ایران برای مکتبیها امالقرای امت است، آخرین خاکریز بشریت؛ ایران برای دگوریها گربهی نشسته است، خرابشده، زمین سوخته...
درستتر آن است که اینها که خود را ملیگرا میخوانند میلهگرا بخوانیم؛ بسندهگرها به آهن سرد میلهی مرزی...
آخوندهای اسلامشهری میلهگرا نیستند، اما آن قدر که آنها پشت میلههای مرزی از امالقرای ایران رباط کردهاند ایرانشهریها آکادمی نکردهاند...
هر قدر آن شیر تعزیهی بیرق ایرانشهریها شمای اسدالله الغالب است، تشیع آنها همآن شیعه بودن در اسلامشهر است...
کنش و واکنش ملیگراها به شرط میله است؛ میلهی مرزی. یعنی حتا امر به معروف و نهی از منکر را به شرط آن که آمر و ناهی با او هممیله باشند میپذیرد...
با منطق میلهگراهای ایرانشهری سلمان پارسی و صهیب رومی و اویس یمنی و بلال حبشی حق ندارند عثمان حجازی را در اسلامشهر امر به معروف و نهی از منکر کنند و تنها عمر حجازی حق همچه کاری را دارد...
در مشترک لفظی نظام، نظام برای رسانهی جدال نظام قدرت است و نه نظام شریعت؛ هماین است که به هوای حمایت از نظام قدرت ابائی از هتک نظام شریعت ندارد. آن چه میماند آن است که همدلان و میزبانان ریشو|چادری این رسانه نظام را چه فهمیدهاند؟ یا چه...
این بسی بدیهی است که امت احمد روایت امت ابلیس را نپذیرد و هماین است پذیرمان امت ابلیس با روایت امت احمد...
یا أیها ألذین آمنوا إن جاءکم فاسق بنبأ فتبینوا؛ این تازه فاسق است و تکلیف کافر و کافر حربی و کافر حربی فرنگی پیشاپیش روشن است...
نگفته بودیم؟ اینها در عهد غیبت حیرت ندارند، گاوگیجه دارند. گفته بودیم...
از مهدی بازرگان و مسعود رجوی و اکبر گودرزی تا عبدالکریم سروش و محمد شبستری و محسن کدیور تا امیر ترکاشوند و مهدی نصیری و تقی اکبرنژاد، نیم قرن است که یک زنجیره از مارتین لوترهای ایرانی ناکام خواستهاند تا شبانان مدرن شیعه باشند اما کسی بز دست اینها نداده؛ پروتستانهای سترون...
ملت ایران میان دو امت گسسته و قطبیده است: امت احمد|امت ابلیس، امت اسماعیل|امت اسرائیل، امت تحریرالوسیله|امت بیبیسی...
منبر موزیکال بدعت تازهی شبکهی نهال است. پندار برنامهسازان سازمان جامجم آن است که ساز کسی را به ذکر رسانده است؟ یا چه...
امت ابلیس، امت اسرائیل، امت بیبیسی، ذوقشان میشنگد؛ بحث ذهنی، اگر چه به زبان پارسی، با آنها کردن آب در هاون کوبیدن است و میخ در سنگ کوبیدن...
جورابقرمزها حق دارند به خون شیخ شهید، مرتضا مطهری تشنه باشند؛ شیخ یکی از شاخصهای درشت معاصر برای تفکیک جریان فقهی و جریان صوفی درون دستگاه عزاداری حضرت سیدالشهداء بوده است...
ما با ناصبی هموطن نیستیم، حتا اگر به پارسی صحبت کند. با عین نجاست مگر میتوان هممیهن شد؟ یا چه...
با سگ هار میتوان هممیهن بود؟ با نجستر از سگ میتوان هموطن بود؟ در نسبت با نواصب پارسی تنها شمشیر آخته هممیهن و هموطن ما است...
آن روزها با سید مرتضا در بارهی القنص علی الهوا بحث میکردیم. سید به شیخ پیام داده بود: الدراز را فلوجهی بحرین میکنیم. الوفاق طبق معمول جا زد و شیخ را تبعید کردند...
فرمود: خدا به عجلهی بندهاش عجله نمیکند. سرایا الأشتر از آموزش نظامی مخفی جناح نظامی حرکت الوفاء بحرین با حرکت نجبای عراق شروع شد؛ حتا سالها بعد که از شعب و محنت بیرون آمد و پا به جنگ در سوریه نهاد باز به ذهنممان نمیآمد که روزی به حملهی پهپادی به کیان موقت اسرائیل برسد...
در آن برهه که حرکت الوفاء بحرین با رابطه زدن با حرکت نجباء عراق، سرایا الأشتر را سازمان میداد، حرکت حزبالله لبنان او را به یککاسه شدن با کنشهای نرم حرکت الوفاق فرا میخواند.اکنون میدانیم گاه حجت شرعی یک یکان گمنام بحرینی بسی صائبتر از حجت شرعی یک یکان پرنام لبنانی است...
پرسیدم: تفاوت حرکت الوفاء و حرکت الحق در مجموعهی جماعتهای جهادی بحرینی چه است؟ گفت: حرکت الحق آن چه حضرت رهبر میگوید و میخواهد را بر خود تکلیف میداند، حرکت الوفاء آن چه خواست رهبر است، اگر چه ناگفته، را بر خود تکلیف میداند...