هر چه لبنانیها و بیش از آنها عراقیها و این آخریها ایرانیها در نماوههای نظامیشان سروصدا میکنند، فلسطینیها و این رزمندههای مکتبی که نماوههای طوفان الاقصی را میسازند به ارزش سکوت از ساز پی بردهاند؛ و هماین است که بیواسطه خودت را کف معرکهی غزه مییابی...
به سفارت ایران حق نمیدهم که این جوانها که خود را برای جنگ نرم تا سخت با اسرائیل و امریکا به شام تا عراق رساندهاند را شماتت کند. تکلیف سفارت نه دست به سر کردن آنها که رایزنی با سازمان بسیج است تا راهی برای سازماندهی ایرانیها برای حضور در جبهههای امت در جنگهای بعد بیابد...
نمیشود سالها اسلوب آتش به اختیار شهدایی چون مصطفا صدرزاده را ترویج کنی و بچهزرنگبازی آنها را تحسین کنی، و پای معرکهی بعد انتظار داشته باشی که جوانهای جهادی در یکانهای زمینگیر سازمان بسیج منتظر زمان مناسب و مکان مناسب جنگ با اسرائیل بنشینند، و خودشان را به لجمن نرسانند...
ارتش امی یعنی حتا یهودی بودن شرط پیوستن به آن و جنگیدن با مسلمانهای شیعه و سنی در فلسطین نیست، و صهیونی بودن کفایت میکند؛ هماین است که سربازهای وظیفهی اکراینی و امریکایی و آرژانتینی و حتا ایرانی ارتش اسرائیل عادی است و داوطلبهای هندی و ژاپنی این ارتش سرخط خبرها میشوند...
ردوا الحجر من حیث جاء. حرکت حزبالله به عنوان نخستین پاسخ، پیش از خشک شدن کفن شیخ صالح، پایگاه هوایی میرون که پهپاد اسرائیلی مهاجم به ضاحیه از آن جا آمده بود را در هم کوبید. دگوریها مارونی و صورتیهای شیعی در لبنان هم هنوز دارند خنج میکشند که قطعنامهی ۱۷۰۱ را خدا آورد...
منطق ما در شلاق زدن به سویهی ایرانی امت ابلیس همآن منطق ما در موشک زدن به سویهی اسرائیلی آن است...
روزنامهی جمهوری اسلامی اگر نبود و آن صفحهی خبری جماران اگر نبود، اهل سنت خمینی بودن این قدر راحت پیش چشم نبود...
بینهی اصالت صلح همواره نگران عبور از آستانهی جنگ است. در بینهی اصالت جنگ همواره درگیر جنگی و تنها شدت آن تفاوت میکند. این دلیل ناکارآمدی دکترین پلهیی امنیت ملی ما در نسبت با اسرائیل و امریکا است؛ آنها اما با ما این گونه نیستند و شاهدش شهدایی است که مرتب از ما میگیرند...