eitaa logo
فاطمیه‌ی حضرت ولی‌عصر صاحب‌الزمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه
7.1هزار دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
619 ویدیو
11 فایل
©تنها صفحه‌ی رسمی دفتر آیت الله العظمیٰ وحیدخراسانی ☑️قم صفائیه کوی۲۳ 📞 +982537475 تلگرام T.me/Fatemyeh_ValiAsr اینستاگرام Instagram.com/Fatemyeh_ValiAsr_fa سایت WahidKhorasani.com
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ 🌳 حضرت فرمود: باغ را نيز خريدم و تو را براى خشنودى خدا آزاد كردم و اين باغ هديه‌اى از طرف من به تو باشد... #⃣ #امام_حسن_مجتبی #حکایت #ماه_رمضان 🔘 @Fatemyeh_ValiAsr
💠 این است معنای کرم... از کوچه عبور می کرد؛ 🍪 در مقابلِ در باغی، غلام سیاهی را ديد كه تكه‌اى نان به دست، يک لقمه خودش می‌خورد، يک لقمه را به سگ می‌دهد. ⁉️ رو به غلام کرد و فرمود: چرا اين كار را كردى كه نانت را با سگ كاملاً نصف نمودی و به او كمتر ندادى؟ 💬 جواب داد: چشمانم از چشمان او كرد كه كمتر دهم. ⁉️ حضرت عليه‌السلام پرسيد: غلام چه كسى هستى؟ 💬 عرض کرد: غلام ابان بن عثمان، مالک اين باغ. 🔶 حضرت عليه‌السلام فرمود: اين‌جا بنشين تا من برگردم؛ رفت و برگشت. فرمود: اى غلام! تو را خريدم. ✋او بلند شد و ايستاد و گفت: به گوش و فرمانم براى خدا و پيامبرش و براى تو اى مولاى من! 🌳 حضرت فرمود: باغ را نيز خريدم و تو را براى خشنودى خدا آزاد كردم و اين باغ هديه‌اى از طرف من به تو باشد. 📚 تاريخ بغداد، ج۶، ص۳۳؛ تاريخ مدينة دمشق، ج۱۳، ص۲۴۶؛ البداية والنهاية، ج۸، ص۴۲. #⃣ 🔘 @Fatemyeh_ValiAsr
‌ ‌✅ مذهب شیعه، مذهب #منطق و #استدلال است منتهی شما باید قدرت علمی پیدا کنید؛ اگر قدرت پیدا شد، می‌شود حسن بن یوسف بن مطهر، علامه حلی! سلطان وقت، علمای چهار مذهب را جمع کرد... ◻️ #کلام_فقیه #حکایت ☑️ @Fatemyeh_ValiAsr
✅ مذهب ، مذهب و است منتهی شما باید پیدا کنید؛ اگر قدرت پیدا شد، می‌شود حسن بن یوسف بن مطهر ! 🔰 سلطان وقت، علمای چهار مذهب را جمع کرد؛ ارکان حنفیه، مالکیه، شافعیه، حنبلیه، همه جمع شدند و یک مرد پیدا شد (علامه‌ی حلی) با قدرت علمی در آن مجلس نشست و برخاست و همه را مغلوب کرد و پرچم را در این مملکت برافراشت. صبح تمام مملکت رسماً سنی بود، ظهر ورق برگشت و خطبه‌های نماز جمعه در سرتاسر مملکت عوض شد! 📆 ۱۲/آذر/۱۳۸۹ 🎙 آیت الله العظمی وحید خراسانی 📚 تفصیل مناظره ی علامه حلی، کتاب روضه المتقین، ج۹، ص۳۰. ◻️ ☑️ @Fatemyeh_ValiAsr
📜 حکایت یکی از مرتبطین با اصحاب امام زمان علیه‌السلام 🔰 ما آن وقتی که بحث مرحوم میرزا می‌رفتیم، دکتر شیخ حسن خانی بود؛ مرحوم حاج شیخ علی اکبر نوغانی، به من گفت که این قضیه‌ای دارد، قضیه‌اش مفصّل است و حالا وقتش نیست، خلاصه‌اش این است: 💉 آن زمان قبل از آمدن رضاخان، روس‌ها به ایران آمده بودند؛ ایشان در آن لشکر که برای مقابله با روس‌ها رفتند، دکتر بود. ❇️ گفت: قضیه‌اش این است: یک روز هم‌چنان که من در مطب نشسته بودم و سربازها را معالجه می‌کردم، یک سربازی آمد، اما این سرباز غیر از بقیه بود؛ من نگاه کردم دیدم پیشانی‌اش اثر سجده دارد؛ قیافه، قیافه‌ی معمولی نبود. ⚠️ گفت: من تیر خوردم، آمده‌ام که تیر را بیرون بیاوری. گفتم: این که بازیچه نیست؛ برای بیرون آوردن تیر باید مدّتی بدنت را‌ بیهوش کنیم بعد بشکافیم و تیر را بیرون بیاوریم. گفت: این‌ها را نمی‌خواهد؛ من خودم، خودم را بی‌حس می‌کنم بعد خودم هم، خود را به هوش می‌آورم. ‼️ گفت: ما متحیّر ماندیم؛ روی تخت خوابید، یک نگاهی به سقف کرد، آن قدری که ما شنیدیم، گفت: «بسم اللّٰه نور، بسم اللّٰه نور النور، بسم اللّٰه نور علی نور...»، بعد بقیه‌اش را آهسته گفت، دیگر نفهمیدیم. نگاه کردیم دیدیم اصلا روح در آن بدن نیست، مثل چوب خشک است! 🔴 شروع کردیم به جراحی؛ تیر را در آوردیم، بخیه زدیم، بعد کنار رفتیم، یک وقت دیدیم چشم‌ها را باز کرد، باز همان کلمات را گفت و برخاست نشست. ⁉️ متحیّر ماندیم این کیست؟! پرسیدیم: تو کی هستی؟ از کجایی؟ گفت: من اسمم حسین است. گفتیم از کدام منطقه‌ای؟‌ گفت از ساوجبلاغ. پرسیدیم چه مذهبی داری؟ گفت: ؛ بعد فهمیدیم که مراد از حنفی یعنی «ملة‌ ابراهیم حنیفاً»؛ این را بعد فهمیدیم. ♨️ رفت و دو یا سه روز دیگر باز آمد؛ مراجعه‌ای کرد، پانسمان‌ها را باز کردیم؛ بعد پرسیدیم: ‌تو چه کاره‌ای؟ تو سرباز نیستی؛ معمایی است. ⁉️ من از زبانم در آمد ‌گفتم: شما از اصحاب علیه السلام هستید؟ 🌤 تا این را گفتم بدنش لرزید؛ گفت: این چه غلطی است می‌کنید؟ ما کجا؟ او کجا؟ او کسی است که فقط می‌توانند او را ببینند؛ ما با آن هفت نفر هستیم. شاهد این کلمه است؛ قضیه مفصّل است، گفت ما با آن هفت نفر مربوطیم، من مأمور این منطقه هستم. ⁉️ بعد ما گفتیم: امام زمان علیه السلام چرا نظر به این مملکت نمی‌کند که این مردم این‌گونه گرفتار روس‌ها شدند؟ 🏴 گفت: امام زمان علیه السلام دل خوشی از این مملکت ندارد؛ آن هم آن زمان. حالا چه خبر است؟ بعد گفت: فقط عنایتی که دارد برای خاطر است. عاشورا این است. ⚫️ عنایتی که امام زمان علیه‌السلام دارد، به برکت این روز است؛ عظمت عاشورا را به مردم بفهمانید! 🚫 بعد گفتم: بالاخره شما به وسیلۀ آن کسانی که مربوطید از حضرت بخواهید که این مشکل را حل کند. گفت: این که امام زمان علیه‌السلام نمی‌خواهد! از جا حرکت کرد و با یک نهیب گفت: «بروید.» 🌀 این کلمه را قبل از ظهر گفت. عصر شد؛ ما دیدیم در آن قشون روس غوغایی است؛ همه به کار افتاده‌اند و اساس را جمع می‌کنند. پرسیدیم: چه خبر است؟ گفتند: از تزار تلگراف آمده است که فوری حرکت کنید. ✅ کسی که با آن هفت نفر مربوط است که آن هفت نفر با امام زمان علیه السلام مربوط هستند، یک نفسش این غوغا را می‌کند! 🎙 آیت الله العظمی وحید خراسانی 📆 ۲۰/آبان/۱۳۹۱ ◻️ ☑️ @Fatemyeh_ValiAsr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ ♨️کلیپ| دو کلمه‌ی مرحوم کاشف الغطاء که تهران را منقلب کرد! 🎥 آیت الله العظمی وحیدخراسانی 📆 ۲/آذر/۱۳۹۰ ◻️ ☑️ @Fatemyeh_ValiAsr
فاطمیه‌ی حضرت ولی‌عصر صاحب‌الزمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه
‌ ♨️کلیپ| دو کلمه‌ی مرحوم کاشف الغطاء که تهران را منقلب کرد! 🎥 آیت الله العظمی وحیدخراسانی 📆 ۲/آذ
🔰 دو کلمه‌ی مرحوم کاشف الغطاء که تهران را منقلب کرد! ❇️ صاحب جواهر رحمة‌الله‌علیه، در جواهر، هر جا از کاشف الغطاء نام می‌برد، از او به « » تعبیر می‌کند! 🌀 آن وقت که مرحوم کاشف الغطاء رحمةالله‌علیه به تهران آمد، گفتند که مردم تهران خیلی از دین بیگانه شدند؛ اعلان کردند، مردم جمع شدند؛ شیخ منبر رفت؛ دو کلمه گفت؛... حال ما هر چقدر می‌گوییم بی اثر است؛ به دو کلمه تهران را زیر و رو کرد؛ همه‌ی مردم را کرد، این‌ها این جور بودند. 💡آن و آن ، خواه ناخواه این اثر را دارد. ⚠️ مرحوم کاشف الغطاء مقدمه‌ای نگفت، فقط فرمود: «ایّها الناس! اینجور که من شهر تهران را می‌بینم، گویا فردای در پیش نیست». ♨️ ناگاه صدای ضجه‌ی مردم بلند شد؛ به یک کلمه، شهر را عوض کرد! نفس چنین نفسی بوده... 🎙 آیت الله العظمی وحید خراسانی 📆 ۲/آذر/۱۳۹۰ ◻️ ☑️ @Fatemyeh_ValiAsr
فاطمیه‌ی حضرت ولی‌عصر صاحب‌الزمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه
🔒 علیه‌السلام فرمودند: مردی از بنی اسرائیل سه سال پیوسته دعا می‌کرد تا خداوند به او پسری عنایت کند ولی دعایش مستجاب نمی‌شد. ⁉️ روزی عرض کرد: خدایا! من از تو دورم که سخنم را نمی‌شنوی یا نزدیکی ولی جوابم را نمی‌دهی؟! 🗣 در خواب به او گفتند: سه سال است خدا را با زبانی که به و آلوده است می خوانی! 💖 اگر می‌خواهی دعایت شود، فحش و ناسزا را رها کن، از خدا ، قلبت را از پاک کن و خود را نیکو گردان. 👶 حضرت صادق علیه‌السلام فرمود: او به دستورات کرد، آن‌گاه خداوند دعای او را کرد و پسری به او داد. 📚 کافی، ج۲، ص۳۲۵. ◻️ ☑️ @Fatemyeh_ValiAsr
💠 ضربه‌ای در صفین ✍ محدّث مجلسی قضیۀ عجیبی نقل می‌کند که در آن حکایت، امام زمان علیه‌السلام کلمه‌ای فرموده‌اند که در آن کلمه یک دنیا معرفت است. ⚡ ️️مرحوم مجلسی نقل می‌کند از کتاب «السّلطان»؛ در آن کتاب این قضیه را می‌گوید که محی الدّین اربلی گفت: کسی وارد شد در محضر پدرم، عمامه از سرش افتاد، جای ضربه‌ای در سرش دیدیم. ️🗡 گفتم: این چیست؟ گفت: این ضربتِ روز #صفین است. ‼ ️گفتیم واقعه‌ی صفین کجا و تو کجا؟! 🔴 گفت داستان من این است: من با کسی به راه مصر می‌رفتم، در راه بین من و او صحبت از جنگ صفین شد؛ او گفت: اگر من آن روز بودم شمشیرم را از خون #علی علیه‌السلام و اصحابش سیراب می‌کردم. من هم به او گفتم: اگر من بودم شمشیرم را از خون معاویه و اصحابش سیراب می‌کردم. 📛 بین ما معرکۀ عظیمه‌ای در گرفت؛ یک وقت احساس کردم که افتاده‌ام و یک کسی با سر نیزه به من می‌زند. ❇️ چشمم را باز کردم دیدم کسی بر بالین من ایستاده است؛ اول دستش را بر فرقم کشید، تا دستش را کشید جراحت سرم بهبود یافت. ♨ ️بعد فرمود: کمی اینجا صبر کن! کمی درنگ کردم؛ برگشت سر بریده‌ای جلوی من انداخت و فرمود: این هم سر دشمن تو. 🔰 «نَصَرْتَنَا فَنَصَرْنَاكَ وَ لَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ نَصَرَه»؛ تو ما را یاری کردی، هر آینه مؤکّداً ما هم تو را یاری کردیم. ⁉ ️پرسيدم شما كيستيد؟ 🔆 فرمود: من #صاحب_الامر هستم؛ سپس فرمود: پس از این هر كس پرسيد اين زخم چه بوده بگو: ضربتى است كه در صفين برداشته‌ام. 🎙 بیانات ایت الله العظمی وحیدخراسانی 📆 ۲۱/اسفند/۱۳۶۸ ◻️ #کلام_فقیه #امام_زمان #حکایت ☑️ @Fatemyeh_ValiAsr
فاطمیه‌ی حضرت ولی‌عصر صاحب‌الزمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه
‌ 💐 فرخنده میلاد باسعادت کریم اهل‌بیت، حضرت #امام_حسن_مجتبی علیه‌السلام تبریک و تهنیت باد! ◻️ #کلام
‍ ‌ 🍪 آمد بگذرد، دید یک غلام سیاهی یک گرده‌ی نان دارد، یک سگی هم مقابلش؛ یک لقمه از این نان را خودش می‌خورد و یک لقمه را به سگ می‌دهد. ⁉ ️حضرت ایستاد تا گرده‌ی نان تمام شد، غلام را خواست؛ فرمود: این رفتاری که کردی که یک لقمه خودت خوردی و یک لقمه به این سگ دادی، این رفتار از کجا بود؟ چجور بین خودت و این سگ این گرده‌ی نان را قسمت کردی؟ 🔰 گفت: یابن رسول الله! وقتی نگاه به چشمانش می‌کردم، حیا مرا گرفت؛ شرم کردم از این حیوان که نگاهش به این گرده‌ی نان دوخته بود و من خودم بخورم و او را نادیده بگیرم؛ لذا باعث شد یک لقمه خودم بخورم یک لقمه به این سگ بدهم. ⁉ ️حضرت پرسید: تو که هستی؟ گفت: من غلامی هستم. ⁉ ️پرسید: غلام چه کسی هستی؟ گفت: غلام ابان بن عثمان. 👤 فرمود: تو را به خدا قسم می‌دهم از همین‌جا نرو تا من برگردم؛ غلام نشست، حضرت رفت و بعد از اندکی برگشت. 🌴 فرمود: من تو را از مولایت خریدم، در راه خدا آزادت کردم، این باغ را هم از مولایت خریدم به تو بخشیدم. ❇ ️حالا کرَم را ببین، عنایت را ببین، از همه کار دست می‌کشد تا برود مولای این غلام را پیدا کند، غلام را بخرد، آزاد کند، آن باغ و مزرعه را هم بخرد، همان‌جا به این غلام ببخشد! ⁉ ️اگر کسی برای چنین کسی قدمی بردارد، با او چه معامله‌ای خواهد کرد؟ ‼ ️ما نمی‌دانیم خدمت به علیه‌السلام چقدر عظمت دارد! 🏆 کسانی که توفیق به حضرت مجتبی علیه‌السلام را پیدا کردند، باید قدر این را بدانند؛ اجر و مزد قابل تصور نیست. 🎙 آیت الله العظمی وحید خراسانی 📆 ۲۶/ شهريور/ ۱۳۸۷ ◻️ ☑️ @Fatemyeh_ValiAsr
فاطمیه‌ی حضرت ولی‌عصر صاحب‌الزمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه
‍ ‍ 🎩 قطب الدین راوندی نقل می‌کند: متوکّل از هندوستان یک شعبده‌باز را احضار کرد، چون هند مرکز علوم غریبه بود. ⁉️ چه خبر است که متوکل با آن قدرت، با آن ثروت، اینجور بیچاره می‌شود که مهمترین فنّان علوم غریبه را به سامره می‌آورد؟! 👤 گفت: من از تو یک مطلب می‌خواهم و آن این است که (علیهماالسلام) را پیش مردم خجل کنی. 🍽 این فحل هندی گفت: مجلسی بیارا، سفره‌ای بینداز، بر سر آن سفره گرده‌های نان بگذار، او را هم بیاور، مرا پهلوی او بنشان. 👥 تمام زُعمای قوم، رجال حکومت عباسی، همه هستند (خاقان، علما، وزرا)؛ مجلس آراسته شد، سفره انداخت، امام را کنار شعبده‌باز نشاند. 🍪 هنگام غذا شد؛ حضرت دست دراز کرد به گرده‌ی نان، نان پرید، به گرده‌ی نان دوم دست دراز کرد، نان پرید، به گرده‌ی نان سوم دست دراز کرد، نان پرید. ◻️ همه‌ی حاضرین به خنده افتادند که این جور امام دهم منفعل شد؛ در این هنگام امام صبر کرد او تمام هنر را نشان بدهد. 🦁 متوکّل تکیه داده بود به متکایی که بر آن تکیه‌گاه، یک نقش شیر بود؛ علیه‌السلام دست گذاشت روی همان نقش، یک کلمه گفت: خُذهُ، بگیر او را؛ یک مرتبه شیر پرید، مجلسی نماند، شعبده‌باز را بلعید، شیر آمد مقابل حضرت زانو زد، امام دهم اشاره کرد، برگشت به متکأ! 🐍 کاری کرد که موسی بن عمران علیه‌السلام نکرد؛ موسی عصا را انداخت، سِحر سحره را بلعید؛‌ اما عصا جسم بود، حجم داشت، ابعاد ثلاثه داشت. ❇️ قدرت الهی را که نشان داد؟ موسی و عیسی و همه باید تماشا کنند. ‼️ نقش و رنگ و... آن هم نقش پرده؛ اشاره‌ای کرد، بدن را خورد، بعد هم برگشت به همانجا، باز شد نقش؛ یعنی چه؟ یعنی کلید و ، در دست علی بن محمد علیهماالسلام است. 👈🏻 این است و أمره إلیکم : «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.» 🎙 برگرفته از بیانات حضرت آیت الله العظمی وحید خراسانی 📆 ۲۳/ ارديبهشت/ ۱۳۹۲ ◻️ ☑️ @Fatemyeh_ValiAsr
فاطمیه‌ی حضرت ولی‌عصر صاحب‌الزمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه
📜 حکایت یوحنّای طبیب 👨‍⚕ در زمان خلفای عباسی علم طب ایران ترجمه شد و اطبّاء عالی مقامی پیدا شدند که غالب این ها هم نصرانی بودند؛ یکی از اینان یوحنّای نصرانی است. ⁉️ از موسی بن عبد العزیز ‌پرسید: این قبری که نزدیک قصر ابن هُبَيْرَه است و مردم به زیارتش می‌روند، قبر کیست؟ ❇️ موسی بن عبد العزیز گفت: این قبر پسر دختر پیغمبر اسلام است. ⁉️ بعد موسی بن عبد العزیز می‌گوید: از او پرسیدم: تحقیق تو از این قبر برای چیست؟ 🌃 گفت: من یک جریانی دارم و آن این است که شبی شاپور، غلام هارون، سراسیمه درِ خانه‌ی من آمد و گفت: خلیفه تو را می‌طلبد؛ باید به بالین موسی بن عیسی هاشمی برویم. (موسی بن عیسی هاشمی از اکابر بنی‌العبّاس و مردی بسیار متشخّص بوده و از زمان منصور دوانقی مورد احترام تمام خلفای بنی عبّاس قرار داشت.) 🔴 وقتی وارد شدم، نگاه کردم دیدم عقلش زایل شده است و یک طشتی، پر از خون پیش روی اوست. گفتم: خون‌ها چیست؟ گفتند: یک ساعت قبل اینجا صحیح و سالم نشسته بود؛ ناگهان بی‌معطّلی فریاد زد: «النَّار، النَّار، الطَّسْت، الطَّسْت»؛ آتش گرفتم، آتش گرفتم، طشت بیاورید، طشت بیاورید و قِی کرد و الآن وضع او این‌جور است. 🤔 یوحنّای نصرانی یک نگاهی کرد و دید علم طب در مقابل این حادثه عاجز است و نمی‌تواند نظر بدهد؛ درخواست نمود تا قضیّه را برایش بگویند تا روی این قضیّه فکر کند. 📿 آنان گفتند: مجلسی بود که بزرگان در این مجلس حاضر بوده‌اند؛ یکی از اینها گفت: من دردی داشتم که تمام اطبّا از علاج دردم عاجز شدند؛ یکی به من گفت: اگر علاج این درد بی‌درمان را می‌خواهی، علاج این درد قبر علیهماالسلام است؛ من آن تربت را خوردم و آن درد رفت. 🔥 موسی بن عیسی گفت: آن تربت را داری؟ گفت: بله دارم. گفت: برو زود آن تربت را بیاور؛ آن تربت را آورد و این خاک را به موسی بن عیسی هاشمی داد؛ او خاک را برداشت و اهانتی به این خاک کرد؛ تا اهانت به این خاک کرد، فریاد زد: سوختم، سوختم؛ طشت خواست، کار به اینجا کشید. ❌ گفتم: حال که مطلب این است، علم طب اینجا ناتوان است؛ این درد پیش کسی درمان ندارد... 📚 برگرفته از کتاب مصباح الهدی، ج۲، آیت الله العظمی وحید خراسانی ◻️ ☑️ @Fatemyeh_ValiAsr
💠 قضیّه‌ی «شب عیسی» در رشت 🌲این قضیه در رشت معروف است؛ ما از نجف آمده بودیم، سنّ ما هم کم بود؛ با مرحوم آقای شیخ نصراللّٰه خلخالی به رشت رفتیم؛ بالاخره ما را در رشت نگاه داشتند.‌ 💡ماه رمضان در مسجد کاسه فروشان صحبت می‌کردیم؛ آن وقت من حالی داشتم؛ اهل رشت گفتند که مسیحی‌های اینجا کار می‌کنند؛ ما هم شروع کردیم به ردّ مسیحی ها. 🌙 شب سیزدهم ماه رمضان، همه‌ی مهمّین مسیحیان رشت آمدند، ولی آنها را در مسجد راه ندادند؛ لذا بیرون ماندند. 🔰 ما آن شب راجع به #حضرت_عیسی علیه‌السلام صحبت کردیم؛ مطالبی گفتیم و از ایشان خواستیم اینها را جواب بدهید؛ مسیحی‌ها هم بودند؛ آن پیرمردهای رشت که الآن زنده هستند، خبر دارند. 🔊 بعد این قضیّه صدا کرد و معروف شد به عنوان «شب عیسی»؛ به آنها گفتم این مطالب را شما گزارش بدهید؛ اگر دستگاه پاپ جواب داد، ما روی همین منبر اعلام می‌کنیم. 🗓 از آن تاریخ تا حال جواب نیامده است؛ آنها مطالب ما را فرستادند؛ ما ول‌کن نبودیم؛ مسئله بازیچه نیست. خلاصه، بعد هرچه دنبال کردیم، خبری نشد و ثابت شد که همه مانده‌اند. 🔆 قدرت این مذهب اینجور است؛ منتها ما قدرت این دین را نمی‌دانیم. عظمت این مذهب در حدّی است که قابل بیان نیست. 🎙حضرت آیت الله العظمی وحید خراسانی 📆 ۵/ دی/ ۱۳۸۷ ◻️ #کلام_فقیه #حکایت ☑️ @Fatemyeh_ValiAsr  
فاطمیه‌ی حضرت ولی‌عصر صاحب‌الزمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه
💖 خوشا به حال آنها که مورد عنایت واقع شدند. 🔶️ نعلبندی در اصفهان زندگی می‌‌کرد. بیست و پنج مرتبه در آن زمان رفت به ؛ سفر بیست و پنجم در راه با شخصی از یزد رفیق راه شد. 🤒 رفیق بین راه مریض شد؛ نعلبند متحیر ماند چه کند؟! بگذارمش؟ چگونه جواب را بدهم؟ ببرمش؟ چگونه با این حال برسانمش. 🕌 وصیت کرد مرکب من و همه‌ی اموالی که با من است مال تو، جنازه‌ی مرا به کربلا برسان. ⚰ مرد یزدی جان داد، نعلبند او را به مرکب بست، افتاد بر زمین، دوباره به مرکب بست، افتاد به زمین، مرتبه سوم افتاد به زمین، اشک جاری شد. رو به قبر سید الشهدا کرد، گفت: با زائرت چه کنم؟ اگر جنازه را بگذارم جواب تو را چه بدهم؟ اگر بخواهم بیاورم قدرت ندارم. 👈 در این گیر و دار یک مرتبه دید چهار نفر پیدا شدند سواره؛ یکی از اینها از مرکب پیاده شد، نیزه را به گودال خشک زد، یک مرتبه آب زلال جوشید، خود اینها جنازه‌ی این یزدی را غسل دادند، کفن کردند، بعد بزرگ آن چهار نفر، جلو ایستاد، بر جنازه نماز خواند، بعد هم که نماز تمام شد، رو کرد به این نعلبند فرمود: جنازه را ببر، در وادی ایمن کربلا دفن کن. ‼️ جنازه را اینبار بست، تا چشم باز کرد، دید رسیده به کربلا، بعد از بیست روز قافله رسید. بعد این قضیه را برای مردم نقل کرد؛ مردم به او خرده گرفتند که این حر‌ف‌ها را چرا می‌‌زنی؟ لب فرو بست. 🌃 شبی با اهل و عیالش در خانه نشسته بود، صدای در بلند شد؛ آمد در را باز کرد، دید مردی ایستاده، گفت: ولی عصر تو را می‌خواهد. ❇️ همراه او رفت؛ دید قبله‌ی عالم امکان در عرشه منبری است، جمعی که پای منبر نشستند قابل احصاء نیست. صدا زد از بالای منبر: جعفر، بیا! وقتی رفت، فرمود: چرا لب بستی؟ به مردم بگو و منتشر کن تا بدانند به زائر قبر جدّمان، علیهماالسلام، چه نظری داریم. 🎙 بیانات حضرت آیت الله وحید خراسانی 📆 شعبان ۱۴۳۷ قمری ◻️ ☑️ @Fatemyeh_ValiAsr
📖 ابو بصیر در کوفه بود، آنجا به زنی قرآن یاد می‌داد، با آن زن مزاح کرد. روزگاری گذشت، بار سفر بست، به مدینه آمد. ⁉️ تا وارد شد، چشم که به او افتاد، فرمود: در آن خانه، در کوفه، به آن زن چه گفتی؟ ابو بصیر گفت: از خجالت صورتم را پوشاندم. ⚫️ آن کسی که در مدینه است، در خلوت کوفه، بین او و آن زن یک مزاح می‌گذرد، از نظر او پنهان نیست؛ چنین کسی در خوابیده؛ می‌آید، کنار آن قبر زائری نیست. 🎙 برگرفته از بیانات آیت الله العظمی وحید خراسانی ◼️ ☑️ @Fatemyeh_ValiAsr
41.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بیان آیت الله العظمی وحیدخراسانی در عظمت مقام حضرت امام صادق علیه السلام 🔆 خوشا به حال آن کسانی که او را شناختند و دست از دامنش برنداشتند! 🎙 آیت الله العظمی وحید خراسانی 📆 ۱/ مرداد/ ۱۳۹۳ ◼️ ☑️ @Fatemyeh_ValiAsr
فاطمیه‌ی حضرت ولی‌عصر صاحب‌الزمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه
علیه‌السلام نقل می‌کنند: زمانی که مأمون علیهماالسلام را ولیعهد خود قرار داد، خشکسالی مردم را فراگرفت. اطرافیان مأمون و مخالفین حضرتش این بلا را از اثر این ولیعهدی و از نحسی وجود امام رضا علیه‌السلام دانستند و پیش مأمون به شکایت آمدند. 🌧 مأمون از علیه‌السلام خواست از خدا بخواهد تا باران نازل شود. ❇️ روز جمعه بود؛ امام فرمود: تا دوشنبه مردم روزه بگیرند، روز دوشنبه به نماز باران می رویم؛ و شب گذشته به دیدنم آمدند و فرمودند: «دوشنبه به صحرا برو و طلب باران کن؛ خدا به برکت وجود تو سیرابشان می‌نماید و به وسیله‌ی این اتفاق، مقام و منزلت تو را نزد خودش به همه‌ی مردم ثابت خواهد نمود.» 🌵 روز دوشنبه، خلایق در صحرا انتظارش را می‌کشیدند. از منبر بالا رفت و بعد از حمد وثنای الهی فرمود: «اَللّهُمَّ یا رَبِّ اَنْتَ عَظَّمْتَ حَقَّنا اَهْلَ الْبَیْت»؛ خداوندا‌ ای پروردگار من! تو حق ما اهل بیت را بزرگ داشتی، «فَتَوَسَّلُوا بِنا کَما اَمَرْتَ»؛ لذا (مردم) به ما متوسل شدند، همان‌گونه که تو امر فرمودی، «وَاَمَّلُوا فَضْلَکَ وَرَحْمَتَکَ وَ تَوَقَّعُوا اِحْسانَکَ وَنِعْمَتَکَ»؛ و به فضل و رحمتت امید بستند و احسان و نعمتت را انتظار کشیدند، «فَاسْقِهِمْ سَقْیا نافِعا عامّا غَیْرَ رائِثٍ وَلا ضائِرٍ»؛ پس آنان را سیراب گردان، سیراب کردنی سودمند و فراگیر و بدون درنگ و تأخیر و بی ضرر، «وَلْیَکُنْ اِبْتِداءُ مَطَرِهِمْ بَعْدَ انْصِرافِهِمْ مِنْ مَشْهَدِهِمْ هذا اِلی مَنازِلِهِمْ وَمَقارِّهِمْ»؛ (و از تو می‌خواهم که) شروع بارش بارانشان پس از برگشتن آنان از این مکان تجمعشان به خانه‌ها و اقامتگاه‌هایشان باشد. ⛈ ابرها به هم آمدند و رعد و برق آوردند و آنقدر باریدند که رودها و حوض‌ها و گودال‌ها و صحراهاى آنها پر از آب شد... 🗣 و مردم یکصدا فریاد می‌زدند: «هَنِيئاً لِوَلَدِ رَسُولِ اللَّهِ صلی‌الله‌علیه‌وآله كَرَامَاتُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.» ◻️ ☑️ @Fatemyeh_ValiAsr
💞 محمد بن وليد کرمانی می‌گويد: در مدینه به محضر #امام_جواد علیه‌السلام رسیدم؛ هنگام وداع به حضرت عرض کردم: اگر زن و فرزندانم در مکه نبودند، هرگز دوست نداشتم آستان شما را ترک کنم. 💰 امام جواد علیه‌السلام اشاره فرمودند پولی را که آورده بودم، بردارم. عرض کردم: اجازه بدهيد باشد. ❇️ امام با لبخندی شيرين فرمودند: بردار، به آن احتياج پيدا مي‏کنی! 💸 وقتی به مکه بازگشتم، ديدم که بخش بزرگی از دارايی‌‏ام از بين رفته است و به آن پول محتاج شده‏‌ام. 📚 بحارالانوار، ج۵۰، ص۸۷، حدیث۳. ◼️ #حکایت #امام_جواد علیه‌السلام ☑️ @Fatemyeh_ValiAsr
فاطمیه‌ی حضرت ولی‌عصر صاحب‌الزمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه
💠 «ردّوا إليه‏ روحه‏، فإنّ محمّد بن عليّ قد سألناه‏.» 👤 اهل شام بود و زیاد به محضر صلوات‌الله‌علیه شرفیاب می‌شد. روزی در محفل حضرتش گفت: سوگند به خدا حضور من در خدمت شما به جهت محبّت به شما نیست، در روى زمين كسى را بيش از شما خانواده دشمن نمی‌دارم‏، بلکه فقط به خاطر و شماست که در این محفل حاضر می‌شوم! 🔆 امام علیه السلام تبسمی نمود و چیزی نفرمود. 🤒 چند روزی گذشت و خبری از جوان نشد؛ حضرت جویای حال آن جوان شد؛ شخصی گفت: او بیمار است. ⚰ در این حین شخصی وارد شد و گفت: ای فرزند رسول خدا! جوان شامی که در مجلس شما حاضر می‌شد از دنیا رفت؛ او وصیّت کرده که شما بر جنازه‌ی او نماز بخوانید. ❇️ امام باقر علیه‌السلام فرمود: وقتی او را غسل دادید، بگذارید روی سریر باشد و کفن نکنید تا من بیایم. 📿 آنگاه حضرتش برخاست و وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند و دعا نمود، سپس سر به سجده گذاشته و سجده را طول داد، بعد برخاست و ردای صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم را بر تن کرد و نعلین بر پا نمود و به سوی او رفت. 👈🏻 وارد خانه شد، آنگاه وارد اتاقی شد که او را غسل می‌دادند، او را غسل داده روی سریر گذاشته بودند؛ حضرت با نامش او را صدا زد و فرمود: ای فلانی! ✋🏽 ناگاه آن جوان پاسخ داده و لبّیک گفت و سر بلند کرد و نشست؛ حضرت شربت سویقی خواست، به او خورانید. ⁉️ آنگاه پرسید: چه شده به تو؟ 🎶 گفت: قبض روح شدم؛ وقتی روح از بدنم خارج شد صدای دلنشینی را شنیدم که تا بحال نیکوتر از آن نشنیده‌ام که گفتند: «ردّوا إلیه روحه، فإنّ محمّد بن علیّ قد سألناه»؛ روح او را باز گردانید، زیرا او را از ما خواسته است. 📚 اقتباس از کتاب الثاقب فی المناقب، ص۳۶۹، ح۲. ◼️ علیه‌السلام ☑️ @Fatemyeh_ValiAsr
فاطمیه‌ی حضرت ولی‌عصر صاحب‌الزمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه
⛔️ منکر فضیلت اشک، محروم از حوض کوثر 🕌 علامه مجلسی از بزرگان نقل می‌کند¹، می‌گوید: ما مجاور مشهد بودیم؛ روز عدّه‌ای از ما جمع شدند، یک نفر شروع به مقتل خواندن نمود. 💧این روایت را در آن مقتل خواند که اگر چشمی بر علیه‌السلام به قدر بال مگسی تر بشود، می‌شود؛ «وَ لَوْ كَانَتْ‏ مِثْلَ‏ زَبَدِ الْبَحْر.» ❌ تعبیر مجلسی رحمه الله این است: یکی از حضّار که جاهل بود و ادعای علم می‌کرد -و نمونه‌اش امروز بسیار است-، این حدیث را انکار کرد و گفت: این روایت با عقل جمع نمی‌شود. 👊🏻 اهل مجلس که از علما بودند، با او مذاکره کردند؛ قانع نشد و جلسه‌ی روضه به هم خورد. 🌪 شخص منکر شب در عالم خواب دید که محشر بپاست؛ همان غوغایی که در آیات و روایات است. 🌊 عطش عطشاً شدیداً؛ در نهایت عطش گرفتار شد؛ چشمش به حوضی افتاد که نه اولش پیداست و نه آخرش؛ متوجه شد که این حوض، حوض کوثر است؛ از عطش به حوض پناه برد. ⚫️ دید سه نفر ایستاده‌اند، هر سه سیاه‌پوش؛ دو تا مرد، یک زن. ⁉️ پرسید: اینها کیانند؟ ❇️ به او گفتند: آن یکی صلی‌الله‌علیه‌وآله است، آن سیاه‌پوش دوم علیه‌السلام است، آن زن سیاه‌پوش سلام‌الله‌علیها است. 🏴 پرسید: چرا اینها سیاه‌پوشند؟ گفتند: مگر خبر نداری علیه‌السلام است؟ 💦 آمد خودش را برساند، از بی بی دو عالم درخواست کرد که یک جرعه از این آب به من بده؛ سلام‌الله‌علیها به او نگاهی کرد، فرمود: تو همان هستی که منکر ثواب و فضیلت در عزای فرزندم حسین می‌باشی... 🙏🏻 علامه مجلسی فرمود: این مرد از خواب سراسیمه بیدار شد، دوان دوان آمد، آن جمع را پیدا کرد، گفت: کنید، خدا مرا بیامرزد. این‌جور حجت تمام می‌شود. 📌 ۱. بحار الأنوار، ج۴۴، ص۲۹۳. 🎙 آیت الله العظمی وحید خراسانی 📆 ۱۷/ آبان/۱۳۹۱ ◼️ علیه‌السلام، ☑️ @Fatemyeh_ValiAsr
فاطمیه‌ی حضرت ولی‌عصر صاحب‌الزمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه
🌳 یکی از شاگردان شیخ انصاری برای استادش نقل کرد: از نجف به کربلا رفتم؛ شب در عالم رویا خودم را در بهشت دیدم. 🏰 به من قصری نشان دادند که دیدم تمام قصرهای عالم در مقابل این قصر گویی خرابه‌ای بیش نیست. ⁉️ پرسیدم: این قصر از کیست؟ 👈🏻 گفتند: این قصر از آنِ توست و تو سه شب دیگر در این قصر منزل می‌کنی. 🏰 بعد از آن قصر دیگری به من نشان دادند که قصر من در مقابل آن قصر گویی مثل یک خرابه‌ای بیش نیست؛ چشمم که به آن قصر افتاد اصلاً تمام بهشت را فراموش کردم. ⁉️ گفتم: این قصر از کیست؟ 👆🏻 گفتند: این قصر از شیخ مرتضی انصاری است. 🏰 بعد از این قصر، قصر سومی را به من نشان دادند که قصر شما که شیخ انصاری هستید در مقابل آن یک خرابه‌ای بیشتر نیست. ⁉️ پرسیدم: این قصر از آن کیست؟ 👤 گفتند: این قصر از ملّا آقای دربندی است. ‼️ تا من این کلمه را شنیدم در عالم رؤیا متحیّر ماندم؛ گفتم: شیخ انصاری کجا، ملّای دربندی کجا؟! 🌟 ملّای دربندی مردی است برازنده ولی چه حسابی در این عالم است که قصر شیخ انصاری با این مقامات علمی و عملی‌اش، در مقابل قصر ملّای دربندی مثل یک ستاره در مقابل خورشید باشد؟! 💡تا این حیرت برای من پیش آمد، خطاب شد: این قصری که به تو داده‌اند زاییده‌ی و توست، این قصری هم که به شیخ انصاری داده‌اند، مولود علم و عمل شیخ است. ❇️ امّا این قصری که به ملّای دربندی داده‌اند، نه از علم اوست و نه از عمل او، این یکی از قصرهای اختصاصی علیهماالسلام است. 🏴 چون ملّای دربندی برای سلام‌الله‌علیها منبر می‌رفته، از قصور اختصاصی‌اش این قصر را به ملّای دربندی حواله داده است. ✅ این نه قصری است که به علم و عمل بشود به آن رسید، این قصر اختصاصی حسینی است. 📚 مصباح الهدی، ج۲، آیت الله العظمی وحید خراسانی ◼️ ☑️ @Fatemyeh_ValiAsr
❇️ عليه‏‌السلام از راهی عبور می‌کرد؛ مرد شامی که امام را دید زبان به دشنام گشود، امّا امام عليه‏‌السلام پاسخى به او نداد. 💚 چون مرد شامى از ناسزاگويى خود منصرف شد حضرت با لبى خندان به او فرمود: «اى پيرمرد، مى‏‌پندارم كه غريبى و اشتباه گرفته‏‌اى؛ اگر راه گم كرده‏‌اى تو را راهنمايى كنم، اگر نيازمند كمک هستى تو را كمک كنم، اگر بار سنگينى دارى بارت را يارى كرده آن را حمل نمايم، اگر گرسنه‏‌اى تو را سير كنم، اگر برهنه‏‌اى تو را بپوشانم، اگر نيازمندى تو رابى‏‌نياز سازم، اگر فرارى هستى تو را پناه دهم، اگر خواسته‏‌اى دارى برآورده سازم؛ بهتر است با همسفران خود در خانه‌ی ماقدم نهيد و بار سفر بر زمين نهيد، زيرا كه براى ما جايگاه و مكانت و مقام بزرگ و مال فراوان است.» ✋🏽 آن مرد چون پاسخ امام عليه‏‌السلام را شنيد گريست و گفت: «شهادت مى‏‌دهم كه تو بر پهنه‌ی زمين هستى؛ خدا به خوبى مى‏‌داند كه رسالتش را در كجا به وديعت نهد؛ تو و پدرت در نزد من بدترين آفريدگان خدا بوديد و هم اكنون دوستدارترين خلايقيد.» 💞 آنگاه بار سفرش را در خانه حضرت بر زمين نهاد و ميهمان حضرتش بود تا آن هنگام كه قصد بازگشت نمود و در زمره‌ی دوستان حضرتش قرار گرفت.¹ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📌 ۱. مناقب آل ابى‏‌طالب، ج۴، ص۱۹. به نقل از زینت عرش خدا، آیت الله العظمی وحید خراسانی ◾ علیه‌السلام ☑️ @Fatemyeh_ValiAsr
‍ خاک کربلایت درمان دردمان ✍🏻 این قضیه در «مزار کبیر» است؛ مزار کبیر خیلی مورد اعتماد و از کتب قدیمی اصحاب است.¹ جابر بن یزید نزد آمد؛ عرضه داشت: به دو درد متضاد گرفتار شده‌ام، تا درد اول را معالجه می‌کنم، درد دوم عارض می‌شود. ⁉️ امام با هر فردی طوری حرف می‌زنند، با جابر جعفی به تندی سخن فرمودند؛ حضرت فرمود: مگر من به تو نگفتم هر دردی که درمانش را نیافتی، آن درد را با جدّم علیه‌السلام معالجه کن؟! ❎ جابر می‌گوید: عرض‌کردم: آقا جان، چند مرتبه تربت جدّتان را استعمال کرده‌ام امّا ناجح نشده است. 👈🏻 تا این کلمه را گفتم: «فَتَبَيَّنْتُ فِي وَجْهِ سَيِّدِي‏ وَ مَوْلَايَ‏ الْغَضَبَ»؛ دیدم غضب در چهره‌ی امام پدیدار شد؛ از جا حرکت نمود، به اندرون رفته و یک حبّه‌ی تربت آورد؛ آن را به من داد و فرمود: «این حبّه را بخور.» ✅ آن را خوردم؛ تا آن تربت را تناول نمودم هر دو دردم از ریشه کنده شد. ⁉️ گفتم: آقا جان این چه بود؟! ❇️ فرمود: این همان بود که گفتی خوردم و نتیجه نداد؛ این تربت جدّم حسین علیه‌السلام است که هر درد بی‌درمانی است. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📌 ۱. المزار، مشهدی، ص۳۶۴. ◼️ ☑️ @Fatemyeh_ValiAsr
💞 محمد بن وليد کرمانی می‌گويد: در مدینه به محضر علیه‌السلام رسیدم؛ هنگام وداع به حضرت عرض کردم: اگر زن و فرزندانم در مکه نبودند، هرگز دوست نداشتم آستان شما را ترک کنم. 💰 امام جواد علیه‌السلام اشاره فرمودند پولی را که آورده بودم، بردارم. عرض کردم: اجازه بدهيد باشد. ❇️ امام با لبخندی شيرين فرمودند: بردار، به آن احتياج پيدا مي‏کنی! 💸 وقتی به مکه بازگشتم، ديدم که بخش بزرگی از دارايی‌‏ام از بين رفته است و به آن پول محتاج شده‏‌ام. 📚 بحارالانوار، ج۵۰، ص۸۷، حدیث۳. ◼️ علیه‌السلام ☑️ @Fatemyeh_ValiAsr