آن کارگزار نظام که تکلیف حاکمیت در بارهی کشف حجاب را به تذکر زبانی مختصر میکند، یا نمیفهمد که تفاوت حلقهی حاکمیت از حلقهی میانی چه است؟ یا حلقهی حاکمیت را ناتوان از حکمرانی میداند و یا پی سکولار کردن حکومت مکتبی است؛ و در هر حال کفایت کارگزاری در جمهوری اسلامی را ندارد...
آماج نهائی کارگزاران صورتی نظام و آخوندهای پروانهیی محلل آنها، میزان مجاز برهنه گشتن کف خیابان نیست؛ مسألهی اساسی آن است که از این پس رأی عرفی ملاک پذیرش است یا وحی قدسی...
آن مسجد که به هوس بسط نظام قدرت به هتک نظام شریعت تن میدهد و به برهنهپوشهای هار رأیریز راه میدهد، مصداق مسجد ضرار است...
آن که عبد نیست هرز است. مسجد محل عبودیت مؤمنین است و نه هرزگردی متهتکها، هر چند به بهانهی دید زدن کاشیهای تاریخی یا رأی دادن در انتخابات شوراء...
برای هزاران سال تلاش الاهیدانها هماین بوده است که فلسفه خادم توحید باشد. واقعیت اما آن است که حقوق از همآن ابتداء جاکش شرک بوده است...
شاخص درشت خالی شدن مراتب جمهوری اسلامی از جاهلیت مدرن هماین تهی شدن نهادهای آن از روندهای حقوقی عرفی است...
مذهبیهای صورتی، مذهبیهای سرخ را چه میخوانند؟ تندرو، افراطی، افراطگرا، دگم، جزمی، خشکمقدس، خرحزباللهی، سختمذهب، متعصب، متصلب، متحجر، قشری، سلفی، ظاهرگرا، زماننفهم، امل، ملانقطی، دلواپس، سوپرانقلابی، کاتولیکتر از پاپ، جلوتر از رهبر، خودعمارپندار، خوارج، طالبان، داعش...
از مهدی بازرگان و مسعود رجوی و اکبر گودرزی تا عبدالکریم سروش و محمد شبستری و محسن کدیور تا امیر ترکاشوند و مهدی نصیری و تقی اکبرنژاد، نیم قرن است که یک زنجیره از مارتین لوترهای ایرانی ناکام خواستهاند تا شبانان مدرن شیعه باشند اما کسی بز دست اینها نداده است؛ پروتستانهای سترون...
بنیادگرایان شیعی آن قدر عقل شرعی ندارند که بدانند راه خالی کردن آب موجهای سهمناک دریا که به کشتی ریخته است، سوراخ کردن آن نیست...
بنیادگرایی شیعی نه ملتزم به شریعت است و نه ذیل ولایت است و نه در هرم فقاهت است و نه دستش به حجت سفت است و نه پایش بر لجمن نهضت است. بنیادگرایی شیعی و حتا برادران سنی آن، از هر چه به سنت نماند نفرت دارند...
عرفیسازها و بنیادگراها دو تیغهی یک قیچیند، هر چند ظاهرش آن است که به صورت هم تیزی میکشند..