روایت شده با اسناد از حسن بن محمد النوفلي الهاشمی که میگوید
وقتی امام رضا (علیه السّلام) به دربار مأمون، رسید مأمون به فضل بن سهل گفت:
تمام دانشمندان ادیان مختلف از جمله اسقف بزرگ مسیحی (جاثلیق و کاهن بزرگ یهودی رأس الجالوت و بزرگان دین صابئین [۲] و بزرگان آتش پرست (الهربذه) و بزرگان دین زردشت و علمای دین رومی (نسطاس) و دیگر دانشمندان و متکلمین و بزرگان ادیان که با زبانهای مختلف و گوناگون سخن میگفتند در مجلس خود جمع کند.
فضل بن سهل نیز به دستور مأمون آنها را به قصر مأمون دعوت کرد،
سپس به مأمون گفت: آنها را به قصر آوردهام چه امر میفرمایید؟
مأمون به او گفت: آنها را نزد من بیاور با آنها کار دارم، فضل بن سهل نیز آنها را نزد مأمون برد. مأمون به آنها گفت:
من شما را در اینجا جمع کردهام تا با عموزادهام که از اهل مدینه است احتجاج و مناظره کنید و اگر توانستید که او را شکست دهید جایزههای نفیسی در انتظار شما خواهد بود ولكن همینک شما خسته هستید و باید استراحت کنید، پس بروید استراحت کنید و فردا در هنگام طلوع فجر نزد من بیایید و نباید کسی از شما خلاف وعده انجام دهد؛ زیرا هر کس چنین کاری کرد با او سرسختانه رفتار خواهم کرد.
حسن بن محمد النوفلی هاشمی میگوید: من با جمعی از دوستان و محبین اهل بیت (علیهم السّلام) نزد امام رضا (علیه السّلام) به بودیم که یاسر خادم امام رضا (علیه السّلام) آمد و گفت:
ای سلام سرور و مولای من!
امیر مأمون به شما سلام میرساند و میگوید:
من فدای تو شوم، به راستی که من دانشمندان و صاحب کلام از ادیان دیگر و از تمام ملل جمع کردهام و از شما میخواهم که بر من منت بگزاری و فردا صبح نزد من بیای اگر سخنان آنها به دلت آمد که هیچ و اگر از آن خوشت نیامد نباید از کلام آنها رنجور شوی و اگر دوست داری ما نزد تو میآییم و این کار برای ما بهتر است.
امام رضا به خادم خود فرمود: برو نزد امیر و به او سلام مرا برسان و به او بگو من از کاری که میخواهی انجام دهی آگاه هستم فردا انشاء الله نزد شما خواهم آمد.
حسین بن محمد نوفلی هاشمی میگوید: وقتی یاسر خادم امام رضا (علیه السّلام) رفت ایشان به ما رو کرد و فرمود:
ای حسین بن محمد نوفلی! تو عراقی هستی آیا میدانی برای چه چیزی مأمون این دانشمندان و اهل شرک و دیگر ادیان را جمع کرده است؟
عرض کردم: فدایت شوم! میخواهد شما را امتحان کند و بداند چه علومی را دارید و به راستی که او مورد اعتماد نیست و به خدا قسم نقشه او بسیار بد و شوم است.
امام رضا (علیه السّلام) به من فرمود:
ای نوفلی! نقشه تو در این موقع چیست؟ عرض کردم: به راستی که اصحاب کلام و بدعت گذار، خلاف علما و دانشمندان هستند و آن به خاطر این است که دلها چیزی که نیست و وجود ندارد را فقط انکار میکنند در حالی که اصحاب مقالات و متکلمین و اهل شرک اصحاب انکار و مباهات هستند.
اگر دلیل و برهان برای آنها بیاورید که خداوند یکتا و بی همتا است به شما خواهند: گفت یگانگی و بی همتایی خداوند را ثابت کن! و اگر به آنها فرمودید: محمد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است به شما خواهند گفت: رسالتش را ثابت گردان و هر کس که با آنها مباحثه و مناظره میکند او را به مخمصه.... میاندازند تا وقتی از حرفی که زده دست بردارد و حق را به آنها بدهد. ای سرورم، فدایت شوم! شما از آنها برحذر باشید.
امام (علیه السّلام) تبسمی کرد و به من فرمود: ای نوفلی! آیا میترسی که حجت و برهانم را قطع کنند؟
عرض کردم: نه به خدا قسم من فقط به سلامتی شما ترسیدهام و امیدوارم که خداوند شما را بر آنها پیروز گرداند-ان شاء الله-.
ایشان فرمودند: ای نوفلی! آیا میخواهی بدانی چه وقت مأمون عباسی از این کارش پشیمان میشود؟ عرض کردم: بله! فرمود: هنگامی که بشنود من برهان و حجتم را با اهل تورات به توراتشان و ب--ر اهل انجیل به انجیلشان و به اهل زبور به زبورشان و به اصابئین به عبرانی آنها و به اهل الهربذه به زبان فارسیشان و به اهل روم به زبان رومی و به اصحاب مقلات به زبان و لغات گوناگون با آنها مناظره و احتجاج کنم و هر کدام از سخن و گفتار آنها را باطل گردانم و آنها از گفته هایشان دست بر میدارند و به گفتههای من ایمان بیاورند در آن وقت مأمون نتیجه میگیرد که کاری که انجام داده به مقصد خود نرسیده و در آن وقت بلکه مرا به مقصد خویش رسانده است (ولا حول و لاقوه الا بالله العلى العظيم).
..
----------
[۲]: ستاره پرستان و به قولی پیروان دین نوح (علیه السّلام) (المنجد الطلاب)
راوی میگوید: وقتی صبح شد فضل بن سهل نزد امام رضا (علیه السّلام) آمد و عرض کرد:
عموزاده شما امیر و همچنین تمام علما و متکلمین و دانشمندان نزد او جمع شده و منتظر تشریف فرمایی شما هستند زیادتر از این آنها را معطل نکنید.
امام رضا (علیه السّلام) به فضل بن سهل فرمود: شما بروید و ان شاء الله من به آنجا خواهم آمد.
راوی میگوید: سپس امام رضا (علیه السّلام) بلند شدند و وضو گرفتند و شربتی نوشیدند و به ما نیز از آن شربت داد و ما از آن نوشیدیم و به طرف قصر مأمون حرکت کردند و ما دنبال ایشان رفتیم وقتی به آنجا رسیدیم دیدم که مجلس مأمون لب تالب شده بود و جای سوزن انداختن در آنجا نبود.
محمد بن جعفر و همراهانش و طالبین و هاشمیون و مأموران و بزرگان و دربانان و حاجیان و وزیران مأمون نیز در آنجا جمع شده بودند.
وقتی امام وارد شدند تمام اهل مجلس برای احترام ایشان از جا برخاستند و ایشان به طرف جایگاه خود در کنار مأمون عباسی رفت و مأمون برای احترام آن بزرگوار بلند شد و ایشان را در کنار خود قرار داد و شروع به گفت و گو کرد در حالی که تمام جمعیت ایستاده بودند و همچنان در آن حالت ایستاده بودند تا وقتی مأمون به آنها اجازه نشستن داد، آنها نشستند.
راوی میگوید: مأمون ساعتی با امام رضا (علیه السّلام) گفت و گو میکرد و سپس رو کرد به اسقف بزرگ مسیحی و به او گفت:
ای اسقف! ایشان عموزادهام علی بن موسی بن جعفر (علیه السّلام) هستند، ایشان از فرزندان فاطمه زهرا (سلام الله علیها) این دختر پیامبر اسلام و از فرزندان علی مرتضی بن ابی طالب (علیه السّلام) است، دوست دارم که با ایشان سخن بگویید و با ایشان مناظره و احتجاج بکنید.
اسقف گفت: ای امیر! چگونه میخواهی من با کسی احتجاج و مناظره کنم در حالی که او میخواهد با کتابی احتجاج کند که من آن را قبول ندارم و همچنین میخواهد با پیامبری احتجاج و مناظره گرداند در حالی که من به پیامبری آن پیامبر ایمان ندارم؟!
امام رضا (علیه السّلام) به اسقف: فرمود ای نصرانی اگر با تو به وسیله انجیل احتجاج و مناظره کنم به آن اقرار میکنی؟!!
اسقف گفت: آیا من قادر هستم آنچه از انجیل گفته میشود را رد یا انکار کنم؟!! بله به خدا قسم به آن اقرار خواهم کرد!
سپس امام رضا (علیه السّلام) فرمود: ای اسقف! آنچه دوست داری از من بپرس و جواب آن را نیز از من بشنو.
اسقف گفت: در مورد نبوت حضرت عیسی بن مریم (علیه السّلام) و کتابش چه میگویی آیا آنها را قبول داری یا خیر؟
امام رضا (علیه السّلام) فرمود: من به نبوت عیسی بن مریم (علیه السّلام) و کتابش و آنچه به امتش بشارت داده و حواریون ایمان دارم و هر کس به نبوت حضرت عیسی (علیه السّلام) ایمان نداشته باشد گویا به نبوت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) و کتابش ایمان ندارد.
اسقف گفت: آیا حکم دادن و قضاوت با شاهد عادل داده نمی شود؟
امام رضا (علیه السّلام) به فرمود: چرا (بلی).
اسقف گفت: پس دو شاهد از غیر اهل ملت و امت برای اثبات نبوت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) که مسیحیان قادر نباشند آن را انکار کنند و شما نیز مانند آن از من بپرسید
امام رضا (علیه السّلام) فرمود: به راستی که الان انصاف آوردی ای نصرانی!
..
سپس امام رضا (علیه السّلام) فرمود:
آیا شخص عادلی از نزد حضرت عیسی بن مریم (علیه السّلام) را قبول داری؟
اسقف گفت: آن شخص عادل کیست نام آن را بیاور؟ امام رضا (علیه السّلام) فرمود:
در مورد یوحنا دیلمی چه میگویی؟ اسقف گفت: ای مرد کریم به راستی که تو دوست داشتنی ترین و محبوب ترین شخص نزد عیسی بن مریم (علیه السّلام) را به یاد آوردی!
امام رضا (علیه السّلام) به او فرمود: قسمت میدهم به انجیل مقدس آیا از زبان یوحنا دیلمی نیامده است که او میگوید:
مسیح (علیه السّلام) مرا از دین محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) عربی آگاه کرده و به من بشارت داده که بعد از ایشان خواهد آمد و من نیز به حواریون بشارت دادم پس آنها به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) موعود ایمان آوردند؟
اسقف گفت: به راستی که یوحنا از زبان حضرت عیسی (علیه السّلام) با بشارت نبوت پیامبری و اهل بيتش و وصیش (علیهم السّلام) ذکر کرده است و ایشان وقت ظهور آن پیامبر را معلوم نکرده و نام آن قوم را به ما معرفی نکرده تا ما آنها را بشناسیم. امام رضا (علیه السّلام) فرمود اگر کسی را نزد تو بیاورم و انجیل را بخواند و ذکر محمد و وصيش اهل بیتش (علیهم السّلام) و امتش را برای تو بخواند آیا ایمان میآوری؟
اسقف گفت: بله. امام رضا (علیه السّلام) رو کرد به دانشمند رومی و به او فرمود: آیا سفر سوم از انجیل را حفظ هستی؟ دانشمند رومی گفت: آن سفر را حفظ نیستم.
سپس امام رضا (علیه السّلام) رو کرد به کاهن بزرگ یهودی و به او فرمود: تو انجیل را نمی خوانی؟ عرض کرد: در طول عمرم آن را میخوانم.
امام رضا (علیه السّلام) به او فرمود پس آن سفر را بخوان و هرگاه دیدی که به ذکر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بيتش (علیهم السّلام) رسیدی برایم شهادت و گواهی بده و اگر چنین نبود برایم گواهی نده.
سپس امام رضا (علیه السّلام) به آن سفر مورد نظر را خواندند تا وقتی به ذکر نبوت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید، پس در آنجا توقف کرد و سپس به اسقف بزرگ مسیحی فرمود ای نصرانی تو را قسم میدهم به مسیح (علیه السّلام) من به انجیل آگاهی کامل دارم؟ اسقف گفت: بله.
سپس امام رضا (علیه السّلام) با ذکر نبوت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و ذكر اهل بيتش (علیهم السّلام) و امتش را خواندند.
سپس به اسقف فرمود: ای نصرانی! در مورد آن چه میگویی؟ این قول و گفتار حضرت عیسی بن مریم است،
اگر آنچه انجیل میگوید:
انکار کنی به راستی که نبوت موسى بن عمران (علیه السّلام) و عیسی بن مریم (علیه السّلام) را انکار کرده ای و هرگاه آن را انکار کنی قتل تو واجب میشود و آن به خاطر کفر تو به پروردگارت و پیامبرت و کتابت است.
اسقف گفت: من آنچه انجیل میگوید انکار نمی کنم و به آن اقرار میکنم.
امام رضا (علیه السّلام) به جمع حاضر فرمود: شما شاهد اقرار او باشید و به آن شهادت دهید.
سپس به اسقف فرمود: آنچه دوست داری از من بپرس؟ اسقف گفت: به من بگو تعداد حواریون عیسی بن مریم (علیه السّلام) به چند نفر بودند و دانشمندان انجیل چندنفر بودند؟
امام رضا (علیه السّلام) فرمودند: اما حواريون عيسى بن مريم هیله دوازده نفر بودند و حضرت عیسی بن مریم (علیه السّلام) داناتر و آگاه تر و افضل تر و باوقارتر از همه بود.
دانشمندان مسیحی سه مرد بودند که یکی از آنها يوحنا الاكبر باج و يوحنا يقرقيسا و متى و يوحنا الديلمي برجاز بود که نزد آن بزرگوار ذکر نبوت محمد مصطفى (صلی الله علیه و آله و سلم) و ذكر اهل بيتش (علیهم السّلام) و امتش هست و او کسی است که به امت عیسی بن مريم (علیه السّلام) (بنی اسرائیل) بشارت آمدن پیامبر موعود داده است.
سپس امام رضا (علیه السّلام) فرمود:
ای نصرانی! به درستی که ما به عیسی بن مریم (علیه السّلام) که ایمان دارد به محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان داریم و هیچ اشکالی از او نمی گیریم جز اینکه ضعیف و ناتوان بوده و خیلی کم روزه میگرفت و خیلی کم نماز میخواند....!!
اسقف گفت: به راستی که علم و دانش خودت را تباه کردی و امر خودت را ضعیف گرداندی و در تو هیچ فکری نمی کردم جز اینکه تو داناترین شخص در اسلام باشی
امام رضا به او فرمود: چرا چنین فکری میکنی؟ اسقف گفت: از گفته تو که گفتی عیسی بن مریم ضعیف و ناتوان بوده و خیلی کم نماز میخواند و خیلی کم روزه میگرفت و به راستی که حضرت که حضرت عیسی (علیه السّلام) همیشه روزه دار بود و هیچ روز را افطار نکرد و هرگز شبی را نخوابید و هنچنان روزها را روزه و شبها را بیدار و مشغول نماز و مناجات بود.
السلام امام رضا به اسقف فرمود برای چه چیزی روزه میگرفت و نماز میخواند؟ راوی میگوید: یکباره اسقف لال شد؛ زیرا هیچ جوابی نداشت تا جواب پرسش امام رضا (علیه السّلام) را بدهد.
..
سپس امام رضا (علیه السّلام) فرمود:
ای نصرانی! از تو در مورد مسئله ای میخواهم بپرسم.
نصرانی گفت: از من بپرس اگر در مورد آن چیزی بدانم جواب آن را خواهم داد.
امام رضا (علیه السّلام) به او فرمود: من انکار نمی کنم که حضرت عیسی (علیه السّلام) به مردگان را به اذن خدای تبارک و تعالی زنده میکرد
اسقف میگوید: من این را انکار کرده ام؛ زیرا هر کس که مردگان را زنده کند و کور را بینا و پیس و پیسی و علیل و... را شفا دهد خدا است و مستحق عبادت است.
امام رضا (علیه السّلام) فرمود:
به راستی که حضرت السیع (علیه السّلام) مانند حضرت عیسی (علیه السّلام) انجام داده است؛ زیرا ایشان نیز برروی آب راه میرفت و مردگان را زنده میکرد و کرولال و... را شفا میداد ولکن امتش او را پروردگار خویش نمی شمردند و او را نمی پرستیدند و فقط خدای یگانه و بی همتا را میپرستیدند.
و همچنین حضرت حزقیل (علیه السّلام) مانند حضرت عیسی (علیه السّلام) به انجام داده است
و به راستی که حضرت حزقیل (علیه السّلام) به سی و پنج هزار نفر را بعد از شصت سال از مرگشان به اذن خدای تبارک و تعالی زنده کرد
راوی میگوید: سپس امام رضا (علیه السّلام) رو کرد به کاهن بزرگ یهودی و به او فرمود: ای کاهن بزرگ! آیا آن چندهزار نفر که حزقیل (علیه السّلام) آنها را به اذن خدای تبارک و تعالی زنده کرد همان کسانی بودند که هنگامی که بخت النصر بر بيت المقدس حمله، کرد آنها را کشت و سپس به بابل رفت؟
سپس خداوند آن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را نزد آنها فرستاد و آنها را به اذن خدای تبارک و تعالی زنده کرد آیا این واقعه در تورات آمده است یا خیر؟
به راستی که هیچ کس این واقعه که در تورات آمده است را انکار نمیکند و هر کس که این واقعه را انکار کند کافر است؟!
کاهن بزرگ گفت: به راستی که ما شنیدیم و آگاه شدیم.
امام رضا (علیه السّلام) فرمود: راست میگویی،
سپس فرمود: ای یهودی! فلان سفر از تورات را باز کن و در آن بنگر و ببین که من درست میخوانم یا خیر!
کاهن نیز سفر مورد نظر را باز کرد و امام رضا (علیه السّلام) شروع به خواندن آن کرد و یهودی نیز با دقت گوش میداد وقتی آن یهودی زیبایی خواندن امام رضا (علیه السّلام) را دیدند از تعجب به خود لرزیدند.
سپس امام رضا (علیه السّلام) رو کرد به اسقف مسیحی و به او فرمود:
ای نصرانی! آیا این اشخاصی که نام بردم قبل از عیسی (علیه السّلام) بودند یا بعد از عیسی (علیه السّلام) بودند؟
اسقف گفت:
قبل از حضرت عیسی (علیه السّلام) بودند.
..
راوی میگوید: سپس امام رضا (علیه السّلام) فرمود:
روزی بزرگان قبیله قریش نزد رسول خدا محمّد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) آمدند و از ایشان درخواست کردند مردگانشان را زنده کند.
ایشان به وصّی خود امیرالمؤمنين على بن على ابى طالب الله فرمود: همراه این قوم به قبرستان آنها برو و مردگانشان را به نام آنها بخوان و به هر یک از آنها بگو:
ای فلان بن فلان! رسول خدا محمّد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) به شما میگوید: به اذن خدای تبارک و تعالی زنده شوید و از قبرهای خویش بیرون بیایید.
پس امام علی بن ابی طالب (علیه السّلام) به همراه قوم قریش به قبرستان رفت و همان گونه که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرموده بود نام هر یک از مردگان را صدا زد و آنها به اذن خدای تبارک و تعالی زنده شدند و از قبرهای خود بیرون آمدند در حالی که خاک از تن خود تکان میدادند.
پس قوم قریش از آنها چیزهایی پرسیدند و آنها جوابشان را میدادند سپس، قوم قریش به آنها گفتند: به راستی که محمّد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) مبعوث شده است.
مردگان جواب دادند: ای کاش! ما زنده بودیم و پیامبری ایشان را درک میکردیم و از آن بزرگوار اطاعت میکردیم.
پس امام رضا (علیه السّلام) فرمود:
و به راستی که حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) کوروکر و نابینا و دیوانه و مجنون و.... را به اذن خدای تبارک و تعالی شفا میداد و همچنین ایشان با چهارپایان و درندگان و پرندگان و ماهیها و جن و شیاطین سخن گفته است. در حالی که ما ایشان را پروردگار خود قرار ندادیم و فقط خدای یگانه و بی همتا را میپرستیم
و همچنین ما فضل و مقام پیامبران را نزد خداوند متعال انکار نمیکنیم هرگاه شما عیسی (علیه السّلام) را پروردگار خویش خواندید جایز است که حزقیل علم و اليسع (علیه السّلام) را پروردگار خود بشمارید و آنها را بپرستید؛ زیرا آنها مانند حضرت عیسی (علیه السّلام) مردگان را زنده میکردند و کارهای دیگر نیز انجام میدادند.
و به راستی که قومی از بنی اسرائیل از ترس طاعون از شهر و دیار خویش خارج شدند و به سرزمینی به نام حذر الموت رفتند و خداوند متعال در یک جا جان آنها را گرفت و اهل آن قریه در روستای حذر الموت دور آنها دیوار چینی کردند تا وقتی استخوانهای آنها پوسیده شد روزی پیامبری از آنجا میگذشت و آنها را دید و از کثرت آنها تعجب کرد در آن وقت به آن پیامبر از نزد خدای تبارک و تعالی وحی شد که خداوند به تو میفرماید:
آیا دوست داری آنها را برای تو زنده کنم و آنها را راهنمایی کنی؟
پیامبر (علیه السّلام) عرض کرد: بله
پس از جانب خداوند به او وحی شد که آنها را مخاطب خود قرار بده و به آنها بگو به اذن خدای تبارک و تعالی زنده شوید. آن پیامبر (علیه السّلام) بزرگوار نیز به دستور خداوند متعال چنین کاری انجام داد و خداوند تمام آنها را زنده کرد
همچنین حضرت ابراهیم (علیه السّلام) وقتی آن پرندگان را به دستور خداوند تکه تکه سلام کرد و سپس آنها را در هم مخلوط کرد و با هم کوبید، سپس هر قسمتی از آنها را در قله کوهی قرار داد و هر پرنده را به نام خود خواند آن پرندگان به اذن خدای تبارک و تعالی زنده شده و پرواز کردند.
حضرت موسی بن عمران (علیه السّلام) نیز وقتی هفتاد نفر از قوم خویش را به میقات برای مناجات با خدای تبارک و تعالی انتخاب کرد و نزد کوه رفت آنها به ایشان عرض کردند: به راستی که شما پروردگار را دیدی پس آن را به مام نشان بده!! حضرت موسی (علیه السّلام) به آنها فرمود: من هرگز خداوند را ندیدم و هرگز نخواهم دید. آنها گفتند هرگز به خداوند ایمان نخواهیم آورد تا وقتی آشکارا او را ببینیم. در همان وقت صاعقه ای روی آنها افتاد و تمام آنها سوختند و به هلاکت رسیدند و موسی (علیه السّلام) تنها ماند.
پس موسی (علیه السّلام) عرض کرد: خدایا به راستی که من این هفتاد نفر را از بین بنی اسرائیل انتخاب کردم و با آنها آمدم و اکنون آنها مردند، پس چگونه من نزد بنی اسرائیل بازگردم در حالی که این هفتاد نفر همراه من نیستند؟
اگر قوم از من در مورد این هفتاد نفر پرسیدند من به قوم چه بگویم؟
اگر به آن قوم بگویم چنین و چنان اتفاق برسر آن هفتاد نفر افتاده است مرا باور نخواهند کرد! ای خدای من! اگر میخواستی آنها را به هلاکت برسانی قبل از اینکه آنها را انتخاب کنم و با خود بیاورم آنها را به هلاکت میرساندی. آیا ما را به خاطر طغیانگران و ظالمان به هلاکت میرسانی؟
در آن وقت خدای تبارک و تعالی آنها را زنده کرد. [۱]
..
----------
[۱]: سرنوشت این هفتاد نفر به طور خلاصه در قرآن مجید آمده است و آن در آیات ۵۵ الی ۵۷ سوره مبارکه بقره آمده است.
| فضائل مولـٰا
راوی میگوید: سپس امام رضا (علیه السّلام) فرمود: روزی بزرگان قبیله قریش نزد رسول خدا محمّد مصطفی (صل
راوی میگوید:
در ادامه امام رضا (علیه السّلام) به اسقف فرمود:
ای اسقف! آنچه به تو گفتهام از زنده کردن مردگان و... را نمی توانی انکار کنی؛ زیرا آنچه گفتهام در تورات، انجیل، زبورو فرقان آمده است.
پس اگر همان گونه که میگویی هر کس که مردگان را زنده کند و بیماران را از جمله کوروکر و نابینا و مجنون و.... شفا دهد آن را باید پروردگار و خدا بشماریم و آن را پرستید پس اگر این گونه باشد باید تمام کسانی که گفتهام را باید خدا شمرده هر یک از آنها را بپرستیم.
ای نصرانی! تو در مورد آنها چه میگویی؟
نصرانی گفت: قول، قول تو است و سپس گفت:
«لا اله الا الله»ونيست معبودی جز خدای یگانه و بی همتا.
..
سپس امام رضا (علیه السّلام) رو کرد به کاهن بزرگ و به او فرمود: .. تا آخر روایت
برای مطالعه کاملِ این روایت عجیب، مراجعه شود به مدینة المعاجز ج۴، فضائل حضرت رضا ع، فضیلتِ ۴.
«ختم صلوات هدیه به امام زمان عج»
۱۴ هزار صلوات🌿
تعداد مورد نظرتون را بگویید.👇🏼
https://daigo.ir/secret/71655673