زیر صدای پهپاد در ایوان اخبار ایران را میخوانم؛ سکولارهای هار ایرانی به تخصیص آن نمایندهی مکتبی مجلس به مدرسههای شرعیهی طهران تاختهاند. اخبار لبنان هم آن است که کفار هار اسرائیلی مسجدهای شیعیان را منهدم میکنند. امت اسرائیل از ایران تا لبنان همبسته به جنگ اسلام آمدهاند...
ایدهی کانونی دولت التقاط موالات با کفار است؛ موالات با کفار یانکی تا موالات با کفار ایرانی...
این جا در شام، آن نوزایش بسیج است؛ کسی اگر خود را در امت، حلقهی میانی میداند و محیط کارش را عالم عربی میداند و میدان کنشش را جبههی نهضت میداند، ناگزیر باید در این آن حاضر باشد. چه گونه؟ اگر حلقهی میانی باشید و اگر زبان عربی بدانید و اگر نهضتی باشید، میدانید چه گونه...
شهادتطلبی مرگخواهی نیست مرگآگاهی است؛ خط الموت علی ولد آدم مخط القلادة علی جید الفتاة، و ما أولهنی إلی أسلافی اشتیاق یعقوب إلی یوسف؛ و خیر لي مصرع أنا لاقیه، کأني بأوصالي تقطعها عسلان الفلوات بین النواویس و کربلاء...
ژن، ژیان، آزادی؛ این شعار رسمی امت اسرائیل از تلابیب تا طهران است...
عادت لبنانیها فرش کردن کف خانه نیست؛ در کمبود سوخت در زمستان هم دست بالا یک اتاق را گرم میکنند تا هوا بگیرد؛ هماین است که کودکان یک در میان از پا سرما میخورند. به شیخ گفتم: فرمان را در ایران از دستکش بافتن به پاپوش بافتن بچرخانید؛ از پاپوش پشمی خردسال تا پاپوش بزرگسال...
آلسعود سالها بود که زیستی بیرون حجاز داشتند و زیستی درون حجاز؛ و این سالها در کار یککاسه کردن این زیستارند که خروجی آن بازگشتشان به جاهلیت عربی بوده است؛ کنار نهادن سلفیگری و سنیگری و حتا دست شستن از مسلمانی...
شام را در شمال بیروت خوردیم و هر چه بیشتر نگاه میکردم کمتر خبری از جنگ بود. پس آن گاه به خانهی آن برادرمان آمدیم. آخر شب در ایوان جا پهن کرده بود و اولین شبی بود که بالای سرمان صدای پهپاد نمیآمد و هشدار حملهی هوایی بر گوشی نداشتیم. شیخ گفت: نه، این طور خوابمان نمیبرد...
جنگ با اسرائیل پنجرهی حضور حلقههای میانی امت در لبنان شده است. مانند آن عموـروحانی که پی تبلیغ با کودکان آواره بود و توصیه کردم کار کشافههای حرکت امل در مدرسهها را ببیند، یا آن برادر درمانگرمان که میخواست داروی امام کاظم را در برنامهی یکان پزشکی حرکت حزبالله بگنجاند...
موج نخست خبرنگارها و مستندسازها از لبنان بازگشته است و منطقه کمابیش خالی است؛ موج واکنش سریع. موجی که مانده است همآن فرسایش بطیء است. آدمهایی با حوصله که خستهنشو و تمامکنندهاند...
چپ و راستم رفقاء پس از نماز صبح خوابیده بودند و خروپف میکردند. هشدار حملهی هوایی آمد و موشک اول و دوم را به ضاحیه زدند و کسی بیدار نشد. موشک سوم صفیر بلندی داشت و با صدای نزدیک ترکید. آن برادرمان که با لهجهی قمی نمک میریخت با جملهی پایانی سینمایی پاپیون از خواب بیدار شد...
حسین خلاف هادی معصومی زارع بر آن بود که ورود ریزپرندهها به سازمان رزم حزبالله در نبرد با ارتش اسرائیل پاسخی تعیینکننده نیست. من اما برای نبود پدآفند هوایی دوشپرتاب در جنوب لبنان پاسخی نداشتم؛ چیزی از جنس بیپاسخیم در بارهی تعیین صلاحیتهای شورای نگهبان در انتخابات ایران...
ارتش اسرائیل در باریکهی غزه به خنس خورد و جنگ را به جنوب لبنان کشید. خبرهایی که این روزها از جولان میرسد آن است که با خوردن ارتش اسرائیل به خنس در جنوب لبنان بعید نیست با وا دادن روسها جنگ زمینی به غرب سوریه هم کشیده شود...
هنر جنگ تکرار ندارد؛ این را دافوسرفته بارها تکرار کردهاند. با این همه بسی از آنها در ایران هنوز بر آنند که جنگ لبنان و اسرائیل در پسآی طوفانالأقصی تکرار جنگ تموز است...
پس از تجربهی جنگ با عراق و جنگ در سوریه این که ما هنوز نظام سربازی اجباریمان را تعطیل نکردهییم و آکادمیهای مدرن نظامیمان را تعلیق نکردهییم، تنها یکچند شاخص و نشانه است که برای حضور مستقیم در جنگ در لبنان چندان آموخته و آزموده نیستیم...
همآن طور که در جنگ نرم با بچهسرداربازی به نتیجه نمیرسیم، جنگ سخت هم با آقاجونبازی فیصله نخواهد یافت...
مشکل ارتش اسرائیل آن است که چه در شمال غزه و چه در جنوب لبنان نقطههایی را تصرف هم کرده است اما از عهدهی تثبیت آنها بر نمیآید؛ این یعنی تا روی زمین شهرکها را هم میگیرد اما از زیر زمین تلفات میدهد، و میآید و میرود...
حاج میگوید: طی این سالها بارها دفاع موزاییکی را در جنوب لبنان تمرین کردهییم؛ یعنی با فرض سقوط خط مرزی و قطع ارتباط با فرماندهی مرکزی، باز هر فرمانده میدانی هر موزاییک سیاههیی جامع دارد که برای روزها و ماهها تکلیف دفاعی او و نیروهایش را روشن کرده است...
برخی رفقای رزمندهی روزهای جنگ در عراق و سوریه را این جا در لبنان باز یافتهام و حتا برخی فرماندهها را. هر یک در گمنامی گوشهیی از کار امداد را گرفتهاند. هیچ یک به روی خود نمیآورند اما همه میدانیم که نیروی احتیاط نزدیک ایران در لبنانند، برای روزهای مهبادای بیروت تا جنوب...
شیخ مسیر عقیقه در لبنان از ایران را باز کرده است؛ این جا ذبح میکنند و میان آوارهها توزیع میکنند. با آنها به یک کشتارگاه در حاشیهی بیروت رفتم. یک سیاهه اسم دختر و پسر دستم دادند و قصاب با حوصله میایستاد تا تمام دعاهای وارده را بخوانم و بسمالله آخر را بلند بگویم، و ببرد...
ما با مذاکره با کفار حتا حربی مشکل داریم؟ نه. آن چه شما با آنها میکنید اما موالات با کفار است...
دولت مستقر در بیروت طاغوت است و حرکت حزبالله با حکم حکومتی ولی امر مسلمین با آن کار میکند؛ و هماین است حال ما با دولت مستقر در دمشق و بغداد؛ و هماین است با دولت التقاط در طهران...
فراوانی طلبهها در ایرانیهای جهادی که خود را به لبنان رساندهاند چگالتر از هر صحنهی نوپدیدی است که این سالها در آن بودهام؛ شاید به این جهت که باید زبان بدانیم. این جا اصل را بر آن میگزارم که طرفم طلبه است مگر آن که خلافش اثبات شود که در آن صورت رزمندهی در شام بوده است...
حتا پیش از جنگ هم بی خودروی شخصی کار در لبنان پیش نمیرفت. خبرنگارهای پروازی روزی بیست دلار به بالا خودرو اجاره میکنند که گاه رانندهی زباندان محلی هم روی خود دارد و تا سد دلار میرود. کهنهکارترها زبان میدانند و با چهارپنج هزار دلار یک خودرو خریدهاند که ته کار بفروشندش...