مذهبی صورتی همج رعاع است؛ اتباع کل ناعق، یمیلون مع کل ریح، لم یستضیئوا بنور العلم، و لم یلجئوا الی رکن وثیق، هم وضعیتی است که همواره آنها را در آن مییابیم...
جا کشیدن برای آشوب هماین است که اکنون از مذهبیهای صورتی میبینیم تا نوبت شهرآشوبی دگوریهای لجنی برسد...
سکولارهای شرمنده و سکولارهای درنده یک صف همبستهاند؛ ریشو|چادریهای مقوا دندان ندارند اما با زبانشان در حال دریدن تشرع و متشرعهایند...
سازمان بسیج کمابیش سازمان بسیج مستضعفین بوده است تا این که سازمان بسیج مؤمنین بشود...
غائلهی ژینا تمام شد؛ با همدستی مذهبیهای صورتی و دگوریهای لجنی اما جنبش فواحش و شورش هرزهها و بلوای بیناموس هنوز ادامه دارد؛ خط مشترک ریشو|چادریهای مقوا و لختی/قرتیهای شاخ...
آن که عملیات نسقکشی از شریعتمدارهای آمر به معروف و ناهی از منکر را در این روی هم ریختن هر از گاه مذهبیهای صورتی و دگوریهای لجنی در بستر رسانه نبیند کوررنگ است...
سواد رسانه منهای سواد رساله میشود هماین سواری دادن رایگان ریشو|چادریهای مقوا به فاسق و فاجر و کافر...
هنگامی که عرف شمال و جنوب شهر در یک آن دو تا است، وا سپردن حجاب به عرف و عرفیسازی آن معنای سادهی شانه خالی کردن از اقامهی شرعی آن را دارد؛ حتا اگر پیشران این عرفیسازی و رهاسازی حقوقدانهای دستاربند آکادمی ایرانی باشند...