7.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 فاطمیون
💢 پشت صحنه گزارش خبری خبرنگار شهید مدافع حرم #محسن_خزائی
#حلب
#یـــازیـــنــب_کـــبری
❣یـــازهــرا سـلام الله عـلـیها❣
#مـــامــلت_شـــهادتــیـم🕊🥀
@shalamcheh114
دل شهید وسیع وبی انتهاست زیرا هرگاه رود به اقیانوس متصل شود دیگر رود نیست اقیانوس است دل شهید است که به معدن عظمت الهی متصل است و معدن عظمت هم که می دانی بی انتهاست…
#یـــازیـــنــب_کـــبری
❣یـــازهــرا سـلام الله عـلـیها❣
#مـــامــلت_شـــهادتــیـم🕊🥀
@shalamcheh114
رفیق..!
وقتی به دلت میوفته ڪه برگردی..!
وقتی شوق پیدا میڪنی برای ترڪ گناه
همش ڪار #خـــــداستـــــ..!
مگه میشه خـــــدایی ڪه شوق توبه
رو به دلتـــــ انداخته...!!
نبخشه:)...!؟؟؟
یاعلی بگوبروتوی دل میدون
#استغفرالله🌱
#یـــازیـــنــب_کـــبری
❣یـــازهــرا سـلام الله عـلـیها❣
#مـــامــلت_شـــهادتــیـم🕊🥀
@shalamcheh114
5.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلم گرفته ای رفـــــیق
جاموندم انگار از همه ...
#خداحافظ_رفـــــیق
#فیلم_دفاع_مقـــــدس
#یـــازیـــنــب_کـــبری
❣یـــازهــرا سـلام الله عـلـیها❣
#مـــامــلت_شـــهادتــیـم🕊🥀
@shalamcheh114
💛شھیدآوینیمیگفت:
بالینمیخواهم...
اینپوتینھایکھنہھممیٺواند ❥
مرابہآسمانھاببرد
منھم بالی نمیخواھم...
بیشكبا'ݘادرم'میتوانممسافرِ آسمانھاباشم:)🕊
چادر من،بالپروازمَناسٺ.🌱
#یـــازیـــنــب_کـــبری
❣یـــازهــرا سـلام الله عـلـیها❣
#مـــامــلت_شـــهادتــیـم🕊🥀
@shalamcheh114
#سلام_برابراهـیمـ
#درخواست_نصیحت_عارفی_از_یک
سال اول جنگ بود. به مرخصی آمده بودیم. با موتور از سمت میدان سرآسیاب به سمت میدان خراسان در حرکت بودیم. ابراهیم (شهید ابراهیم هادی)عقب موتور نشسته بود.از خیابانی رد شدیم. ابراهیم یک دفعه گفت: امیر وایسا! من هم سریع آمدم کنار خیابان. با تعجب گفتم. چی شده؟! گفت: هیچی، اگر وقت داری بریم دیدن یه بنده خدا! من هم گفتم: باشه، کار خاصی ندارم.با ابراهیم داخل یک خانه رفتیم. چند بار یاالله گفت. وارد اتاق شدیم. چند نفری نشسته بودند. پیرمردی با عبای مشکی و کلاهی کوچک بر سر بالای مجلس بود. به همراه ابراهیم سلام کردیم و در گوشه اتاق نشستیم. صحبت حاج آقا با یکی از جوانها تمام شد. ایشان رو کرد به ما و با چهرهای خندان گفت: آقا ابراهیم راه گم کردی، چه عجب این طرف ها!ابراهیم سر به زیر نشسته بود. با ادب گفت: شرمنده حاج آقا، وقت نمیکنیم خدمت برسیم. همین طور که صحبت میکردند فهمیدم ایشان، ابراهیم را خوب میشناسد حاج آقا کمی با دیگران صحبت کرد.
وقتی اتاق خالی شد رو کرد به ابراهیم و با لحنی متواضعانه گفت: آقا ابراهیم ما رو یه کم نصیحت کن! ابراهیم از خجالت سرخ شده بود. سرش را بلند کرد و گفت: حاج آقا تو رو خدا ما رو شرمنده نکنید. خواهش میکنم این طوری حرف نزنید بعد گفت: ما آمده بودیم شما را زیارت کنیم. انشاءالله در جلسه هفتگی خدمت میرسیم. بعد بلند شدیم، خداحافظی کردیم و به بیرون رفتیم.
بین راه گفتم: ابراهیم جون، تو هم به این بابا یه کم نصیحت میکردی. دیگه سرخ و زرد شدن نداره! با عصبانیت پرید توی حرفم و گفت: چی میگی امیر جون، تو اصلاً این آقا رو شناختی!؟ گفتم: نه، راستی کی بود!؟
جواب داد: این آقا یکی از اولیای خداست. اما خیلیها نمیدانند. ایشون حاج میرزا اسماعیل دولابی بودند. سال ها گذشت تا مردم حاج آقای دولابی را شناختند. تازه با خواندن کتاب طوبی محبت فهمیدم که جمله ایشان به ابراهیم چه حرف بزرگی بودهد
#شـلـمچہ
قطعہ ای از آسـمان
شاید هم این اتفاق نو،این احساس های
تازه من به خاطر نامی
باشد که همه زبان ها،خوب می چرخد.
نامی که نمی توان نشنیده اش گرفت
وباشنیدنش نمی توان بهش فکر نکرد.
نامی که آن قدر بزرگ است که...چه می شود گفت.
حتی خیال بافی هم اینجا شاعرانه می شود.
شعر،گاهی دلش برای این نام ها دلش تنگ می شود :
(خرمشهر).
بعضی کلمات هست که دل آدم با
شنیدنش دستخوش تغییر می شود.
یک تغییر برق آسا حالا خوب یا بد؛مثلا
(عاشورا)دل آدم را داغ می کند،
خون آدم به جریان می اندازد،غمی زیبا
ودلنشین سراسر وجود آدم را فرا می گیرد
ومهم تر از همه ،عا شورا،آدم را به
فکر فرو می برد ویک چرای؟ بزرگ می گذاردجلو خیلی چیزها وازهمه
مهمتر جلوی همین زندگی روز مره خودمان که نکند.....
یکی از آن کلمه ها هم خرمشهر است ،معروف به خونین شهر،
#شهر_خون
#ادامه_دارد
#خاطراتے_از_هم_رزمان_شهید
زندگے شهدا را سـراسـرخـاطـره
هـایے
پـرکـرده کـه بـیـشـترآن
بـاهمـرزمـانشان اسـت.
خـاطـراتے شیـرین و سـخت.
خاطراتے کـہ تـاهـمرزمانـشان زنده
انـد
دردل روح وذهـنشان مـانـدگار اسـتـ.
#ادامہ_دارد...
@shalamcheh114
18.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📲 #استوری | #اروند_کنار
🔻 تا حرف عشق میاد وسَط دل خودشو گُــم میکنه..؛
شــبیه اَروَنــــد میشه و همش طــلاتــم میکنه..؛
➕ به راهیان نور شلم چه بپیوندید👇
[#رفیق_شهید_من...❤]
{شهید امیر سیاوشی}
نحوه آشنایی👇🏻❣
از زبان شرکت کننده😇
یک شب در عالم خواب😴
در یک مجلس بودیم با خیلی از دوستان به هرکس هدیه ای می دادند 😌
ولی به من یک پاکت دادن که تو پاکت نوشته شده بود...
💚امیر سیاوشی💚
وقتی زدم اینترنت این عکس دیدم 👆🏻
(عکس بالا باز شود🙃)
#شهدا_را_بشناسیم.
#در_جاده_عشق_قدم_بزار 😇
.
.
کانال ما👇🏻
#یـــازیـــنــب_کـــبری
❣یـــازهــرا سـلام الله عـلـیها❣
#مـــامــلت_شـــهادتــیـم🕊🥀
@shalamcheh114