#بسیجی_یعنی_چه؟!
#بدترین_موجودات، بسیجی ها هستند
همان هایی که تا صدام و حامیانش به ایران حمله ور شدند ، آن ها هم بند پوتین محکم کردند و به سمت جبهه ها سرازیر شدند...
#بدترین_موجودات بسیجی ها هستند
همان هایی که گاز خردل را نفس کشیدن تا #همه اکسیژن سالم را در امنیت نفس بکشند...
.
#بدترین_موجودات بسیجی ها هستند ...
همان هایی که گشنگی کشیدند و اما انگ شکم سیری را هم خریدند چون نمی خواستند ،عزت بدهند تا لقمه ایی نان بگیرند!
#بدترین_موجودات بسیجی ها هستند ...
همان هایی که هر وقت فتنه ایی به پا شد ، به خیابان ها آمدند ، سنگ و آجر و تیر و ...خوردند تا کشور به دست نا اهلان نیافتد و تازه نیش و کنایه را هم به جان خریدند !
.
#بدترین_موجودات بسیجی ها هستند
همان هایی که یک مشت افراطی بی شناسنامه و تندرو و هیچی ندان و... هستند که ، جانشان را می روند کیلومتر ها آن طرف تر از وطن می دهند تا #همه احساس آرامش کنند ...
#بدترین_موجودات بسیجی ها هستند...
همان هایی که در آتش دشمن سوختند تا #همه از سوختن در آتش دشمن و گناه رهایی یابند اما ...نیش و کنایه خودی ها ...بیشتر سوزاندشان ...
#بدترین_موجودات بسیجی ها هستند ...
همان هایی که ، در گرما و سرما چادر سرشان میکنند و انگ اُمّل بودن را هم ، به جان می خرند تا نلرزانند دلِ جوانِ خیابان و کوچه و... را ...
#بدترین_موجودات بسیجی ها هستند...
همان هایی که در شهرشان فقط ، نگاه به سنگ فرش های خیابان نصیبشان می شود ...
آری ...
آنها بدترین موجودات هستند ...
چون ...
#درد دارند و شعله ورند از عشق ...
سلام بر بسیجی ها
سلام بر مخلص ها
سلام بر بی ادعاها
خوش به حالتان ...
من اینجا ...
به حالتان غبطه می خورم
بدترین موجودات زمین ...
شما هم میتوانید کامل کننده متن باشید
بدترین موجودات بسیجی ها هستند ، چون...؟
#بسیجی #جبهه #فتنه #بد #مخلص #عزت
#بی_ادعا #نیش #کنایه #شهید #شهادت
════🇮🇷════
حتی غیرمسلمانها حرمت ایام مقدس را نگه میدارند.. گاهی در این ایام نذر و مجلس عزا میگیرند
ولی #هرزه های #اسرائیل و #آمریکا .. نه #حیا دارند نه #شرف
#رقص یک #فاحشه در شب #شهادت #امام_صادق(ع) در جلوی #مسجد .. یعنی دعوا بر سر #جمهوری_اسلامی و #رژیم نیست.. دعوا بر سر #اسلام و #تشیع است
════🇮🇷════
https://eitaa.com/fatemyyon
♨️گاهی یڪ #نگاه_حرام👀
❣ #شهادت رابرای ڪسی ڪه
✊لیاقت دارد،
😔سالها #عقب_میاندازد…
🛎چه برسد به ڪسی ڪه
🀄️هنوز لایق #شهادت بودن را
💠نشان نداده…😔
😇 شهیدخرازی💞
#حاج_حسین_یڪتا مےگفت:
درعالم رویا، به #شهید گفتم:
چرا براے ما #دعا نمیڪنید ڪه شهید بشیم؟! مےگفت ما دعا میڪنیم
براتوڹ #شهادت مینویسن ...
ولی #گناه ڪه میڪنید پاڪ میشه...
به خاطر شهـــ❤️ــــدا #گناه نڪنیم
ڪلیڪ ڪنید↩️ @Clad_Girls
#دختری که دوست داشت مانند شهیدمطهری به #شهادت برسد و بعد از یک خواب عجیب به آرزویش رسید
نمی دونم از کجا شروع کنم ، زندگیِ #شهیده_نسرین_افضل اونقد زیبایی داره که قطعا توی یک پست نمیگنجه!
دختری که توی جمعِ دوستانش شوخ و شاد بود و توی روضه ها بارونی میشد و آسمونی
کسی که وقتِ کار برای خدا پر تلاش و قهرمان ، و به گفتهٔ شوهرش در جایگاهِ #همسری رفیقی بود تمام عیار و ناب...
بانوی مجاهدی که قبل از انقلاب به حکومت شاه اعتراض کرد و تحت تعقیب قرار گرفت ، بعد از انقلاب هم با حضور در جهاد سازندگی و کمیته امداد کارش شده بود خدمت به مردم محروم روستاها...
حتی این همه فعالیت هم آرومش نکرد و با پیشنهاد برادر شهیدش (احمد افضل) رفت کردستان. اونجا هم تا دلتون بخواد کار کرد.
مدتی مسئول تبلیغات و انتشارات سپاه مهاباد بود. بعد به خاطر نیازِ شدید آموزش و پرورش به عنوان مربی تربیتی در مهاباد مشغول به کار شد و همزمان معلمان نهضت سوادآموزی نیز تحت تعلیم او قرار گرفتند.
.
بگذریم!
می خوام از آرزوی ایشون براتون بگم. نسرین افضل آرزو داشت مانند #شهید_مطهری به #شهادت برسه ، که بعد از یک خواب عجیب به آرزوش رسید!
نسرین مدتی قبل از شهادتش اومد شیراز خونه خواهرش. توی اتاق نشست و زل زد به قاب عکس شهید مطهری که تیر به پیشانیاش خورده و خون می یومد...
نسرین همونجور که به عکس شهیدمطهری زل زده بود، خوابِ چند شب پیشش رو مرور کرد:
خواب دیده بود یه کتاب دستشه و داره از راهی مه آلود عبور میکنه .یهو توی خواب گرگی بهش حمله کرد. نسرین موقعِ فرار ، پاهاش به سنگی خورد ، اما زمین نیفتاد. تا اینکه رسید به بالای کوهی که از آسمان گذشته بود. اونجا روی زمین افتاد و از سرش خون جاری شد...
.
همچنان زل زده بود به قاب عکس و به خوابش فکر می کرد ، که خواهرش با سینی چای وارد شد. نسرین همین جور که به قاب عکس شهید مطهری زل زده بود ، گفت: «من هم همین جای سرم تیر میخورد، انشاءالله »
.
مدتی از این قضیه گذشت و نسرین برگشت مهاباد...
و یه شب که تب شدیدی هم داشت، با اصرار از همسرش خواست تا ببردش دعای کمیل. حالِ نسرین اون شب توی مراسم به شدت منقلب بود. ساعت 10 شب دعا تموم شد. وقتی میخواستند سوار ماشین بشن ، صدای تک تیرهای دشمن به گوش میرسید، به ماشین که نزدیک شدن نسرین گفت: بچهها شهادتینتون رو بگید، دلم شور میزنه. یکی گفت: دلشورهات به خاطر اینه که تب داری... ما که تب نداریم شهادتین رو نمیگیم، فقط تو بگو نسرین جان...
.
همگی سوار ماشین شده بودند نسرین کنار در نشسته و شهادتین را میگفت که تیری شلیک شد
#شهیده_نسرین_افضل
_____________________________
⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
h http://telegram.me/fatemyyon
یه روزی هم میاد
رو بَنِرای سطح شهر میبینیم نوشته:
« کاروان راهیان #عشق »
.
کاروانی که از ایران و افغانستان و عراق زائـر راهی میکنه به سمت #سوریه...
می بردمون به سمت حرم حضرت زینب و حضرت رقیه...
وقتی خوب دلمونو تکون دادیم و عقده ی این چند سال فراق رو جبران کردیم...
.
یکی مثل #حاج_حسین_یکتا که از یادگارای همین سالای جنگ با تکفیریا باشه برامون شروع میکنه به روایت کردن...
.
" اینجا که نشستید
اسمش #زینبیه است!
قریهای که توش حرم مطهر خانوم زینب قرار داره...
همینجا بود که مدال #شهادت گردن #شهید_محرم_ترک ، اولین شهید مدافع حرم ، انداختند...
.
تو همین خاک بود که #شهید محمود رضا بیضایی به معشوقش ، امام حسین رسید... "
.
بعد سوار اتوبوس میشیم و میریم #حلب
بعد از اینکه نشستیم رو خاکا ، راوی میگه:
" اینجا حلبِ...
همونجایی که #سردار_همدانی رو به آسمون پرواز داد...
همینجا بود که #شهید_صدر_زاده ، فرمانده ایرانی لشگر فاطمیون ، سرشو گذاشت رو پاهای اربابش!
#شهید_محسن_خزایی خبرنگاری که دختر سه ساله شو به دختر سه سالهی ارباب سپرد و از دنیا خداحافظی کرد...
.
اینجا مقتلِ #شهید_محمدرضا_دهقانِ و #شهید_رسول_خلیلی ...
جووناالوارثینو سال شماها که از همون اول عادت کرده بودن به دل ندادن...
.
مقصد بعدیمون #خان_طومانِ ، جنوب غربِ حلب...
همونجایی که تروریستا محاصرهش کردن و نیروهای مقاومت رو مجبور به عقب نشینی...
همونجایی که وقتی آزاد شد،همه سجده شکر بجا آوردیم...
هر چند برای آزاد شدنش #شهید دادیم و اسیر...
یکیشون #شهید_محمد_بلباسی بود که با رفتنش چهار تا بچهش یتیم شدن...
ولی کاری کرد که اون دنیا ، جلو حضرت زهرا ، سرشونو با افتخار بلند کنن و بگن:
ما بچه های شهید بلباسی ایم! "
مثل #شلمچه ، مثل هویزه ، مثل چزابه ، مثل طلاییه ...
یه روزی #حلب و خان طومان و زینبیه و ریف رو قدم قدم زیارت می کنیم...
یه روزی گذرمون بهشون میخوره..
[ هر زمان تو خیابونا چشمتون خورد به بَنِرا و تابلوهایی که ازتون دعوت کرده با این کاروان راهی شید ، بدونید به فاصله ی اندکی ، روزی میرسه که سرتاسر ایران نوشتن...
« کاروان راهیان قدس »
کاروانی که این بار مقصدش فراتر از #شلمچه و #دمشقِ !
کاروانی که میره به سمت خود #بهشت
نماز میخونه تو مسجدالاقصی...
با امامت امام دوازدهم...
و با حضور تمام شهدا...
شهدایی که روزی برای زیارتشون #چفیه هامون و #چادر هامون خاکی شد ...
و دیر نیست اون روز !
روزی که با چشمای خودمون ببینیم که رو سر در ورودی #فلسطین نوشته:
«ونرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین»
🌸🍃🌸🍃
✅ ڪانال برتـــر حجابـــ
✅ برگزیده ی رصدنمای فضای مجازی 🔰 http://telegram.me/fatemyyon