eitaa logo
اشعار و دلنوشته های (فاطیما)
745 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.1هزار ویدیو
52 فایل
ارتباط با ادمین👇 @Fatima8641
مشاهده در ایتا
دانلود
عصرتون دلنشین🌹
34.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
غزلی زیبا از زنده یاد👇 میرزا ابوالقاسم خوانش👇 روستای زیبای https://eitaa.com/fatimadastjerdi 🌹☘🌹☘🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔺️ داشت جارو می‌کرد، گفتم؛ مگه به خاطر گرمای شدید شما تعطیل نیستید؟؟ خندید و گفت: فقط کارمندهایی که زیر کولر نشستند تعطیل شدند! ما که برق مصرف نمی‌کردیم...🤦‍♂️ @khabarfarda_ir
گَر بَرکنم دل از تو و بردارم از تو مهر آن مهر بر که افکنم؛ آن دل کجا بَرم؟ ✍🌻 https://eitaa.com/fatimadastjerdi 🌹☘🌹☘🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدایا به امید خودت🤲
نامه امام زمان(عج) خطاب به شیعیان 🔸حضرت حجت (روحی فداه) در نامه‌ای به شیخ مفید میفرمایند: سعی کنید اعمال شما (شیعیان) طوری باشد که شما را به ما نزدیک سازد و از گناهانی که موجبات نارضایتی ما را فراهم می‌سازد، بترسید و دوری کنید. 🔸امر قیام ما با اجازه خداوند به طور ناگهانی انجام خواهد شد و دیگر در آن هنگام توبه فایده‌ای ندارد و سودی نبخشد. 🔸عدم التزام به دستورات ما موجب می‌شود که بدون توبه از دنیا بروند و دیگر ندامت و پشیمانی نفعی نخواهد داشت. 📗احتجاج ج۲ ص۵۹۷ 📗بحارالانوار ج۳ ص۱۷۵
🌻سلاااام🌻 🌻 صبحتون بی‌نظیر لحظه‌هاتون پر از آرامش💐 تو روشنی ِصبح سپیدی، خورشید گلواژه‌ای از عشق و امیدی،خورشید امــــروز،به لبــــــخندِ تو بیــــــدار شدم امـروزِ مرا خوش آفریــدی، خورشیــــد ✍ https://eitaa.com/fatimadastjerdi 🌻🌻🌻🌻🌻
🌹حکایت طنزی از کلیله‌ و دمنه‌ی نصرالله مُنشی آورده‌اند که بازرگانی اندک‌مال بود و می‌خواست که سفری رود. صد من آهن داشت، در خانه‌ی دوستی، بر وجهِ امانت بنهاد و برفت. چون باز آمد، امین، ودیعت فروخته بود و بها خرج کرده. بازرگان، روزی به طلب آهن، به نزدیک او رفت. مرد گفت: آهن در پیغوله‌ی خانه بنهاده بودم و در آن احتیاطی نکرده، تا من واقف شدم، موش آن را تمام خورده بود. بازرگان گفت: آری، موش آهن را نیک دوست دارد و دندان او بر خاییدن آن قادر باشد. امین راستکار، شاد گشت؛ یعنی"بازرگان نرم شد و دل از آهن برداشت." گفت: امروز مهمان من باش. گفت: فردا باز آیم. بیرون رفت و پسری را از آنِ او ببرد. چون بطلبیدند و ندا در شهر افتاد، بازرگان گفت: من بازی را دیدم کودکی را می‌بُرد. امین فریاد برآورد که: محال چرا می‌گویی؟ باز، کودک را چگونه برگیرد؟ بازرگان بخندید و گفت: دل، چرا تنگ می‌کنی؟ در شهری که موش آن، صد من آهن بتواند خورد، آخر باز، کودکی را هم برتواند داشت. امین دانست که حال چیست، گفت: آهن موش نخورد؛ من دارم؛ پسر باز دِه و آهن بستان. https://eitaa.com/fatimadastjerdi 🌻👌🌻👌🌻
روستای تاریخی حادج در کشور تونس که ساکنانش از گذشته به دلیل گرمای شدید هوا خانه‌های خودشون رو زیر زمین می‌ساختند و این روند رو هنوز هم ادامه می‌دن ! امروزه گردشگران زیادی برای تماشای نحوه زندگی مردم این روستا به تونس سفر می‌کنند.👌 https://eitaa.com/fatimadastjerdi چه جالب😍👌
245.3K
در وقت قرار می‌رسیدی ای کاش با سوت قطار می‌رسیدی ای کاش بعد از تو در آغوش زمستان ماندم همراه بهار می‌رسیدی ای کاش ✍ دکلمه👇 https://eitaa.com/fatimadastjerdi 🌻🌹🌻🌹