میگوید: در درگیریهای گوهردشت و فردیس و محمدآباد و مشکینآباد و ستارخان بودهام. میگویم: آن طرف، به ما سنگ میزدی؟ میگوید: سنگ میزدم. و اکنون یک سال از غائلهی ژینا گذشته و نگذشته پشت مرز اردن پی درگیری با اسرائیل آمده است...
در خیمهی جوانهای منطقهی سیددخیل ناصریه نشسته بودیم و شعر میخواندند و هوسه میکردند و حتا برای ما ایرانیها شعری گفتند. بعد گفتند شما هم شعری بخوانید. شعر نداشتیم؛ ناگزیر شعر سپیدی که سالها پیش به عربی برای قدس گفته بودم را خواندم و خوب، معلوم بود که هوسه از آن در نمیآمد...
صدا آشنا بود اما از طرف رفقای ایرانی حاضر در خیمه بر سر سفرهی شام نبود. ریز شدم. سرود سلام فرمانده زنگ گوشی یکی از خادمان موکب امام موسای کاظم در پشت مرز طربیل بود...
سالها پیش حضرت رهبر مسلح کردن کرانهی باختری را پیش روی ما نهادند. با این همه در طربیل، پشت مرز اردن در عراق میفهمیم که تنها مسیر زمینی دسترسی به کرانهی باختری طی این سالها عبورناپذیر فرض شده است و کار جدی روی آن در پارهی اردن انجام نشده است...
آن فرمانده نظامی به طربیل آمده بود و در خیمه با حاج ابوطالب السعیدی، جانشین کتائب حزبالله، و دیگر شیوخ عشائر نشسته بود. اذان مغرب را که گفتند آن فرمانده با خدم و حشمش بلند شد و سوار شدند و به جاده زدند. حاج ابوطالب اما بیرون آمد و کسی به او عبائی داد و پیشنماز ایستاد...
گزارشهای دست اول به زبان پارسی از مرز عراق و اردن در طربیا را در این کانال در محیط ایتا ببینید:
https://eitaa.com/al_harkah
اگر میخواهیم اما نمیتوانیم تا بغداد و تا طربیل بیاییم چه کنیم؟ تاریخ عراق و تاریخ اردن و تاریخ فلسطین را بخوانیم. پس آن گاه؟ عربی فصیح بیاموزیم و اگر آموختهییم لهجهی عراقی بیاموزیم و اگر آموختهییم، لهجهی اردنی...
با حمید و محمد رضا و سید علی نشستهییم و تا پیش از بالا آمدن آفتاب میخوانیم و مینویسیم. سرش را از در خیمه داخل میآورد: شباب، اکو فیکم گصاب؟ علی میپرسد: چه گفت؟ میگویم: قصاب میخواهد. دیروز شیوخ عشائر حامی مقاومت با دو خودروی باری پر از گوسفند به طربیل آمدند...
حجي قاسم اکنون در جمهور مقاومت در عراق یک خطکش است؛ و فرماندهان جبههی مقاومت از سرخحصار طهران تا جادریهی بغداد تا ضاحیهی لبنان را با او قد میکنند...