❇️دین با او کامل شد...
تمامیت نعمت و کمال دین در گرو پیامی بود که خاتم النبیین باید آن را می رساند.که برایش صدو بیست و چهار هزار پیامبر خون دل خورده بودند.که اگر نمی گفت انگار هیچ چیز را نگفته بود.
چرا دلواپس بود؟
از انکار دیگران؟
از جهل و جمود؟
یاشاید از آنها که هذیان گویش می خوانند؛
همان ها که در مکه همهمه کرده بودند و نگذاشتند پیام وحی به مردم برسد آنها که قبل از کاروان حاجی ها خودشان را رساندند به جحفه تا به زعم نیرنگ زای شان پیش دستی کنند و با اندک هوچی ها همهمه ای بسازند که طنین حق شنیده نشود.
_" یکی نیست بگوید بدرعلی ؛خیبر علی ؛منزلت علی ؛ثقلین علی؛ نبا علی ؛تطهیر علی؛ هم راکعون علی؛زهرا هم سهم علی؛پس ما چه؟"
نجواهای ابلیس چشمهای شان را کور و گوش ها را کر کرده بود.دل داده بودند به آن پیمان نحس صحیفه؛ عهد کرده بودند که محمد صلی الله علیه و آله را زنده نگذارند؛این که نشد نباید می گذاشتند حرفش را برساند به گوش مردم. کارگزاران شیطان هیچ وقت نفهمیدند خدای علی حساب و کتاب نیرنگ ها را دارد و رسول الله را از تیر مکرها نگه می دارد.بازیگران لشکر جحود مدهوش طلسم شیطانی بودند؛چطور می فهمیدند علی نظرکرده خدایی است که قوت الهی اش را در دست خیبرگشای او گذاشته.
زودتر خودشان را رسانده بودند به جحفه تا آماده شوند که به محض رسیدن کاروان از مکه،بساط آشوب به پا کنند که تیر آخر پیامبر به هدف ننشیند ولی ..
برگزیده خاتم،چهار کیلومتر مانده به جحفه همه را نگه داشت. جلوتر ها را گفت برگردند جامانده ها را هم پیام داد زودتر برسند.
مردها بار وبنه شترها را کنار آبگیر غدیر گذاشتند زمین.بین نیرنگ های منافقین حساب و کتابی برای این مرداب نبود.مگر میشد قافله ای سنگین را در این بیابان مرطوب نگه دارند؛ با اینکه یک ساعت بیشتر تا جحفه راه نبود.
_"یا رسول الله الان دم صبح است و هوا هم خنک تر،اگر الان راه بیفتیم صبح می رسیم جحفه ؛هم حیوانها آبی می خورند هم ما نفسی تازه می کنیم ؛ این بیابان که جای ماندن نیست"
کی فکرش را می کرد خدای نوح و ابراهیم و موسی و عیسی همه چیز را دست محمد صلی الله علیه بسپرد تا همینجا بغل کوه و در این بی آبی مرداب کار را تمام کند ؛
فرمود نخل ها را با طناب به هم ببندند و روی شان چادر بکشند .بعضی زیر چادر سایه گرفتند و بعضی هم رفتند کنار کوه.بار و بنه شترها را روی هم گذاشتند تا منبر بلندی شود .
ده ها هزار نفر منتظرند که زبان خدا خطابشان کند.جلوی یک عالم چشم منتظر و مبهوت ،پای مبارکش را روی زین ها گذاشت و به کمک علی بالا رفت ؛ بعد از حمد و ثنای الهی مردم را بر حق و حقوقی که به گردنشان داشت شاهد گرفت.جماعت اعتراف کردند که رسول حق ،در ولایت از همه شایسته تر است.حتی از خودشان.
وقتش رسیده بود تا دین کامل شود و نعمت هم تمام. دست خیبرگشا را در دستان مبارکش گره کرد؛ آفتاب سایه ای از نور روی دو دستشان انداخت.حالا دو دست یکی شده بودند.
رو به مردم کرد و با صلابتی که به امر خدا از حنجره اش می جوشید فرمود:
من کنت مولاه فعلی مولاه.
دین آنروز کامل شد .
✍ره جو
#عید_غدیر
#ولایت
@fatheGhalam
"فاستقم کما اُمِرتَ و مَن تاب مَعک"
🔹تبعیت از "ولیّ"،فرآیندی است ممتدّ.توفیق میوه چینی از شجره ولایت و طاعت،به میزان استقامت امت وابسته است؛ وگرنه تاریخ را که بنگری هرگز از استقامت های نصف و نیمه خالی اش نمی بینی؛
🔸شنیده ای که ایثارِ انصار مایه فخرشان شده بود ؛ که با ذبح "من" ،مدال تمجیدهای قرآنی نصیب شان شده بود؛که بی هیچ شُحّ نفسی مهاجرین از امت را پاره تن خود دانستند و خانه شان منزل برادر شده بود؟
🔹سر تسلیم مهاجرین،عزم شان در ذبح منیت و ذوب شدن شان در ولایت نیز، صفحات ماندگار تاریخ اسلام اند.
همانها که دلاورانه از جان و مال و خانواده گذشته بودند و ایمان به ولی الله، تکیه گاه مطمئن شان در پیچ وخم گردنه ها شده بود.
⁉️اما چطور ، زمان حصار شد و میان ولایت و استقامت شان ،فاصله ای انداخت به قدر عاقبت به شری؟
⬅️سرافرازان دیروز که در اوج تحریم قریش مقابل شیطان زانو نزده بودند،در امتداد راه ، از "صیانت" که غافل شدند، "ولایت شان هم تهی شد از استقامت.
دلاوری ها رنگ باخت و مهاجر و انصارِ سرافراز دیروز راضی شدند به بسته شدن دست وصیّ و شکستن یاسِ آنروز.
خوب که گوش کنیم طنین قدسی
"فاستقم کما اُمرت و من تاب معک" را امروز هم می شنویم که
از فرسنگ ها فاصله خودش را رسانده؛
به من وتو ؛ که در انتظار تمدنی فراگیر و عدل گستریم.
اگر مراقبت نکنیم ،شیاطین و نفس، دست مان را از دست ولی جدا می کنند؛
یا از عاقبت بخیری!
✍ره جو
#ولایت
#استقامت
🔹فتح قلم🔹
@fatheGhalam