eitaa logo
﴿آخـرین‌خاطرھ﴾
379 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
526 ویدیو
13 فایل
گمگشتہ در خیال خویش بہ دنبال خاطره‌اۍ یادۍ گذشتہ‌اۍ صداۍخنده‌اۍ محو شدیم دیگر قلب‌ها هم یاریمان نمےڪند # آنہ‌باموهاۍمشکے اطلاعات: @aramesh_00 هرچہ‌مۍخواهد دل‌تنگت بگو :) https://daigo.ir/secret/916609249
مشاهده در ایتا
دانلود
﴿آخـرین‌خاطرھ﴾
قشنگی صبح به اینکه خدا میگه بیا از اول بنده ی من هر چی دیروز بود گذشت امروز بیا از اول شروع کنیم ...
امروز صبح دقیقا بین گرگ و میش نزدیک ساعت پنج صبح داخل این ساعت جادویی خیره میشم به اسمون و برا همتون از خدا میخوام ارزو هاتون و خیر صلاحتون کنه ... الهی دلهاتون تا ابد به هم پیوند بخوره ... صبحتون به قشنگی لبخندتون
هدایت شده از Aramam:)
صدای زنگ گوشیم سکوت اتاق میشکنه ... یهو یه حسی بهم دست میده انگار از درون سقوط میکنم انگار یهو زیر پام خالی شده انگار ... نمی دونم چرا انقدر برای نگاه کردن به صفحه گوشی تردید میکنم انگار که میخواد خبر بدی بهم بده انگار قرار نیست از سرجام تکون بخورم چشمام خیره است به کتاب جدیدی که از کتابخونه اوردم انقدر برنامه ام این روزا شلوغه که هنوز تمومش نکردم بع صفحه های کتاب خیره ام اما چیزی نمی خونم یهو دوباره صدای زنگ بلند میشه کتابی که تا حالا باز بود رو میبندم به جلدش نگاه میکنم منتظرم بهم بگه جواب بدم یانه اسم کتاب با خط درشت نوشته شده ..پیش از انکه بمیرم.. این اواخر کتاب این سبکی زیاد میخونم اخه با در اومدن اشکم احساس زنده بودن میکنم احساس قلب داشتن این اواخر ... یه بار دیگه صدای زنگ گوشی بلند میشه چشمام از کتاب بر میدارم و به گوشی که از صبح به یه سمت اتاق پرت کردم نگاه میکنم صفحه اش روشنه و داره زنگ میخوره از صبح می خواستم خاموشش کنم اما ... کاش خاموش کرده بودم میخوام بلند شم اما پاهام یاریم نمیکنن اروم اروم میرم گوشی برمیدارم انگار که هیچ چیز مهمی نیست وقتی اسمشو میبینم گوشی از دستم میوفته نمی تونم تشخیص بدم درست حس میکنم یا نه .. نفسم قطع شده یهو برمیگردم به دوسال پیش زمانی که هنوز گیتار میزدم داخل دشتگل نشسته بودم همه جا پر شده از گل های بابونه عطرش همه جا رو برداشته بود.چیچک اسبی که هیچ اسبی رو به اندازه اون دوست نداشتم همون اطراف بازی میکنه من هنوز گیتار میزنم ...هنوز هیچ کدوم از اون اتفاق ها نیفتاده بود ما هنوز باهم خوب بودیم من میزدم و اون میخوند انگار همه ی دشت مال ما بود فقط ما دوتا ... یه صدایی داد میزنه انی .نفس کجایید ؟؟؟ صدای تیام بود معلوم بود خیلی وقته دنبالمون میگرده شما دوتا اینجا نشستید دارید خوش میگذرونید با قیافه هایی که پر از ذوقن و میخوان فقط الان زندگی کنن قیافه هایی که ازشون روح طبیعت میریزه انگار تناسخه برگهای پاییزند ...انگار اون دخترا طبیعی ترین قسمت اون دشت بودن .. ماهنوز داشتیم میخوندیم دوباره باز پاییز اومدو برگهارو چید دوباره باز فصل سرد سرما رسید دوباره باز یه حس عجیبی داریم انگار... صدای خنده مون بلند میشه یهو قیافه تیام جدی میشه معلومه یه خبر بد تو راهه انی یکی اومده ببینت... خودمو از اون خاطرات میکشم بیرون بازم خودمو با درس خفه میکنم یه لحظه هم به خودم رحم نمیکنم نمی خوام دوباره غرق شم نمی خوام .... تو اولین فرصت باید برم خونه # انه باموهای مشکی