اون دیالوگ که میگفت: «آدم کسی که دوسش داره رو یادش نمیره.. فقط یاد میگیره کمتر راجبش حرف بزنه، کمتر فکر کنه تا کمک کنه کمتر دلش تنگ بشه،همین.. گوش کردی؟! "یادش نمیره!"» چقدر حق بود..
میگفتکه : یهرفیقداشته.باش
کهاگهاشتباهرفتی
برتگردونه،نههمراهیتکنه ! (:
+خانجون؟
چیه پشت این نذر هرجمعه امام زاده صالح رفتناتون؟
بااین پای نیمه جون و شیب واشیب های تجریش..
صورت خانجون گل انداخت گفت:
دخترچقدر تو فضولی اخه
چهارده سالم بود که دلم گیر آقاجون خدابیامرزت شد،
و هنوزکلمه"خدابیامرز"رو کامل ادانکرده
بغض چنگ انداخت به گلوش
چین افتاد همه جای صورتش..
ازاون روزی که چشمم به چشمون سبزنجیب آقا
جونت افتاد
دیگه دلم فقط یه جا آروم میگرفت..
پهلوی همین امام زاده صالح!
یه نگاهی بهم انداخت و اشک دووید تو چشمای رنگ شبش،
تکرار کرد؛
پهلوی همین امام زاده صالح سبز یادگاری
چشمون تو..
نمیدونم حکمت چیه که میون اینهمه نوه ی پری چهره
این چشما ارث رسیده به توی بلا گرفته
که هی اشک چشمون کم سوی منو راه بندازی..!
+خانجون؟
آقاجون که رفته چرا هنوزپا بند این نذری؟
_از جلو چشام رفته از دلم که نرفته مادر..
این نذر بامن میادتوگور
یاشایدیه جایی که بند دلت گره خورد،
به یک جفت چشم نجیب
ارث برسه به تو(:
فقط اونجا که شاملو میگه
اشکهارا پشت لبخندی مخفی می کنیم که خیلی درد می کند،و هیچکس نمی فهمد...
مارا دردِ همین نفهمیدن می کشد؛نه زخمها....!
فقط اونجا که خیام نیشابوری میگه:
بد خواهِ کسان هیچ به مقصد نرسد
یک بد نکند تا به خودش، صد نرسد
من نیکِ تو خواهم و تو خواهی بدِ من
تو نیک نبینی و به من بد نرسد...