ایران رایان بیرون از عیان ایران
اربیل، ایروان، استانبول برای تودههای ناملتزم به شریعت، چهارچوب ایران بیرون از ایران است؛ جایی که ایرانیها جمع هستند و زبان ایرانی است و سازوکارها ایرانی است اما حاکمیت اسلامی ایران در آن برقرار نیست.
این زیستبومهای عیان ایران بیرون از ایران پایگاه و خاستگاه پیوستار وسیعی از کنشهای اجتماعی تا امنیتی تا عمق خاک ایران بوده است و تشکلیابی و سازماندهی خیابانی زیست خلاف شریعت محمدی از این شهرها تا شهرهای ما تنها یک نمونه از آن است.
ایران بیرون از ایران البته جدای این برونبومها اسلوب درونبومی هم دارد که خارج کردن بخشی از سرزمین ایران از سیطرهی حاکمیت است؛ کاری که گروهکهای مسلح معارض تا ابتدای دههی ۱۳۹۰ شمسی میتوانستند، و برخی بلندیهای مرزی سختروی ایران را به عنوان پایگاه و اردوگاه در اختیار داشتند.
وسیعترین پهنهی ایران بیرون از ایران اما نه در محیط عیان که محیط رایان است. عمدهی مساحت محیط رایان ایران اسلامی حتا در شروع قرن تازه، بیرون از حاکمیت حکومت اسلامی است و این تجزیهطلبی علنی مدافعانی با صدای کلفت و به زبان پارسی درون مرزهای عیان ما دارد.
مدافعان ایران بیرون از ایران ماندن محیط رایان ایران به خوبی میدانند که هیچ محیط عیان و رایان بدون حاکمیتی در عالم در کار نیست، اما تا نفی حاکمیت شرعی حکومت اسلامی بر محیط رایان ایران پیشتر نمیآیند و باقی را نانوشته به حکومتهای طاغوت حریف و رقیب و سازمانها و شرکتهای آنها میسپارند.
وضعیت حکمرانی جمهوری اسلامی بر محیط رایان ایران این روزها بیش از هر چیز به حکمرانی سلطنت قاجار بر پارههایی عیان از ایران میماند که روی نقشهی کاغذی از آن ما است و روی زمین واقعیت سیطرهیی بر آن نداریم.
خلاف آنها که فضای حقیقی و فضای مجازی را دو واقعیت جدای از هم میدانند، درهمبودهگی محیط عیان و محیط رایان به سادهگی به این معنا است که وانهادن سیطره بر محیط رایان به از دست رفتن سیطرهی ما در محیط عیان ختم خواهد شد، که در پارههایی شده است.
جمهوری اسلامی در این روزها برابر یک انتخاب تاریخی است: این که میخواهد برای خوشآمد تودههای ناملتزم به شریعت و ریشو|چادریهای سستمذهب همسو با آنها به حاکمیت بر عیان ایران اسلامی بسنده کند یا سر نفی سبیل کفار حربی و بسط دارالاسلام به محیط رایان ایران را هم دارد...
شروع نیمسال از شاگردهای شیعه و نوشیعهی درس کلام تطبیقی میپرسیدم: شما تکفیری هستید؟ چشمهاشان گرد میشد: نه، استاد. پایان نیمسال هماین را از سر میپرسیدم؛ چشمهاشان ریز میشد: بله، استاد...
و اذن في الناس بالحج یأتوک رجالاً و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق. بیاده و شریانهای عمیق بیاده و بیاده از خانه، با بنای نخستین عتبهی عالم به دست پدر ما، ابراهیم، همقدمت است...
آوار ایستار اربعین
طی سالهای دههی ۱۳۶۰ هجری شمسی و تا اوج آن از نیمهی دههی ۱۳۷۰، تلاش ما ترویج ماهیت دفاع مقدس بود؛ تا آن جا که جنگ ایران و عراق یا جنگ هشتساله یا جنگ تحمیلی یا جنگ اول خلیج فارس، به بیان عربها، به طور معمول در محیط ایران دفاع مقدس خوانده میشود.
بنیان نهادن نهادی چون بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس سختترین بخش روندی بود که تا میانهی ساخت باغموزههای استانی دفاع مقدس و وارد کردن واحدهای دانشگاهی دفاع مقدس و تا نرمهی سینمای دفاع مقدس و ادبیات دفاع مقدس پیش رفت.
اکنون دفاع مقدس یک مفهوم تثبیت شده در فرهنگ معاصر ایران و حتا بیرون آن است؛ تا آن جا که روایت عرفی جنگ هشتساله و آدمهای آن هیچ گاه امکان جدی شدن را پیدا نکرد چه رسد به این که بخواهد جریانی چون ادبیات ضدجنگ را راهبری کند.
با این همه به زودی در یافتیم که این نگاه موضعی به تاریخ نهضت چه مخاطراتی را در بر دارد؛ سادهترینش چالشهای ما در مفصلبندی دفاع مقدس و مقاومت بود.
این چالش در جریان جنگ سوریه خود را کف جامعه به ما نشان داد؛ ما با تمام موفقیت در تثبیت گفتمان ملی دفاع مقدس از صورتبندی جنگ امی در سوریه و عراق و حتا دفاع از حرم در چهارچوب آن ناتوان بودیم.
بنیان نهادن بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای مدافعان حرم و محور مقاومت در ماههای پایانی حیات ظاهری حاج قاسم سلیمانی به دست ایشان، نشانهی روشنی بود که لشکر باغموزههای دفاع مقدس و پژوهشکدههای دفاع مقدس و انتشارات دفاع مقدس و همآیشهای دفاع مقدس چه نسبت گسستهیی با مقاومت اکنونی امت دارند.
تازهترین گسست گفتمان ملی دفاع مقدس از واقعیت امی مقاومت اما هماین صورتبندی سفرهای راهیان نور و مناسک موسم اربعین در این سالها است.
در جغرافیایی کمابیش یکتا، موسم اربعین هر چه پیش میرود راهیان نور تضعیف میشود و در آن سوی مرزها زیرساختهای آماده برای راهیان نور عراق در دل شریانهای پیادهروی اربعین به طور مطلق رها شده است.
واقعیت دیگر، جدای از این گسست، اما آن است که موسم اربعین و مفهوم موضعی آن در مظان مبدل شدن به دفاع مقدس دوم است.
اربعین این روزها یک ماهیت تثبیت شده در سنت ایرانی است؛ ما اکنون ستاد مرکزی اربعین در دولت و انبوهی ستادهای ریز و درشت آن را در نهادهای دیگر داریم؛ ما اکنون مجمع فعالان مردمی اربعین و انبوه تشکلهای مردمنهاد زیر عنوان آن را داریم که تا موکبهای خیابانی شهرها و روستاها گسترده شده است.
اربعین اکنون جای خود در سنت معرفتی ما را دارد و حتا ادبیات خود را در ساحت هنر پیدا کرده است. اربعین اکنون یکی از چند مناسبت مهم سالانهی ما است.
این همآن جایی است که با بسنده به ماهیت موضعی اربعین در مفصلبندی با دیگر مناسک پیادهی زیارت عتبات، از عراق تا حجاز تا شام، به مشکل میخوریم.
تردید در توسعهی زیارت پیاده به موسمهای رائجی چون نیمهی شعبان و عرفه تا انکار احیای شریانهای روزمرهی پیادهروی از خانه، تا تشکیک در برگزاری پیادهروی اربعین بیرون از جادهی کوتاه نجف-کربلاء همه محصول ماندن در هماین چنبرهی معنایی خودساخته است.
تجربهی ما از ایستادن در ماهیت دفاع مقدس و نرفتن به ماهیت مقاومت به میگوید که ایستادن در ماهیت اربعین و نرفتن به ماهیت مطلق بیاده ما را گرفتار تنگناهایی معنایی و میدانی از همآن دست خواهد کرد...
مدیر مدرسهی شرعیهی بنتجبیل میگفت: تنها طلبههایی را میپذیریم که برای درس و بحث تفرد دارند. به این فکر میکردم که ممحض نگاه داشتن طلبههای جهادی در آشوبناکترین نقطهی جهان تشیع کار هر کسی نیست...
از جوانک نوخطی در جنوب حلب برایم میگفتند که قاضی یک از گروهکهای مسلحین در یکی از روستاها بود؛ وضو را به فقه سنی اشتباه میگرفت. از بنیادگرایی سنی و حتا شیعی بعد از آن تصویری شفافتر از این ندیدم...
یکانهای بسیط بسیج
نزدیک به نیم دهه زمان لازم بود تا نخستین یکانهای رسمی بسیجی ایرانی پا به جنگ سوریه بنهند؛ امری که هیچ گاه در جنگ در عراق اتفاق نیفتاد.
طی دههها بینهی حاکم بر آموزش و رزمایش گردانهای بسیج مردمی در سازمان رزم سپاه پاسداران آن بود که دشمن پیش رو نیرویی کلاسیک خواهد بود که ما در هیأتی نامتقارن با او خواهیم جنگید؛ امریکا، اسرائیل، اعراب.
واقعیت جنگ در عراق و سوریه اما آن بود که سویهی کلاسیک معرکه ما بودیم و این مسلحین سلفی بودند که نامتقارنترین شکل جنگهای معاصر را پیش روی ما نهادند.
این دلیل سادهی گسترش گردانهایی چون فاتحین و بازخوانی و بازنویسی و بازسازی گردانهای امام حسین بود، تا در نیمهی دههی نود شمسی این یکانها کمابیش به توانش رزم در این جنگ نوپدید برسند.
نیم دهه بعد اما این چالش از نو تکرار شد؛ کف غائلهی ژینا ما مواجه با جنگی ترکیبی بودیم که هیچ یک از یکانهای رزم بسیج برای ورود در آن روزآمد نبودند؛ هماین شد که بسی از نیروهای بسیجی بیرون از سازمان رزم سپاه به مقابلهی انفرادی و ارتکازی با آن به خیابان آمدند.
با فروکش کردن شهرآشوبی سخت این غائله و پس کشیدن جنبش فواحش و شورش هرزهها به کنش نرم، با محوریت کشف فاحش حجاب، آن چه برابر ما است زمینگیری نیروهایی است که طی سالها برای دفاع از دستآوردهای انقلاب اسلامی سازماندهی کردهییم، و پس از ماهها هنوز حتا در اصل نبرد و اولویت درگیری و جایابی لجمن آن مرددند.
پیش از این میدانستیم و اکنون میبینیم که یکانهای بسیج مردمی از گردانهای امام حسین تا امام علی تا فاتحین هیچ یک ماهیتی مرکب ندارند و توانایی کنش در معرکههای ترکیبی و پیچیدهی این روزها را ندارند، و ستاد و صفشان کمابیش از خط مقدم جبههها غائبند.
اینها روی هم به این معنا است که زمان بازخوانی و بازنویسی و بازسازی سازمان رزم بسیج متناسب با جنگ ترکیبی و مکتبی تازه، درون مرزهای ملی ایران، فرا رسیده است؛ خروج یکانهای رزم بسیج از بساطت.
گام نخست این روند شاید ادغام این سه گونهی گردان در هم و رسیدن به یک گردان ترکیبی مکتبی یکتا باشد، تا برسیم به بازسازی گفتمانی نیروی بسیج و بازنویسی معنایی آن...
تا دورترین نقاط عالم هم اکنون اهل نهضت این را آموختهاند و میپرسند: حضرت رهبر گفته است یا بیت رهبر؟ این را زمانی میپرسند که کسی از سفارت یا وزارت یا نیرو یا جای دیگر میگوید: نظر رهبر این است یا آن است...