جلسه چهارشنبه ۲۲ آذر ماه ۱۴۰۲
مدرس:جناب آقای نعمت پور
بعد از ایده پردازی خوب، شخصیت پردازی بسیار مهم است. شخصیت ها برای انجام اهدافی، خلق می شوند.
_شخصیت ها هم می توانند انسان باشند، هم غیر انسان(اشیاء، حیوانات یا هر موجودی دیگر باشد).
_شخصیت ها سنجیده و هدفمند انتخاب می شوند. شخصیت اضافه، نباید در داستان باشد.
چه زمانی یک فیلمنامه موفق می شود؟؟؟
زمانی یک فیلمنامه موفق می شود که مخاطب شخصیت اصلی را بپذیرد و با او همذات پنداری کند.
_همذات پنداری امر مشکلی است و اصول خودش را دارد.
_زمانی که مخاطب شخصیت را بپذیرد و با او همذات پنداری کند، نویسنده می تواند هدف خود را به مخاطب القا کند.
چه زمانی مخاطب با شخصیت همذات پنداری می کند؟
تنها راه پذیرش شخصیت اصلی این است که:
خود نویسنده شخصیت هایی که خلق می کند را به طور کامل بشناسد و آنها را به مخاطب بشناساند.
🔹️🔹️🔹️
چگونه نویسنده شخصیت کاملی خلق می کند؟ اینکه نویسنده اطلاعات دقیق و کاملی از تمام خصوصیات:
اخلاقی
رفتاری
اعتقادی
تربیتی
فکری
ظاهری و جسمی
و ... شخصیت داشته باشد.
[جسمی و ظاهری مثل: قد، وزن، شکل و رنگ مو، رنگ چشم و ... و حتی خصوصیات خاص، نوع پوشش شخصیت، نوع صحبت کردن و تکه کلام ها و...]
به طور کلی نویسنده صفر تا صد شخصیت را بداند. از تولد تا زمانی که ما او را به عنوان شخصیت اصلی در داستانمان انتخاب می کنیم.
منظور از صفر تا صد شخصیت کاملا مشخص است، برای مثال هر اطلاعاتی از تولد، خانواده، محل زندگی، تحصیلات ابتدایی، راهنمایی، دبیرستان و ...، تعداد خواهر و برادر، همسر، فرزندان، حتی بعضی خصوصیات پدر و مادر و همسر، تفریحات، غم و شادی هایش، واگویه های درونی، دوستان و افراد مورد علاقه اش، و کسانی که به آنها علاقه ندارد و هر چه به کار داستان بیاید.
🥏تمرین کلاسی:
یک شخصیت را خلق کنید.در مورد او زندگینامه بنویسید(طبق توضیحات بالا).
چند تا نکته کاربردی:
_ در فیلم های کوتاه، فقط می توانیم یک سری از خصوصیات شخصیت را معرفی کنیم.
_ شناخت کامل شخصیت برای نویسنده این حسن را دارد که زمانی که در داستان مشکل یا گرهی ایجاد می شود، نویسنده با استفاده از خصوصیات فرد، عکس العمل فرد را نشان می دهد. یعنی با استفاده از خصوصیات شخصیت، آن مشکل را حل می کند.
_ گاهی می شود خلاف آنچه را که از شخصیت انتظار داریم را نشان دهیم. که این عین خلاقیت نویسنده است.
مثلا: فردی که ظاهری معقول و مودب دارد در شرایط خاص مثل عصبانیت بسیار بی ادب و احساساتی می شود. در واقع نویسنده با خلاقیت خودش، شخصیت اصلی فرد را نشان می دهد.
_شخصیت باید ثبات داشته باشد و تا پایان داستان هم، این ثبات حفظ شود. مگر اینکه تحول یا یک اتفاق عجیب و یا یک پیام خاص به او برسد که جرقه ایی در او ایجاد کرده و شخصیت متحول شود.
_ از دیالو گها هم می توان بدای معرفی شخصیت ها استفاده کرد.
یک روش برای خلق شخصیت ها باورپذیر:
توجه به اطرافیان و افرادی که با آنها سر و کار داریم. تا بتوانیم از آنها در فیلمنامه استفاده کنیم.
🥏تمرین برای شخصیت پردازی:
روی شخصیت های اطرافتان دقت کنید. ادبیات گفتاری، نوع پوشش در خانه و بیرون، نوع صحبت کردن، تکه کلام ها و .... حتی می توان آنها را یادداشت کرد. چون زمانی به یک شخصیت خاص نیاز داریم مثلا یک فرد لجباز، می توانیم از آن شخصیت ها استفاده کنیم.
🔴 توجه توجه🔴
فیلم ها را به صورت حرفه ایی ببینیم.مثل افراد عادی فیلم نبینیم. می توان تمام نکاتی که آموزش میبینیم در فیلم ها پیدا کنیم. مثلا شخصیت های اصلی و فرعی، نحوه ورود شخصیت به داستان، نوع معرفی شخصیت به مخاطب و ...
و نکته آخر:
هر چه در شخصیت پردازیمان به جزئیات توجه کنیم، شخصیت های خاص تری خلق می کنیم.
🌹موفق باشید
@sabzian_kh
نمونه تمرین جلسه قبل
تمرین: ۵ دقیقه از فیلمنامه یک فیلم را به انتخاب خود فیلمنوشت کنید(یعنی صحنه ها، سکانس ها، دیالوگ های یک فیلم را بنویسید).
بهتر است ۵ دقیقه اول باشد.
نمونه تمرین:
سکانس۱
صحنه۱
شب/خارجی/خیابان
استاد و دختر کنار هم در خیابان منتظر ماشین ایستاده اند. استاد هر چه برای ماشین ها اشاره می کند و دست بلند می کند هیچ ماشینی نمی ایستد. دختر از سرمای هوا، قدم می زند. چندین ماشین از کنار آنها عبور می کند.
دختر: یک دقیقه صبر کن.
دختر چندین متر دورتر می ایستد. پراید مشکی از جلوی استاد می گذرد و جلوی پای دختر می ایستد. دختر در را باز می کند تا استاد سوار شود.
سکانس۱
صحنه۲
شب/خارجی/داخل پراید
استاد خیره خیره به دختر نگاه می کند و دختر فقط روبرو را می بیند.
سکانس۱
صحنه۳
شب/خارجی/نزدیک خانه استاد
هر دو پیاده به سمت خانه استاد می روند. پرایدی روبروی خانه استاد پارک کرده است. هر دو به راننده نگاه می کنند. استاد کلید می اندازد و در را باز می کند.
صدای استاد: می بینی. دنیا این شکلیه. بازم میگی به مصیبتش می ارزه؟
استاد در را باز نگه می دارد که دختر وارد خانه شود.
سکانس۲
صحنه ۴
شب/ داخلی/ خانه استاد
استاد کلید می اندازد و در را باز می کند. دختر وارد می شود. پیرزنی از اتاق روبرو خارج می شود. سبد سفیدی در دست دارد.
استاد: نترس مادرمه.
پیرزن نگاهی به استاد می اندازد و سرش را پایین می اندازد و از کنار آنها رد می شود و به سمت در حرکت می کند.
سکانس۲
صحنه ۵
شب/داخلی/ در ورودی خانه و پله ها
استاد و دختر دم در ایستاده اند و پایین رفتن پیرزن را از پله ها نگاه می کنند.
صدای استاد: می بینی؟دیگه حتی باهام حرف هم نمیزنه.
صدای دختر: چرا با شما زندگی نمیکنه؟
صدای استاد: نمی دونم. شاید اونم میخواد تنها باشه.
پیرزن از پله ها پایین می رود و به در می رسد. در را باز می کند(صدای در) و بیرون می رود. در را پشت سرش می بندد. استاد و دختر به رفتن پیرزن خیره شدهاند. به همدیگر نگاه می کنند. وارد خانه می شوند. در بسته می شود.
سکانس۲
صحنه۵
نیمه شب/ داخلی/اتاق خواب استاد
صدای گریه می آید. استاد از خواب بیدار می شود. روی تخت خواب می نشیند. باز هم صدای گریه می آید. بلند می شود و در را باز می کند.
سکانس۲
صحنه۶
نیمه شب/ داخلی/سالن خانه
استاد دختر را می بیند که روی صندلی نشسته. سرش را روی دستش قرار داده. چهره دختر مشخص نیست. دفتر و کتابی جلوی دختر باز است و یک خودکار روی دفتر قرار دارد.استاد به طرف دختر می رود. سایه استاد روی سر دختر می افتد. دختر به سمت استاد برمی گردد. چشمان دختر پراز اشک است.
استاد: نخوابیدی؟
دختر (در حالی که اشک هایش را پاک می کند): خوابم نبرد.
استاد: خیلی وقته بیداری؟
دختر: آره فکر می کنم.
استاد: چایی هم که گذاشتی. می خوری بریزم؟
دختر( نیشخند می زند): آره. گریم گرفت. اصلا یادم رفت.
سکانس۲
صحنه۷
نیمه شب/ داخلی/ آشپزخانه
استاد در حال ریختن چایی. برمی گردد و دختر را نگاه می کند.
استاد: بهتری؟
صدای دختر: بهتر شدم.
استاد به چایی ریختن ادامه میدهد.
سکانس۲
صحنه۸
نیمه شب/داخلی/ سالن خانه
استاد چایی را جلوی دختر می گذارد. قند هم کنارش می گذارد. صندلی را می کشد و روی آن می نشیند
دختر: به نظرت من اشتباه نکردم؟
صدای استاد: نصف قرارت مونده. به همین زودی جا زدی؟
دختر: نه جا نزدم.
🌹موفق باشید
@sabzian_kh
🥏🥏🥏لطفا تکالیف خود را در گروه فیلمنامه نویسی که در بالای صفحه سنجاق شده است قرار دهید.
هم تکلیف : ۵ دقیقه رونوشت فیلم.
هم تکلیف جلسه قبل: یک شخصیت را پردازش کنید و در مورد آن زندگینامه بنویسید.
.♦️♦️♦️
@sabzian_kh
هدایت شده از انجمن سینمای جوانان ایران دفتر خرم آباد
هجدهمین پاتوق فیلم کوتاه انجمن سینمای جوانان ایران دفتر خرم آباد
فیلمهای کوتاه بعدی،نحسی،تیری در تاریکی و 9 دقیقه بامداد
در هجدهمین جلسه پاتوق فیلم کوتاه دفتر خرم آباد در سال 1402 با حضور استاد سید غلامرضا نعمت پور، نقد میشوند.
بهگزارش روابط عمومی انجمن سینمای جوانان ایران دفتر خرم آباد هجدهمین جلسه از پاتوق فیلم کوتاه، روز دوشنبه 1402/10/4 ساعت 16 تا 18با نمایش 4 فیلم کوتاه ایرانی در سینما استقلال خرم آباد برگزار خواهد شد.
در هجدهمین جلسه از پاتوق فیلم کوتاه 1402که توسط انجمن سینمای جوانان ایران دفتر خرم آباد برگزار میشود، فیلمهای کوتاه داستانی (بعدی ) کارگردان:سعید صادقی سرارودی، (نحسی) کارگردان :مهدی (پارسا) امیری زاد | (تیری در تاریکی) کارگردان : علی عرفان فرهادی (9دقیقه بامداد) کارگردان : عمار خطی به نمایش در میآیند.
در این رویداد سید غلامرضا نعمت پور نویسنده، کارگردان و مدرس سینما به عنوان کارشناس جلسه هجدهم، پس از اکران آثار را مورد تحلیل و بررسی قرار میدهد.
📖جلسه چهارشنبه ۲۹ آذر در اپلیکیشن قرار تشکیل شد.
🔹️🔹️🔹️در این جلسه تمرکز روی تمرینهای اعضای کلاس بود و به رفع اشکال تمرینها پرداخته شد.
♦️♦️♦️
دوستان عزیز لطفا روی تمرینهای:
_شخصیت پردازی
_رونوشت ۵ دقیقه از فیلم
کار شود. تا در جلسه آینده به رفع اشکال پرداخته شود.
@sabzian_kh
هدایت شده از از کتاب تا فیلم اقتباسی
نمونه تمرین شخصیت پردازی
لیلی دختری لاغروقدبلند بود .با چشمانی مشکی ودرشت .با موهایی بور واروپایی ،
پوستی روشن و سفیدداشت .
صورتی مثلثی ولبانی کوچک .
چهار ساله بود مادرش فوت کرد.برادرش (علی) دوسال از خودش کوچکتر بود. .دوسال بعداز مرگ مادر، پدرش که درشهر به کارگری مشغول بود، ازدواج کرد و تصمیم گرفت بچه هایش را به نزد خودش ببرد .
بچه ها در خانه مادر، مادرشان در روستا زندگی میکردند.
روستایی خوش آب و هوا در کنار جاده( بالای جاده) در ۱۷کیلومتری شمال شهر,،بچه ها هر ساله با شروع فصل تعطیلات به نزد مادر بزرگشان میرفتند .وتا آخرین روز شهریور آنجا میماندن.
خانه مادربزرگ دیوار به دیوار باغ خان بود.به طوری که اگر پنجره اتاق را باز میکردی میتوانستی یک میوه بچینی. باغی پراز میوه های خوشمزه و خوش آب و رنگ ، سیب ،انگور ،گلابی ،گیلاس ، هلو ،و...خانه مادربزرگ جنوبی بود. با حیاطی بزرگ ،جوی آبی از زیر دیوار شرقی وارد حیاط شده واز دیوار غربی حیاط خارج میشد .چندتادرخت کاج ودرخت آلوسیاه وچند بوته گل باغی (گل گلاب گیری )وجود داشت .
میگفتند حیاط مادربزرگ قبلاً پاسگاه آبادی بوده . سه تا اتاق داشت گچ کاری شده ورنگ شده .
با آشپزخانه ای امروزی .بهترین ساختمان روستا .
به طوری که هرساله معلمانی که از شهر می آمدند روستا در یکی از اتاقهای مادربزرگ زندگی می کردند.
حیاط آن آنقدر بزرگ بود که بهاروتابستان در آن سیفی جات میکاشتند .و ،بچه های فامیل دران فوتبال بازی میکردند .مادربزرگ بچه های زیادی را از دست داده بود .الان دو دخترداشت که دختربزرگه ازدواج کرده بود و در شهر زندگی میکرد ودختر کوچکتر که مجردبود ویک پسرکه هفت سال از لیلی بزرگتر بود داشت .
مادربزرگ بانویی صبور ومهربان وباخدا بود .بااینکه سواد نداشت اما خیلی از سوره های قرآن را حفظ بود ومیخواند .احکام را در روستای ،(زادگاه لیلی )«یکی از روستاهای توابع چغلوندی یا بیرانشهر در شمال شرق خرم آباد.که ساکنان آن به ترتیب به علت فقر به شهرهای اطراف مهاجرت کردن و تقریبا خالی از سکنه شده بود .از مرحوم شیخ محمد (مم)فردی باسوادکه دروس حوزوی خوانده بود .فرا گرفته بودند .
لیلی تا کلاس دوم در روستا درس خواند و برای زندگی وبه اجبارپدرش به خرم آباد رفتند .ودر، دبستان (حافظ )محله (شمشیر آباد )ادامه تحصیل داد.خانه آنها در محله کوروش (اسدآبادی ) تقریبا در شرق شهر واقع شده بود .
از خاطرات دوران کودکی خانه مادربزرگ.
بارش برفهای زیاد که تا کمر در برف فرو می رفت .
یادیدوبازدید های عید که فامیل جمع می شدند خانه پدر مادربزرگ
بعداز آن دسته جمعی وارد خانه های دیگر مردم آبادی می رفتند وعید را تبریک میگفتند .
وبه کوچکترها عیدی میدادند
یا شکارماری بزرگ وسیاه توسط یکی از جوانان روستا برادرزاده مادر بزرگ که بعدها دامادش شد.
ویا در اواخر تابستان رسمی قشنگ به نام (هلارو)وجود داشت
صاحب باغ وقتی تمام میوه های باغ را میچیدند.به یکی میگفت اعلام کند که باغ هلارو است .یکی دادمیزد .هااااباااغ هلارو .
به این ترتیب همه مردم آبادی میریختن توی باغ وبدون اینکه آسیبی به باغ بزنند میوه می چیدند.
لیلی نیز در هلارو باغ خان شرکت می کرد .
انگار صاحب باغ عمدا همه میوه ها را نمی چیدند تا بقیه مردم هم سهمی ببرند .
خانم سپهوند