تروریسم یک کلیدواژهی شرعی نیست؛ این یعنی کسی که تروریست را حد وسط استدلال خود مینهد ممکن است به اباحه یا اجماع یا استحسان سرگرم باشد اما به اجتهاد فقهی شیعی مشغول نیست...
هر که مدعی نهضت است باید نسبت خود با امر شریعت قدسی و فقاهت شرعی را روشن کرده باشد، حتا اگر نفر نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی باشد...
پاکستان نمونهی نقض کاملی است که از چه امت اتحاد دولتها نیست. امت اسلام و امت شیعه در پهنای پاکستان همپای ایران و گاه داغتر از آن در بیعت امام امت است اما دولت آن حلقه به گوش امریکا و امت آن است...
اندکی از دشمنان ما همپای آن چه جماعت جیشالعدل خوانده میشود عقیدتی میزیند و میجنگند. این که این جماعت را به موشک و پهپاد سپاه پاسداران میبندیم یعنی کار فرهنگی و کار نرم با مستکبر حتا کتاب به دست تا یک جایی جواب است و از جایی چارهاش درون و بیرون مرزهای ملی کتک سخت است...
هنگامی میتوانید از تنوع پوشش شرعی در رسانهی ملی جمهوری اسلامی ایران صحبت کنید که پس از پنجاه سال محجبههای منقبه را در برنامههاتان پذیرفته باشید؛ کاری که سالها است در رسانههای شرق تا غرب عالم اسلام، بی هیاهو، در جریان است...
مشکل مدرسی درس خواندن آن است که انبوهی سنت فقهی و فلسفی را مباحثه و حاشیه کردهیی اما توان احتجاج اکنونی کف نهضت را نداری. هماین است که به هماین راحتی در جریان استحسان این و اجماع آن گرفتار قلاب بدعت میشوی و چشم باز میکنی و کف بازار اسلامسرایی مشتری جمع میکنی...
اینها که در مشترک لفظی نظام، نظام را نظام قدرت و نه نظام شریعت میدانند یکچند نشانه در گفتار دارند: حجاب اولویت نیست، منافع ملی حاکم بر همه چیز است، سلاح اتمی باید ساخت...
اقامهی حجاب اگر خطکش ایجابی تفکیک مذهبیهای سرخ از صورتی است، باور به سلاح اتمی هم خطکش سلبی تفکیک مذهبیهای صورتی از سرخ است؛ اسلام خودبسندهی دلخوشکنک بیبنیاد...
حفظ نظام اوجب واجبات است. مؤمن شرعی این نظام را نظام شریعت میفهمد؛ مؤمن عرفی در مشترک لفظی نظام، نظام را نظام قدرت میفهمد؛ هماین است که کارگزاران عرفی نظام برای حفظ نظام قدرت، نظام شریعت را ذبح میکنند...
میخواهد در آن شبکهی محلی منتسب به جریان وطنی آزاد، زنده صحبت کنم؛ شبکهی ترساهای همدل با حرکت حزبالله. دارم فکر میکنم به عنوان یک شیخ ایرانی چه حرف اساسی و سازنده با سویهی ترسای جمهور مقاومت لبنان میتوان زد که برادران لبنانی و ایرانی با اولین پرواز به طهران اخراجم نکنند...
همآن سالهای جنگ در سوریه، یکی از رفقاء با یکی از برادران ایرانی مسئول در فرودگاه دمشق حرفش شده بود؛ طرف گفته بود: خروجممنوعت میکنم! ورودممنوع کردن رفقاء به سوریه و لبنان را دیده و شنیده بودم، اما خروجممنوع مگر برای پادگانهای سر میدان کلاهدوز و ته خیابان تختی نبود؟ یا چه...