شاید ماریو یوسا بود که جایی گفته بود این جای جهان آن قدر واقعیت داریم که فرصت برای ناواقعیت در داستان نداریم. نویسندههای لبنانی و فلسطینی را میبینم که در بارهی فتح قدس داستان مینویسند آن حرف در ذهنم میآید؛ واقعیت عملیات و خاطرات رزمندهها میگذرد و آنها گرفتار ناواقعیتند...
مصحف محمد کتاب دوقطبیها است؛ دوقطبیهای صادق: ایمان|کفر، اسلام|الحاد، رشد|غی، مجاهد|قاعد، علم|جهل. آن چه ما از آن منع شدهییم دوقطبیهای کاذب و دوتاییهای سرکاری است که رسانههای کاسبکار میسازند...
آخوندی که از خط اجتهاد به خط استحسان چپ کرده است بیان ولی نبی را عرفی میفهمد، بیان ولی وصی را عرفی میفهمد، و طبیعی است بیان ولی فقیه را هم عرفی بفهمد...
باید قدردان این وزیر آن وزارتخانهی ضالهی گردشگری بود؛ این، اگر نبود سخت میشد توضیح داد که پاسدارهایی که سر از خط استحسان در میآورند و عرفی سپری میکنند، چه طاغوتهای متفرعنی میشوند...
تنها پاسدار عرفی است که در پلشت بودن با آخوند عرفی همشانه میشود...
عادت روزمرهی ما احتجاج شرعی با مراتب سپاه پاسداران انقلاب باید باشد؛ اگر نه چشم باز میکنیم و میبینیم این نهاد و آدمهای آن جای خط اجتهاد روی خط استحسان در حال حرکتند...
معرکهی مردمی جنگ احزاب حجاب به همه نشان میدهد که برابر جامعهی مدنی ملحدین ایرانی، در تمام این سالها چه قدر حلقهی میانی واقعی در امت ساختهییم و چه قدر حلقهی میانی قلابی در ملت...
تفاوت چشمگیر روایت بستر با روایت سنگر از جنگ با عراق و حتا جنگ در سوریه آن است که در آن اولی احتجاج رزمندهها و فرماندهها با هم را نمیخوانیم، گویا همه چیز با اجماع رفع و رجوع میشود...
فقاهت منهای ولایت منجر به حکم نمیشود و دست بالا خبر میدهد. در ولایت فقیه، ولایت و فقاهت مساوق یکدیگرند. این یعنی: فقاهت منهای ولایت نشد است...