تفاوت درشت بنیادگراها و شریعتمدارها آن است که دست اولیها از احتجاج شرعی و اجتهاد فقهی تهی است حتا اگر اهل جهاد نرم تا سخت باشند...
دموکراسی مدرن هماین است که در مهد آن، فرانسه، داریم میبینیم: دولت لواط...
نوخلفیهای شیعی ارجاعشان در فقیه تمام میشود و به وصی و نبی نمیرسد؛ تقریر توقیفی از ولی فقیه را که دیدهیید...
عبدالکریم البرناوی، هجده ساله، اهل صیدا؛ از جیب سلاح میخرد و بیرون از چهارچوب حرکت حزبالله یا گروهی دیگر برای جنگ با اسرائیل به جنوب لبنان میرود؛ جنازهاش را نزدیک شهرک مطله مییابند، و با پرچم لبنان بر تابوت دفن میشود؛ بی تشریفات نظامی این روزها...
دست کم سه یکان نظامی حرکت امل را میشناسم: سرایا العباس، سرایا القاسم، سرایا الأشتر. اینها روی هم از ابتدای نبرد طوفانالأقصی یک شهید دادهاند. شهدای حرکت حزبالله در این جنگ تا اکنون نزدیک به دویست نفر بوده است...
اینها که به رباط رایان میگویند: فیلترینگ، نام خودشان چه است؟ تجزیهطلبهای خجالتی...
سالها پیش به بلال گفته بودم: کاش در حرکت حزبالله، ممحض در کار فکری بمانی، و نمایندهی مجلس و وزیر دولت نشوی. حسین این را این جا و آن جا تعریف میکند: شیخ فکر میکند شیعه در لبنان در کل چند نفر است که توصیه به این شکل از تخصص میکند؟ و میخندد...
اهل سنت خمینی مانند دیگر سویههای اهل سنت در گسست از نهضت، در مظان بدعت بودهاند؛ کافی است نسبت این جماراننشینهای پساخمینی را با انقلاب و انتظار و حتا اسلام ببینید، از آن شیخ تا این سید...
اهل سنت خمینی به ۱۵ خرداد تا ۳ خرداد باور دارد؛ این یعنی در آن بازهی تاریخی ضد انقلاب نیست. اهل سنت خمینی از پسآی ۱۳ خرداد اما با انقلاب اسلامی نیست و حتا ممکن است که در ۲خرداد تا ۲۲ خرداد ضد اکنون انقلاب به خیابان بیاید...
اهل سنت کسی است که در سنت نشست کرده است و امتداد نهضت را بدعت میداند؛ این سنت میتواند سنت موسوی باشد یا سنت عیسوی یا سنت محمدی یا سنت علوی یا سنت صادقی...
آن روایت از حرکت حزبالله لبنان که در ایران رائج است، کمابیش، روایت بستر است و نه روایت سنگر. هماین است که عموم آن جوانهای بسیجی ایرانی که طی ماهها جنگ با اسرائیل خود را به لبنان رساندهاند از چفت و بست جهادی با این حرکت و ارکان آن ناتوان بودهاند...
این ریشو|چادریهای مقوا در ایران که امروز به ترویج خوانندههای زن به زعم خویش اهل مقاومت رسیدهاند، سالها است برابر خوانندههای مرد مغنی و کازینوخوان مقاومتشان را از دست دادهاند...
مستضعفین در لبنان؟ کرایهبر مه را به بیروت میآورد و وسط سرودهای حماسی حرکت حزبالله به سید که میرسند مشتهایش را گره میکند. با این همه حواسش است که روی سیاههی پخش خودرو از برخی عنوانها بپرد و ملاحظهی شیخ را میکند: کاظم ساهر، سویفت تیلور، الیسا و جولیا پطرس که در مرز است...
قلم پای کسی که بخواهد پای فاجرهای کاشف حجاب را به بهانهی رأی دادن، به حریم مساجد مسلمین باز کند را خواهیم شکست، حتا اگر عنوانش ناظر شورای نگهبان باشد...
نخستین نتیجهی فرو کاستن جبههی مقاومت به محور قدرت، انضمامناپذیری معنایی و میدانی نیروهای هویتطلب امت به آن است...
تابع اخس مقدمات اگر باشد، شورای نگهبان، نگهبان قانون اساسی است یا نگهبان شریعت محمدی است؟ یا چه...
گفته میشود: شورای نگهبان نسخهی دادگاه شریعت در جمهوری اسلامی ایران است؛ اگر بود که سخنگوی حقوقدان این شورا به طور رسمی در رسانههای جمعی خلاف شریعت محمدی به زبان نمیآورد...
دادگاه شریعت اگر داشتیم، یا حتا اگر این دادگاه انقلاب همآن دادگاه جمهوری نبود، کسی که وسط جنگ احزاب حجاب به خودی شلیک میکند را باید محاکمهی صحرائی میکردیم...
ساختار قوهی قضائیهی ما مجتهدمدار نیست؛ با این همه حتا در هماین بافتار عرفی مأذونمدار باز ترک فعل آن طی سالها و طی این یک سال آخر در صحنهی جنگ احزاب حجاب محرز است...
دادگاه انقلاب ما اکنون تنها یک اسم است، و کار به صحنهی میدانی نهضت ندارد؛ اگر نه مگر میشود با اجماع و استحسان حقوقی صحنهی اجتهادی انقلاب را داوری کرد؟ درستش آن است که دست از تعارف برداریم و دادگاه انقلاب را با دادگاه عمومی یککاسه کنیم و انقلاب و انقلابیها را معطل نکنیم...