هر که در لبنان کار کرده باشد میداند که این جا حلقههای میانی محلی از اعراب ندارد. دو مسیر درشت احیای حلقههای میانی امت در لبنان یکی شریانهای بیادهی اربعین است و دیگری حلقههای خوانش بیانات حضرت رهبر. جدای اولی که نوپا است، سید شبکهی دومی را تا دل شهرها و روستاها برده است...
در سخنرانیهای سید حسن بیان ایشان که بالا میگیرد حاضران با لبیک یا نصرالله تأیید میکنند و مدتی است که کف زدن و سوت کشیدن هم چه در میان خواهران و چه برادران شروع شده است. چارهاش به گمانم آن است که مانند ایران تکبیر بگویند، هر چند به بندهای بعدش که خاص خودشان باشد نیاز دارند...
سید حسن میگوید: ما از اصطلاح زمان مناسب و مکان مناسب استفاده نمیکنیم، ما در میدان پاسخ میدهیم؛ یا این که میدان را به راحتی از پدآفند جنوب به آفند برای پس گرفتن مناطق اشغالی لبنان سر میدهد، یعنی فهم سید از جنگ، رقومی و سنتی و کلاسیک نیست...
حسین به نفیسه کوهنورد گفت: مگر شهروند انگلیس نیستی؟ مگر حزبالله را تروریست نمیدانید؟ پس این جا قاطی تروریستها چه غلطی میکنی؟ در مراسمها به عنوان ایرانی میآید میان خانمهای مکتبی لبنانی و دورش جمع میشوند و حرف میزنند و برای زدن ما در بیبیسی فارسی خوراک جمع میکند...
سید حسن، به عنوان یک آخوند، پیش از آن در نبرد با اسرائیل فرمانده باشد معناده است. امروز وقتی از امکان آفند حرکت حزبالله برای گرفتن روستاهای هفتگانهی اشغالی لبنان صحبت میکرد روی نقطهی عطف معنایی مقاومت لبنان آمده بود که با تحقق این اتفاق، یکباره از سلب به ایجاب میرفت...
در بارهی حرکت جهاد اسلامی فلسطین و تشیع آنها از ایران تا لبنان ضد و نقیض زیاد شنیدهام. میپرسد: شیخ گوشیت که جا است؟ گوشیم را میگیرد و با گوشی خودش بیرون از اطاق میگزارد و بر میگردد. مینشیند و سبک و سنگین میکند و میگوید: رزمندههای حرکت جهاد پیش ما با مهر نماز میخواندند...
بارانهای سیلآسای بیروت به عمامه و عباء رحم نمیکند. میخواستم از ابوحسین چتر بخرم. وقتی فهمید ایرانیم مه را نشاند به تعریف کردن: از سه برادر شهیدش، از این که در جوانی شیوعی بوده است، از این که همآن زمان که شیوعی بوده است برای عماد مغنیه، رفیق مکتبیش، سلاح جور میکرده است...
میپرسم: بار آخر سید حسن را کی دیدی؟ گفت: سال دوهزاروهشت، یک هفته پیش از تصرف بیروت نماز صبح را با انبوه رزمندهها در آن مسجد خواند. از عماد مغنیه میپرسم، پس از آن که شبح شد. گفت: هر از گاه در خیابان در بیروت میدیدمش اما به روی خودمان نمیآوردیم و رد میشدیم...
گفت: این روستای زادگاه استاذ است؛ رهبر امل را میگفت. گفت: در انتخابات شهرداری به اشارهی سید نامزد حرکت حزبالله کنار کشید تا نامزد حرکت امل رأی بیاورد. لبنانیها سیاست نفس طویل را از ایرانیها آموخته و آزمودهاند هر چند این که هزارها سال است که بازرگانند هم بیتأثیر نیست...
رهبر آنی است که معنا میدهد؛ معنای ایجابی میسازد یا معنای سلبی. آوردن اصطلاح لبنانی جنوبی مشحر به ادبیات سیاسی دنیای عرب یا بازنامی کشور سیشیل به جزائر سنشل منشل توانایی خطاب ساختن سید حسن تنها در یک سخنرانی است...
هر چه لبنانیها و بیش از آنها عراقیها و این آخریها ایرانیها در نماوههای نظامیشان سروصدا میکنند، فلسطینیها و این رزمندههای مکتبی که نماوههای طوفان الاقصی را میسازند به ارزش سکوت از ساز پی بردهاند؛ و هماین است که بیواسطه خودت را کف معرکهی غزه مییابی...
به سفارت ایران حق نمیدهم که این جوانها که خود را برای جنگ نرم تا سخت با اسرائیل و امریکا به شام تا عراق رساندهاند را شماتت کند. تکلیف سفارت نه دست به سر کردن آنها که رایزنی با سازمان بسیج است تا راهی برای سازماندهی ایرانیها برای حضور در جبهههای امت در جنگهای بعد بیابد...
نمیشود سالها اسلوب آتش به اختیار شهدایی چون مصطفا صدرزاده را ترویج کنی و بچهزرنگبازی آنها را تحسین کنی، و پای معرکهی بعد انتظار داشته باشی که جوانهای جهادی در یکانهای زمینگیر سازمان بسیج منتظر زمان مناسب و مکان مناسب جنگ با اسرائیل بنشینند، و خودشان را به لجمن نرسانند...
ارتش امی یعنی حتا یهودی بودن شرط پیوستن به آن و جنگیدن با مسلمانهای شیعه و سنی در فلسطین نیست، و صهیونی بودن کفایت میکند؛ هماین است که سربازهای وظیفهی اکراینی و امریکایی و آرژانتینی و حتا ایرانی ارتش اسرائیل عادی است و داوطلبهای هندی و ژاپنی این ارتش سرخط خبرها میشوند...
ردوا الحجر من حیث جاء. حرکت حزبالله به عنوان نخستین پاسخ، پیش از خشک شدن کفن شیخ صالح، پایگاه هوایی میرون که پهپاد اسرائیلی مهاجم به ضاحیه از آن جا آمده بود را در هم کوبید. دگوریها مارونی و صورتیهای شیعی در لبنان هم هنوز دارند خنج میکشند که قطعنامهی ۱۷۰۱ را خدا آورد...
منطق ما در شلاق زدن به سویهی ایرانی امت ابلیس همآن منطق ما در موشک زدن به سویهی اسرائیلی آن است...
روزنامهی جمهوری اسلامی اگر نبود و آن صفحهی خبری جماران اگر نبود، اهل سنت خمینی بودن این قدر راحت پیش چشم نبود...
بینهی اصالت صلح همواره نگران عبور از آستانهی جنگ است. در بینهی اصالت جنگ همواره درگیر جنگی و تنها شدت آن تفاوت میکند. این دلیل ناکارآمدی دکترین پلهیی امنیت ملی ما در نسبت با اسرائیل و امریکا است؛ آنها اما با ما این گونه نیستند و شاهدش شهدایی است که مرتب از ما میگیرند...