خاطره ای جالب از شهید سلیمانی از آشنایی با «نام امام خمینی» تنها، ۱ سال قبل از انقلاب:
اوایل سال ۵۶ برای اولین بار با اتوبوس به زیارت مشهد مقدس رفتم پس از قریب ۲۰ ساعت اتوبوس به مشهد رسید
اتاقی در مسافرخانه نزدیک حرم گرفتم ، پس از زیارت به دنبال باشگاه ورزشی می گشتم چشمم به یک «زورخانه» در نزدیکی حرم افتاد
حالا دیگر هم خوب میل میگرفتم و هم کبّاده میزدم و هم بیش از ۷۰ مرتبه شنا می رفتم ...
اساسأ «ورزش» تأثیر زیادی بر «اخلاق دینی» من داشت ، و یکی از «مهم ترین عواملی» که مانع مهمی در کشیده نشدنم به «مفاسد اخلاقی» بود ، به رغم جوان بودن ورزش بود
خصوصا «ورزش باستانی» که پایه و اصولِ اخلاقی و دینی دارد
سید جواد ، جوان مشهدی از من سوال کرد: بچه کجایی؟
گفتم : بچه کرمان ، اسمم را سوال کرد ، به او گفتم
گفت: چند روز در مشهد هستی؟ گفتم یک هفته
اصرار کرد که در این یک هفته هر عصر به باشگاه آنان بروم ...
روز بعد، ساعت ۴ بعد ازظهر به باشگاه رفتم ، این بار همراه سیدجواد ، جوان دیگری که او را حسن صدا می زدند ، آمده بود ...
سه تایی روی یکی از میزهای ورزشی نشستیم سیدجواد سوال کرد :
«تاحالا نام دکتر علی شریعتی رو شنیده ای؟» گفتم : « نه کیه مگه؟»
سید برخلاف حاج محمد بدون واهمه خاصی توضیح داد : « شریعتی معلمه و چندتا کتاب نوشته ، او ضد شاهه»
دیگر کلمه «ضدشاه» برایم چیز تعجب آوری نبود ، ظاهراً احساس انعطاف در من کرد
این بار دوستش حسن به سخن آمد ، سوال کرد : «آیت الله خمینی رو می شناسی؟» گفتم : «نه»
گفت : تو مُقَلّدِ کی هستی؟» ، گفتم : «مقلد چیه؟»
و هر دو به هم نگاه کردند ، از پیگیری سوال خود صرفنظر کردند
دوباره سوال کردند : «تاحالا اصلا نام خمینی رو شنیده ای؟» گفتم : «نه»
سید و دوستش توضیح مفصلی پیرامون مردی دادند که او را به نام آیت الله خمینی معرفی می کردند
بعد، نگاه عمیقی به اطراف کرد و از زیر پیراهنش عکسی را در آورد ، عکس را برابرِ چشمانم قرار داد:
عکس یک مرد روحانیِ میان سال که عینک بر چشم ، «مشغول مطالعه» بود و زیر آن نوشته بود
«آیت الله العظمی سید روح الله خمینی»
از من سوال کرد : میخوای این عکس رو به تو بدم؟
به سرعت جواب دادم: بله می خوام
حسن ، دوست سید جواد گفت : «نباید این عکس رو کسی ببینه وگرنه ساواک (که حالا برایم کاملا اسم آشنایی بود) تو رو دستگیر می کنه»
عکس رو گرفتم و در زیر پیراهنم پنهان کردم ، خداحافظی کردم و از آنها جدا شدم
«شریعتی» و «خمینی» دو نام جدیدی بود که می شنیدم ...
برگرفته از کتاب «از چیزی نمی ترسیدم»
#جان_فدا
عضو شوید👈
@fekree_roshan
رسانه های غربی و براندازان ، در این ۳ ماه تلاش کردند تا آشوبگران و اغتشاشگران را که گاهی تعدادشان به ۲۰ نفر هم نمیرسید ، با عنوان «مردم» معرفی کنند
امروز بهتر است برای دیدن «مردم واقعی» ، فقط همین یک «مسیر گلزار شهدای کرمان» را ببینید
#جان_فدا
عضو شوید👈
@fekree_roshan
قاسمی دیگر هم شهید شد ...
قاسم فتح الهی پاسدار سپاه محمد رسولالله تهران بزرگ
ساعاتی پیش در درب منزلش به ضرب ۴ گلوله هدف اقدام تروریستی قرار گرفت
و دقایقی پیش به شهادت رسید
عضو شوید👈
@fekree_roshan
در «مسئلهی زن» موضع ما در قبال مدعیان ریاکار غربی «موضع مطالبه» است، «موضع دفاع نیست».
یک وقتی سالها پیش در دانشگاه دانشجوها از من پرسیدند شما در فلان قضیه «چه دفاعی از خودتان دارید؟»
گفتم : «من دفاعی ندارم، من هجومی دارم».
در قضیهی زن اینجوری است، دنیا مقصر است، دنیا که میگویم یعنی همین «دنیای غرب و فلسفهی غربی و فرهنگ غربی» موجود البته غرب متجدد به قول خودشان مدرنیته،
غرب تاریخی را من کاری ندارم آن بحث دیگری است، «غرب متجدد» یعنی همینی که از حدود دویست سال پیش به این طرف در همهی شئون زندگی حرفی ابراز کرده،
ما در قبال اینها «مطالبه کنندهایم» اینها نسبت مسئلهی زن «گناهکارند، مقصرند، جداً، ضربه زدند، جنایت کردند».
#دیدار_بانوان_با_رهبری
۱۴۰۱/۱۰/۱۴
عضو شوید👈
@fekree_roshan
در نگاه «سرمایهداری» غرب، مرد بر زن اولویت دارد
چون سرمایه «جایگاه انسانها» را تعیین میکند و مرد مدیریت اقتصادی و تجاری داشت
مسئله آزادی زن در غرب، برای استفاده از آنان در «کارخانه با مزد کمتر» مطرح شد
نظام سرمایهداری غرب یک «نظام مردسالار» است. در نظام سرمایهداری، «سرمایه» بالاتر از «انسانیت» است.
«انسانیت» انسانها «در خدمت سرمایه» قرار میگیرد. خب هر انسانی که بیشتر بتواند سرمایهآوری کند، سرمایهاندوزی کند، «ارزشش بیشتر» است. مرد گردن کلفتتر است، قویتر است.
#دیدار_بانوان_با_رهبری
۱۴۰۱/۱۰/۱۴
عضو شوید👈
@fekree_roshan
تاریخچه برهنگی در کارخانه ها☝️
مسئله آزادی زن در غرب ، برای استفاده از آنان در «کارخانه با مزد کمتر» مطرح شد
#دیدار_بانوان_با_رهبری
۱۴۰۱/۱۰/۱۴
عضو شوید👈
@fekree_roshan
قبل از انقلاب حتی بعضی از بزرگان تصورشان این بود که این آزادی ارتباط زن و مرد در غرب موجب میشود که چشم و دل مردها سیر بشود و دیگر تخلفات جنسی انجام نگیرد.
حالا شما نگاه کنید ببینید که چشم و دل اینها سیر شده یا حرصشان صد برابر شده؟ نه فقط چشم و دل سیر نشده حرص و هوس صد برابر شده.
#دیدار_بانوان_با_رهبری
۱۴۰۱/۱۰/۱۴
عضو شوید👈
@fekree_roshan
در محیط غرب
«تجارت جنسی» هست،
«بردهداری جنسی» هست،
«شکستن همهی حد و مرزهای اخلاقی و انسانی هست»،
عرفی کردن و قانونی کردن چیزهایی که در «همهی ادیان حرام» است، هست
این همجنسبازی و این حرفها اینها مربوط به اسلام فقط نیست
در «همهی ادیان» اینها جزو «محرّمات کبیره» است
اینها را «قانونی» میکنند اصلاً خجالت هم نمیکشند واقعاً
#دیدار_بانوان_با_رهبری
۱۴۰۱/۱۰/۱۴
عضو شوید👈
@fekree_roshan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حجاب یک «واجب شرعی» است که باید رعایت شود
منتها اون کسانی که حجاب رو به طور «کامل» رعایت نمی کنند
اینها را نباید متهم کرد به «بی دینی و ضدانقلاب»
#دیدار_بانوان_با_رهبری
۱۴۰۱/۱۰/۱۴
عضو شوید👈
@fekree_roshan
زن در خانواده دو نقش دارد، نقش همسری و مادری
در همسری نقش زن در خانواده عشق و آرامش است
در مادری، زن حق حیات دارد، جان افراد دست مادران است، مادران مایهی ادامهی نسلند
#دیدار_بانوان_با_رهبری
عضو شوید👈
@fekree_roshan
فکر روشن
زن در خانواده دو نقش دارد، نقش همسری و مادری در همسری نقش زن در خانواده عشق و آرامش است در مادری، زن
«عشق و آرامش» و همسرداری زن
تا آخر بخوانید ...
یک موضوعی که امروز رهبر انقلاب به آن اشاره کردند مسأله «همسری» زن بود
و فرمودند در همسری ، نقش زن در خانواده «عشق» و «آرامش» است
اگر کمی دقیق شویم مشخص میشود که این همان چیزی است که مرد از زن طلب میکند
مرد دوست دارد که زن ، عشق خود را به او نشان دهد و این عشق فقط بصورت کلامی تنها نیست
بلکه از رفتارش هم طلب میکند
برای مثال مرد دوست دارد ، که موقع بیرون رفتن، همسرش بدرقه اش کند و موقع برگشت به منزل به استقبالش برود
در همان لحظات اولیه ، با چای یا شربت و حتی یک لیوان آب از او پذیرایی کند اینکار به شدت خستگی مرد را از جسم و جانش بیرون میکند
و حتی در مواردی باعث میشود مرد هم در کارهای خانه به زن کمک کند
مرد دوست دارد که زن ، او را جلو دیگران تحقیر و سرزنش نکند و با لحن تند برخورد نکند
از مسائلی که باعث ناراحتی میشود جلو دیگران صحبت نکند
برای مرد سخت است که بلافاصله بعد از برگشت به منزل ، زن یک ریز صحبت کند و از کمبودهای داخل خانه بگوید ، اما کمی که خستگی اش برطرف شد، آن وقت میشود با مرد صحبت کرد
و بسیاری از کارهای دیگر
زنان با این قبیل کارها و در «عمل» می توانند «عشق» را به همسر خود هدیه دهند و باعث «آرامش» او شوند
در مقابل مرد هم باید به زن «عشق و آرامش» را هدیه دهد
زنان دوست دارند «بشنوند»
تشنه شنیدن کلمات عاشقانه از سمت مرد خود هستند
شنیدن یک جمله «دوستت دارم» از فکر و ذهن زن پاک نمیشود
استفاده از القاب زیبا مثل «عزیزم جانم و ... » از سمت مرد خطاب به زن ، باعث ایجاد روحیه دو چندان و «آرامش» در زن میشود
البته که مرد هم دوست دارد این کلمات را بشنود
زن دوست دارد مرد به دقت و با حوصله به حرفها و دغدغه های او گوش دهد ، با اینکار باور میکند که مرد تکیه گاه هست و به او اهمیت می دهد
زن دوست دارد مرد به نیازهای او «توجه کند» یا لااقل آنها را بشنود
زن همه اینها را «عشق» تلقی میکند و باعث «آرامش» در او میشود
این کارهای به ظاهر کوچک و کلمات زیبا ، عشق و آرامش را بین زن و مرد، رد و بدل میکند و باعث ثبات در خانواده میشود ، و هیچ هزینه ای هم ندارد .
#همسری
#عشق_و_آرامش
#دیدار_بانوان_با_رهبری
عضو شوید👈
@fekree_roshan
فکر روشن
خاطره ای جالب از شهید سلیمانی از آشنایی با «نام امام خمینی» تنها، ۱ سال قبل از انقلاب: اوایل سال ۵۶
شعارنویسی شهید سلیمانی و سختی های پس از آن :
به محض ورود به کرمان ، به علی یزدان پناه نشان دادم، گفت : « این عکس آقای خمینی است»
با تعجب سوال کرد : «از کجا آوردی؟ اگر تو را با این عکس بگیرند پدرت رو در میارند یا می کُشندت»
جرأت و شجاعت عجیبی در وجودم احساس می کردم، ساواک را حریف «کاراته» خودم فرض میکردم ...
من به دلیل عدم تجربه و نشاط جوانی و روحیه ورزشی و سلحشوری عشایری که ذاتی من بود ، بی پروا حرف می زدم و از شاه و خانواده او بد می گفتم
شبها تا صبح به اتفاق برادری به نام واعظی و احمد و تعدادی جوان های کرمان بر دیوارها شعارنویسی می کردیم ، عمده شعارها «مرگ بر شاه» و «درود بر خمینی» بود
«عکس خمینی» آینه روزانه من بود ، روزی چندبار به عکس او می نگریستم ، انگار زنده در کنارم بود
و من جَنب او که «مشغول خواندن قرآن» است نشسته بودم ، او «بخشی از وجودم» شده بود ...
اواخر سال ۵۶ بود مدتها امتحان برای راهنمایی و رانندگی می دادم ، قبول شده بودم
به مرکز راهنمایی و رانندگی برای گرفتن گواهینامه خود مراجعه کردم
افسری بود به نام آذری نسب ، گفت : « بیا تو ، اتفاقا گواهی نامه ات رو خمینی امضا کرده ، آماده ست تحویل بگیری»
من از طعنه او خیلی متوجه نشدم ، مرا به داخل اتاق هدایت کردند ، دو نفر درجه دارِ دیگر هم وارد شدند و شروع به دادنِ فحش های رکیک کردند
آنها با سیلی و لگد و ناسزای غیرقابل بیان میگفتند : «تو شبها میروی دیوار نویسی می کنی؟»
آنقدر مرا زدند که بی حال روی زمین افتادم ، از بینی و صورتم خون جاری بود
یکی از آنها با پوتین روی شکمم ایستاد و آنچنان ضربه ای به شکمم زد که احساس کردم همه اَحشای درونم نابود شد
به رغم ورزشکار بودن و تمرینات سختی که در ورزش کاراته و زورخانه میکردم ، توانم تمام شد و بیهوش شدم
۳ روز از شدت درد تکان نمی توانستم بخورم ، اما انرژی جدیدی در خود احساس میکردم
«ترس از کتک خوردن و شکنجه فرو ریخته بود» ، فکر میکردم هرچه باید بشود شد ...
با هر ضربه و لگدی کلمه «خمینی» در عمق وجود من حک شده بود ...
خاطره ای از شهید سلیمانی برگرفته از کتاب
«از چیزی نمی ترسیدم»
عضو شوید👈
@fekree_roshan