آن چه در گفتار سکولارهای ایرانی جنبش زنان خوانده میشود هماین بلوای سلیطهها است...
غائلهی ژینا، غائلهی سلیطهها بود؛ غائلهی ژینا تمام شد اما غائلهی سلیطهها تمام نمیشود...
تکلیف ما با مذهبی مستضعف خاکستری جذب است؛ تکلیف ما با مذهبی مستکبر صورتی دفع است...
مذهبی صورتی همآن چادری مقوایی است که گیس بیحجابها را کف خیابان و آکادمی میبافد؛ مذهبی صورتی همآن ریشوی بیریشهیی است که برای روزهخوارهها در ماه رمضان لقمه میگیرد...
ورود نکردن ملت مؤمن به مراتب سخت امر به معروف و نهی از منکر هنگامی است که حاکمیت وارد در آن باشد، نه این که در عمل به این تکلیف شل بزند یا آن را ول کرده باشد. بند میم وصیتنامهی حضرت روحالله را از سر بخوانیم...
جامعهی اسلامی نباید برای طغیان و تفرعن سکولارهای هار ایرانی امن باشد؛ همهمان دیدهییم که با عقبنشینی حاکمیت چه گونه کف خیابان و آکادمی ملت مؤمن را میدرند...
درون ملت ایران ما دو امتیم، که یک جوی خون میانمان در جریان است: خون روحالله، آرمان، مهدی...
دندان نیش سلیطههای هار سکولار را همآن کف آکادمی و کوچه و بازار باید کشید...
طاهرة لفظ محترمی است. درست آن است که همآن را بگوییم که همعصرانش میگفتند: سلیطهی قرةالعین...
النصر بالرعب؛ سکولارهای درندهی ایرانی نباید از بیم نرم تا سخت مکتبیهای جهادی یک آن بیرون بیایند؛ این خوف اگر بشکند، کف آکادمی چادر از سر ناموس شیعه میکشند یا کف خیابان برهنه مصلوبمان میکنند...