دخترا هر ایده یا پیشنهادی دارین به این آیدی لطفا برام بفرستید
آیدی @Vgugqv387
(آن مرد با باران می آید )
گرسنگی دیگر امانم را بریده است. دلم می خواهد به مامان بگویم قبل از این که تلف بشوم ، شام مرا جدا بکشد ، اما با اوضاعی که مادر و بهناز دارند، دلم نمی آید چیزی بگویم .
سرم را از روی کتاب و دفتر هایم که الکی جلوی رویم باز مانده، کمی بلند می کنم
و زیر چشمی به بابا نگاه میکنم . خون، خونش را دارد می خورد.
صورتش قرمز شده و تند تند سبیل هایش را می جود. رادیو را روی پایش گذاشته و بدون اینکه موجش را درست کند ، به خرخرش گوش می کند . معلوم است که اصلا حواسش آن جا نیست.
بهناز خیلی وقت است که مثل مجسمه، ایستاده دم پنجرهی حیاط و از توی تاریکی زل زده به مامان ، که بی توجه به سرما ، چادرش را پیچیده دور کمرش و لبه حوض کوچک وسط حیاط نشسته و تسبیح می اندازد.
#آن_مرد_با_باران_می_آید
پارت 1
@fhhdhgdd