جورابقرمزیها کبادهی تشیع صفوی را میکشند؛ زیر خم تشیع مصطفوی که میروند به تشیع صهیونی سر میخورند...
حیف از عنوان رفیع برائتی یا رافضی یا ولایتی است که خرج این بددهانهای کجفهم خودزن شود. به آنها چه بگوییم؟ هماین که میبینیم: جورابقرمزی...
این شیعههای صهیونی که خود را رافضی و برائتی و ولایتی میخوانند خوش دارند قزلباش باشند اما بیشتر جورابقرمزی استند...
تشیع صفوی برادر تشیع مصطفوی است، اگر چه در عهد غیبت قاعد است و قیام نمیکند. تشیع صهیونی اما نابرادری است که برابر قیام تشیع مصطفوی در عهد غیبت قیام میکند...
جهت سلبی علم به زمان و مکان هماین است که یک فقیه به هوای احتجاج شرعی با مکتبیها به سکولارها یارانه ندهد...
معیت مذهبی صورتی با نبی و وصی سر و ته است؛ رحمتش با کفار است و شدتش با مؤمنین...
با گویاسازی و شناسهگزاری مذهبیهای صورتی، در پسآی غائلهی ژینا، توان کارسازی آنها در فتنهگریهای دگوریهای لجنی به فراوانی کاهش یافته است. هماین است که سکولارهای هار ایرانی به عملیات روانی و کار رسانهیی بر مکتبیهای سرخ از واعظ تا مداح روی آوردهاند...
آن چه اسلام رحمانی خوانده میشود، اسلام متوسط است؛ اسلام صورتی، اسلام سلفسرویس، اسلام تختهبند مدرنیته، اسلام اخته که دیگر آخته نیست...
رقص، رقص است؛ با عوض کردن عنوانش به حرکت موزون یا ملی و محلی کردنش یا پخش آن از شبکههای سازمان جامجم، حکم شرعیش عوض نمیشود...
هنگامی میتوان مطلق آن چه از شبکههای سازمان جامجم پخش میشود را شرعی خواند که دست کم یک هیأت نظارت فقهی مانند ناظر عرفی پخش بالای سر آن بوده باشد...