eitaa logo
یادگاری .‌.. !
482 دنبال‌کننده
2هزار عکس
836 ویدیو
10 فایل
{بِسمِ‌ربِ‌شھدآ} السلام علیك یااباصالح ؛♥️🕊 کآنالِ‌رسمیِ،فیلم‌نویس ! شعبه‌ی دیگری‌ ندارد 🤍🇮🇷 خواندن رمان بدون عضویت حرام است هموطن ! چاکِرِشما: @Arbabghalam وَ به شَرطِ‌ها:‌ @roomanzibaee وقفِ‌اباصالح بَدرِ‌تولد ¹⁴⁰⁰.⁶.¹⁴ لفت‌دادی‌صلوات‌بفرس‌مومن
مشاهده در ایتا
دانلود
من‌قهرمان‌زندگیمو‌توآینه‌میبینم🤍🦋️ ؛ 𝙞 𝙎𝙚𝙚 𝙏𝙝𝙚 𝙃𝙚𝙧𝙤 𝙊𝙛 𝙈𝙮 𝙇𝙞𝙛𝙚 𝙞𝙣 𝙏𝙝𝙚 𝙈𝙞𝙧𝙤𝙧 . [ @film_nevis ] | دخترونه‌جان‌ ؛ #
به‌قول‌مولانا:‌«هر‌چیزی‌درخیال‌بگنجد‌واقع‌است» پس‌تصورش‌کن:)✨ ️؛ [ @film_nevis ] | حال‌ِ‌خوب ؛ #
• عکاس‌شدنم‌بهرِ‌تماشایِ‌لبخندِ‌توبود🤎^^ [ @film_nevis ] | عکاس‌جان‌ ؛ #
•🌙حرمش‌سنگِ‌صبور‌دل‌بیچاره‌ی‌ماست ؛ [ @film_nevis ] | بابارضا‌ ؛ #
shamim_yas_baba_reza 128.mp3
4.27M
[ @film_nevis ] | بابا‌رضا‌/نماهنگ ؛ #
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀🖤🥀🖤🥀🖤🥀🖤🥀🖤🥀🖤🥀🖤 《ڪآش بودے》 به خونه رسیدیم ، وحیده با اصرار من تنهام گذاشت و رفت . بعد از نیم‌ساعت حامد در زد و وارد شد. برای اولین بار برای ورود به خانه ی خودش یا الله گفت ! یا تعجب گفتم : _ بیا تو حامد چرا وایستادی؟ سر به زیر وارد شد . کت و شلوار شیکی به تن کرده بود ، به معنای واقعی خوشتیپ شده بود ! کمی به چهره‌ی خسته‌ام خیره شد. لبخند ریزی گوشه ی لب داشت همونطور گفت : _ حاضر شو بریم یه جایی مشکوک نگاهش کردم : _ کجا ؟ از موقعی که باهم بودیم هر روزش بیرون بودیم مگر اینکه حامد تا دیر وقت سر کار بود. اما این دفعه فرق داشت ، یه برقی توی نگاهش بود و شاید فهمیده بودم و میخواستم از واقعیت فرار کنم . اگه حامد بهم علاقمند شده باشه ، کارم برای جدا شدن ازش سخت میشه . آروم گفت : _ یه جای خوب . به گفته‌اش عمل کردم و ناخواسته بهترین لباسی که اونجا بود و هیچ‌موقع از اون‌ها استفاده نکرده بودم رو انتخاب کردم. استرس عجیبی سرتاپای وجودم رو فرا گرفت . از اتاق بیرون اومدم و به حامدِ منتظر که روی مبل نشسته بود نگاه کردم. نگاهش آروم از پایین به بالا اومد و ایستاد. چادر مشکی‌ام رو که حالا باهاش اخت گرفته بودم ، روی سرم انداخت و گفت : _ بریم ؟ آب‌دهنم رو به سختی قورت دادم و گفتم : _ آره بریم . . . . حدود بیست دقیقه بعد به یک باغِ بزرگ رسیدیم که کلی صندلی چوبی داشت و پر بود از آرامشی . یک جایِ دنجی به انتخاب حامد پیدا کردیم و نشستیم . حامد نگاهش خاص شده بود و هر بار که نگاهم میکرد معذب میشدم ، اما به همون اندازه سر به زیر شده بود . بعد از سفارش غذا ، که فهمیدیم نیم‌ساعت طول میکشه ؛ به پیشنهاد حامد دور و اطرافِ رستوران که پر بود از گل و گیاه و سرسبزی قدم زدیم . حامد ساکت بود و من از اون ساکت تر . این سکوت رو دوست نداشتم ، انگار خدا صدای من رو شنید و حامد سکوت رو شکست : _ توی این مدت که باهم بودیم ، بدی که از من ندیدی ؟ لبخند تلخی زدم و گفتم : _ داری حلالیت میطلبی ؟ میخوای بریم بقیه ی محرمیت رو ببخشیم ؟ به سرعت برگشت : _ نه نه اصلا ... یعنی _ بقیه ی حرفت رو بزن . دستم رو گرفت و نگاهشون کرد . من هم رد نگاهش رو گرفتم و نگاهم روی انگشتر ازدواجِ‌سوری‌مون ثابت موند . حامد گفت : _ میخواست..میخواستم بگم که ... سرش رو بالا آورد و گفت : _ اگه بدی از من ندیدی و آدمی مثل من رو می‌پسندی ازت ... ازت خواستگاری کنم ! از چیزی که به میترسیدم به سرم اومد . سکوتم رو که دید ادامه داد : _ من تورو دوست دارم ، راضیه ! با بغض گفتم: _ حامد تو قول دادی ... _ آره من قول دادم وقتی آب‌ها از آسیاب افتاد برم صیغه رو ببخشم . ولی حالا دوسِت دارم، نمیخوای یه جوابی به من بدی؟ _ چی بگم بهت؟ _ دوستم داری یا نه! سکوت کردم که خودش جواب داد: _ دوستم‌نداری .. دستم رو ول کرد؛ گفت: _ باشه حالا که تو اینطوری میخوای بریم بقیه محرمیتمون رو ببخشم. انگار انرژی‌م رو از دست دادم ، داد زدم: _ منم دوست دارم ولی با این شرایط نمیتونیم کنارهم دووم بیاریم . چشمهاش برق شادی گرفت . ولی دوباره به حالت اول برگشت ، پرسید: _ چه شرایطی؟ _ اون زنده‌س ! °•°•°•°•°•° نویسنده:ارباب‌قلم @film_nevis کپی خیر .
هدایت شده از ، حُسینه‌حَق‌مُد .
enc_16565176279100989078253.mp3
8.32M
یادگاری .‌.. !
شهادتِ‌جان‌سوزِ‌تک‌فرزندِ‌و یکی‌یدونه ی امام رضا ، تسلیت .
سلآم 🕶🌱 صبحِ‌عالی ، متعالی🥺😂🌸
「وبھ‌‌شوقِ‌تو؛خداوندِاُمید !🌱°」 سلام‌بر‌‌بقیھ‌‌الله‌اعظم- سلام‌بر‌منجی- العجل...! -💛؛ [ذکر روز -یـٰا‌قاضی‌الحـٰاجات!ای‌برآورنده‌ی حاجت‌ها! بپذیر‌دعـٰای‌خستھ‌‌دِلان‌را . . . برسـٰان‌مهدی‌-عج-را🌿 ] .🌱
تو به ادبِ خود، ارزش می‌یابی پس آن را با بردباری زینب بَخش.. - امام‌علی‌علیه‌السلام- میزان‌الحکمه؛جلد۱،صفحه‌۹۸
آمارِ‌50 به بالا ، برای تبادل بیاید پیوی : @Arbabghalam
ما در مواجهه با مرگ ، رسیدن به شهادت و بزرگی را انتخاب کرده‌ایم ؛ . -شهید‌جهاد‌مغنیه‌ ؛ [ @film_nevis ] | شهدا ؛ #
مَنظَرِچِشمِ‌مَن‌بُوَدنَقشِہ‌ےِڪَربَلاےِتو سیر‌نِمے‌شَوَم‌اَز‌آن،هَرچِہ‌نِگاه‌میکُنَم [ @film_nevis ] | مجنون‌اَرباب‌ ؛ #
بِالجواد ِ‌بِالجوادِ‌ بِالجواد ؛ [ @film_nevis ] | یا‌جواد‌الائمه ؛ #