحی آمده است؛ شما می‌خواهید از درس‌های دافوس برای جنگیدن با اسرائیل الهام بگیرید؟ بگیرید، اما اسم سنت‌های کلاسیک را نهضت نامتقارن نگزارید...
پس سال‌ها کار کردن با فقهاء و سردارها منطق دو روند هنوز برایم سیاه‌چاله است: یکی احراز صلاحیت نام‌زدهای انتخابات در شورای نگه‌بان قانون اساسی و دیگر صبر راه‌بردی سپاه پاس‌داران در انتقام شهادت رزمنده‌ها در شام...
نهضت را حتا سنت نمی‌تواند پیش‌بینی کند؛ اگر برای بدعت در صحنه‌ی جنگ نرم تا سخت محاسبه‌پذیر شده‌یید در نهضت بودن یا سنت بودن خود درنگ کنید...
منطقه‌ی زینبیه محله نیست، مخیم است؛ حاشیه‌نشینی‌‌هایی که اردوگاه آواره‌های سنی و شیعی از جولان تا فوعه بوده است، و هم‌این است آب و برق و راه و امنیت آن. برای این فرمان‌دهانی که با خان‌واده جای زیستن در محله‌ی دیپلمات‌نشین کفرسوسه در زینبیه می‌ماندند یک پله برایم جهادی‌تر بودند...
بینه‌ی کلاسیک پی اعلان رسمی جنگ در لبنان است یا در ایران از اعلان جنگ فراگیر احتراز دارد؛ جنگ را دارای شروع و پایان می‌پن‌دارد. بینه‌ی اصالت جنگ، اما این است که جنگ هیچ گاه تمام نمی‌شود که برای شروع کردنش متأمل باشی؛ تنها شدتش کم و زیاد می‌شود، و سخت به نرم و نرم به سخت می‌شود...
این روزها که نوشته‌ها و ارائه‌های فل‌سفه‌خوان‌های متعارف حتا ایرانی را که دنبال می‌کنم به این می‌رسم که گویا فلسطین نه تنها از نقشه‌‌های جغرافیایی آکادمیک مفقود است که در حلقه‌های فکری آکادمی نیز حاضر نیست...