eitaa logo
محمد مهدی فاطمی صدر
2.9هزار دنبال‌کننده
433 عکس
31 ویدیو
2 فایل
مدرسه‌ی شیعی وتر | روایت نهضت امت @mahdi_vvatr
مشاهده در ایتا
دانلود
رفقای معمم قرارگاه بیروت هر شب یک‌چند خان‌واده‌ی شهید را سرکشی می‌کنند و هدیه می‌برند و روضه می‌خوانند. در کوران جنگ و پراکنده زیستن، بس‌یاری از آن‌ها هنوز فرصت سوگ‌واری نداشته‌اند و هنوز سیر بر شهیدشان اشک نریخته‌اند و روزها است در غربت مهجر با بهت سپری می‌کنند...
شیخ می‌گوید: در پس‌آی طوفان الأقصی بی‌هوده بودن حقوق بشر پیش چشم همه‌ی دنیا آمد و کاش رشته‌‌اش در دانش‌گاه را هم تعطیل کنیم. می‌گویم: کاش دافوس را هم تعطیل کنند...
این سفر در پس شهادت سید حسن نصرالله هم‌آن حالی را دارم که در نخستین سفر پس از شهادت حاج قاسم سلیمانی به دمشق داشتم. دمشق روحش را از دست داده بود و بیروت روحش را از دست داده است‌. سید حسن نصرالله روح ناپیدای بیروت بود...
جنگنده‌‌ها پیش از جنگ هم تا آس‌مان بیروت می‌آمدند و پهپادها هم که دائم در آس‌مانند؛ جدید، بال‌گرد بود که می‌گفتند: اسرائیلی است.‌ پاسخی برای نبود پدآفند کوتاه‌برد ندارم. کسی که می‌تواند سلاح ضدزره بالازن را به جنوب لبنان برساند می‌توانسته سلاح ضدهوایی دوش‌پرتاب را هم برساند...
ابطال‌طلب‌های سکولار ایرانی قبله‌فروش‌های برهنه‌پوش خوک‌خوار استند...
کلمه تا گلوله نشود بی‌هوده است...
باران‌های بیروت شروع شده است؛ غرش رعد صدای پهپادها و انفجارها را در خود گم کرده است. روضه تاریک است و تنها نور شمع‌های مزار شهداء آن را روشن می‌کند. مشامم از بوی عود پر است و گوشم از زیارت عاشوراء. روضه قلب ضاحیه است و ضاحیه قلب بیروت، و بیروت این روزها قلب دنیای بی قلب است...
مقابر الوادئع؛ سهم‌ناک‌ترین ترکیب این سفر لبنان تا این جای کار این بوده است‌. آن‌ها که بیرون از شهرشان شهید شده‌اند و امکان رفتن به آن جا و دفن آن‌ها نیست را در مقابر الودائع به امانت دفن می‌کنند تا پس از پایان جنگ به قبرستان شهرشان ببرند و تشییع و تدفین کنند...
کتاب‌های درسی سوخته و پاره دردآورترین بازمانده‌‌ی حمله‌ی هوایی ارتش کیان موقت اسرائیل به آن خانه در علمات جبیل در شمال لبنان بود. حامد آن روزنامه‌ی دیواری را آورد که کار کودکان می‌نمود و سویه‌ییش به نظر سوخته بود و سویه‌ییش پاره بود؛ آن چه سالم مانده بود لبیک یا حسین بود...
ابومحمد از اهالی علمات جبل بالای سر خانه‌ی منهدم شده ایستاده بود؛ خون‌سرد، نستوه، در هیأت دانای کل. گفت: جنگ هم‌این است. گفت: این جا خانه‌ی ما است. گفتم: اسرائیل تا نتواند بترساند از شکست بیرون نمی‌آید...
خودش امریکا بود و خانه‌اش در علمات جبیل را در اختیار خویشان آواره از جنگش نهاده بود که از شرق و جنوب به آن نقطه‌ی امن در شمال لبنان آمده بودند.‌ پیش از ظهر ارتش اسرائیل دو طبقه خانه را زده بود و با خاک یک‌سان کرده بود؛ بیست‌وچند شهید و بس‌یاری‌شان کودک...
می‌گفت: آن نویسنده تا لبنان آمد اما از شمال بیروت پایین‌تر نیامد.‌ عکس‌هایش در کافه‌های منطقه‌ی امن را دیده بودم. گفتم: دست کم در راه فرودگاه از ضاحیه‌ی شیعه‌ی در جنگ که رد شده است‌. گفت: نه؛ از شمال در صلح صلیبی بیروت از دمشق آمد و پا به جنوب بیروت ننهاد چه رسد به جنوب لبنان...
به حامد گفتم: پدرم معمار است و می‌دانم با چکش برقی هم روزها طول می‌کشد که یک خانه از سنگ و بتن را این طور با خاک یک‌سان کنی. در علمات جبیل در آن خانه‌ی شیعه‌ی موشک‌خورده این را در ذهن داشتم: آن چه در این جنگ این طور با خاک یک‌سان شده است ریز فل‌سفه‌ی غرب و درشت آکادمی مدرن است...
بینه‌های رزم ستاد کل نیروهای مسلح در ایران ملی و دست‌ بالا فراملی است که این دومی را محور هم می‌خوانند.‌ بینه‌های رزم در این ستاد و صف آکادمیک آن از دانشکده‌ها تا پژوهش‌کده‌های نظامی ما کمابیش امی نیست...
این جا در ضاحیه‌ی بیروت شب زیر صدای ارزش‌های مدرن می‌خوابیم؛ پهپادهای کودک‌کش کیان اسرائیل. صبح اما صدای ارزش‌های ما بلند است: اذان مسجدهایی نزدیک و در دور...
آن سال با احمد شکرچی به کشف نقطه‌ی شروع پیاده‌روی اربعین از ساحل خلیج فارس رفتیم و سال بعد به حسین نخلی و حامد هادیان مشورت می‌دادیم که داستان رأس‌البیشه را در رسانه بالا بیاورند و مستند حامد شروع تصویر تازه‌ی بیاده در جنوب عراق بود. حال با هم‌آن ایده به جنوب لبنان آمده‌ است.‌‌..
اولویت عرفی یک حد وسط شرعی نیست...
حاج مهدی رسولی از سر قبر آن شهید که سر بلند کرد مستقیم رفتیم در آغوش هم؛ خیلی وقت بود که هم را ندیده بودیم. گفتم: برادر مهدی، این جنگ صدا ندارد، صداش باشید. گفتم: به مداحی موزیکال بدل بزنید با نهادن صدای پهپادها در پشت مداحی‌هاتان از خط مقدم؛ ایده‌یی که رسانه‌ی حماس به ما داد...
پرچم قبه‌ی حرم خانم فاطمه‌ی معصومه را به حلقه‌ خان‌واده‌هایی که خود را بر مزار شهیدشان در روضة الحوراء رسانده بودند می‌سپردیم تا تبرک کنند.‌ برخی پرچم را روی قبر تازه‌‌ی شهیدشان هم پهن می‌کردند. عجیب‌تر مادرانی که پرچم را بر قبرهای بی‌زائر کناری هم پهن می‌کردند و تبرک می‌دادند...
‏از منطقه‌ی دروزی‌نشین بیروت به طرف منطقه‌ی سنی‌نشین می‌رفتیم‌. ارتش اسرائیل اعلان کرده بود که ده نقطه در ضاحیه را می‌زند و شروع کرده بود. عده‌یی روی تپه‌یی مشرف رفته بودند؛ تماشا می‌کردند. آخرین بار این صحنه را کنار رود ارس در جنگ قره‌باغ دیده بودم. تفاوتش شاید شدت هم‌دلیش بود...
ارتش کیان موقت اسرائیل هر روز اعلان می‌کند که جا را می‌زند و می‌‌آید می‌زند و می‌رود؛ و در بس‌یاری هم بی‌هوا می‌زند. آسمان لبنان و بیروت بی‌دفاع است...
چاره‌‌ی این مستکبرینی که اقامه‌ی حجاب شرعی را ریش‌خند می‌کنند تبیین نیست، تکفیر است...
بی‌حجاب بی‌عقل است. پی درمان نقصان عقل برای او باید بود...