هدایت شده از متآنه
من خود دلم از مهر تو لرزید ، وگرنه
تیرم به خطا میرود اما به هدر نه !
دلخون شدهی وصلم و لبهای تو سرخ است
سرخ است ولی سرختر از خون جگر ، نه
با هر که توانسته ، کنار آمده دنیا
با اهل هنر ؟ آری ! با اهل نظر ؟ نه !
بدخُلقم و بدعهد ، زبانبازم و مغرور
پشت سر من حرف زیاد است ! مگر نه ؟
یکبار به من قرعهی عاشق شدن افتاد
یکبار دگر ، بار دگر ، بار دگر ... نه !
هدایت شده از متآنه
نگفتمت مرو آن جا که آشنات منم
در این سراب فنا چشمه حیات منم
وگر به خشم روی صد هزار سال ز من
به عاقبت به من آیی که منتهات منم:)
نگفتمت به نقش جهان مشو راضی
که نقش بند سراپرده رضایت منم
نگفتمت که من بحر و تو یکی ماهی
مرو به خشکی که دریای با صفات منم 🚶♀
نگفتمت که چو مرغان به سوی دام مرو
بیا که قدرت پرواز و پر و پات منم ❤️
نگفتمت که تو را ره زنند و سرد کنند
که آتش و تپش و گرمی هوات منم
نگفتمت که صفت های زشت در تو نهند
که گم کنی که سرچشمه ی صفات منم
نگفتمت که مگو کار بنده از چه جهت
نظام گیرد خلاق بی جهات منم
اگر چراغ دلی داند که ره خانه کجاست
وگر خدا صفتی دان که کدخدات منم :)