ساختار قوهی قضائیهی ما مجتهدمدار نیست؛ با این همه حتا در هماین بافتار عرفی مأذونمدار باز ترک فعل آن طی سالها و طی این یک سال آخر در صحنهی جنگ احزاب حجاب محرز است...
دادگاه انقلاب ما اکنون تنها یک اسم است، و کار به صحنهی میدانی نهضت ندارد؛ اگر نه مگر میشود با اجماع و استحسان حقوقی صحنهی اجتهادی انقلاب را داوری کرد؟ درستش آن است که دست از تعارف برداریم و دادگاه انقلاب را با دادگاه عمومی یککاسه کنیم و انقلاب و انقلابیها را معطل نکنیم...
شرف قبلهی نخست مسلمین ابا دارد که به دست بینمازها و ترانهخوانها و همجنسبازها آزاد شود...
بدنهی مکتبی جمهوری اسلامی ایران برای کارگزاران صورتی نظام پول خرد روی میز همپیاله شدن و لاس زدن با دگوریهای لجنی است...
هماین زنک نویسندهی فاجر شریعتستیز دلیلی زنده است که از چه کار فرهنگی و جهاد تبیین برای همهی بیحجابها جواب نیست و فقهای شیعی در جعبهی ابزار خود تفسیق و تعزیر و تنجیس و تهدیر هم دارند...
ما چپ مشرک نیستیم که بت عدالت عرفی را بر گردهی شریعت قدسی سوار کنیم، یا زرنگتر باشیم و از کمربندی عدالت به معیشت، شریعت و هدایت را دور بزنیم و مستضعف پیاده را ندار گرسنه معنا کنیم...
آن سالها که هنوز نشریهی هابیل را در میآورد، و از من دلخور بود که از چه دیگر برایش نمینویسم به قم آمده بود و با کسی به حجرهام در بیتالطائب آمد. گفتم: این قانقاریایی که گرفتارش شدهیی در روششناسیت نمیماند و تا معرفتشناسی و هستیشناسیت خواهد کشید. خندید؛ دل نداد، و رفت...
تفکیک عدالت از شریعت و اصالت دادن به اولی برابر دومی از سنخ همآن کلاشیهای آکادمیکی است که با تفکیک اخلاق از فقه و اصالت دادن به اولی برابر دومی صورت میپذیرد...
سلیطه اگر در زبان فارسی نبود، برای توصیف این زنهای سکولار هار و برهنهی پیشران جنبش فواحش و شورش هرزهها باید واژه وضع میکردیم و کار سخت میشد، و نیز پتیاره...
ریشو|چادریهای مقوا اسلام و انتظار و انقلابشان به فوت بند است؛ در نیامده است...