50.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#مجموعه قصه های مهدیار
💥بخشی از قصه
...صدای بلندی میشنون، نرگس میگه ببین، هلی کوپتر و شروع میکنه به دست تکون دادن و بلند میگه آقای خلبان آقای خلبان از منم عکس بگیر...
https://eitaa.com/joinchat/3812819265Cd30c8a9066
سلام دوستای گلم وقت همگی بخیر
اگر امکان داره براتون و محتوای کانال رو دوست دارید برای دیگران هم فوروارد کنید که بتونن استفاده کنند
و یا اینکه به کانال دعوتشون کنید تا افراد بیشتری بتونند استفاده کنند.
ان شاءالله قدمهاتون در مسیر یاری امام زمان قرار بگیره
الهی آمین
🌹
https://eitaa.com/joinchat/3812819265Cd30c8a9066
این 👆👆👆👆لینک کانال هست
49.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کارتون سینمایی کوتاه
🍊 پرتقالهای خونین
🎬 بخش اول
#کارتون #فلسطین #قدس
https://eitaa.com/joinchat/3812819265Cd30c8a9066
32.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کارتون سینمایی کوتاه
🍊 پرتقالهای خونین
🎬 بخش دوم
#کارتون #فلسطین #قدس
https://eitaa.com/joinchat/3812819265Cd30c8a9066
🌙💐📿💐🤲🏻💐✨💐🌙
"یک اسم زیبا"
امیرعلی روی دامن مادربزرگ نشسته بود و گلهای دامن مادربزرگ را می شمرد:« یک....دو....سه....»
مادربزرگ موهای امیرعلی را نوازش میکرد و زیر لب ذکر میگفت.
امیرعلی به چشمان مادربزرگ نگاه کرد و گفت:« مادربزرگ مامان کی میاد؟ دلم براش تنگ شده»
مادربزرگ لبخند زد و گفت:« میاد عزیزم نگران نباش»
تلویزیون تصاویر چراغانی و جشن پخش میکرد.
امیرعلی تلویزیون را نشان داد و پرسید:« مادر بزرگ برای چی جشن گرفتند؟»
مادربزرگ نگاهی به تلویزیون کرد و گفت:« امروز روز تولد حضرت معصومه سلام الله علیها و روز دختره .حضرت معصومه خواهر امام رضا علیه السلام هستن» به چشمان سیاه امیرعلی نگاه کرد و گفت:« یادته رفتیم قم؟ اونجا با هم رفتیم حرم؟ »
امیرعلی خندید و گفت:« بله یه عالمه با بچهها بازی کردیم ،خیلی خوش گذشت»
مادربزرگ روی سر امیرعلی دست کشید و گفت:« اونجا حرم حضرت معصومه سلام الله بود.»
دستانش را به حالت شکرگذاری بالا برد وادامه داد:« امروز روز تولد حضرت معصومه سلام الله علیها خدا به شما یک خواهر کوچولوی ناز داده»
امیرعلی دستهایش را به هم زد و گفت:« آخ جون، خواهر کوچولو »
مادربزرگ او را بوسید ، امیرعلی خودش را توی بغل مادربزرگ جا کرد و گفت:« میشه اسم خواهرم رو معصومه بذاریم؟» هنوز مادربزرگ جوابی نداده بود که صدای زنگ در توی خانه پیچید.
امیرعلی از جا پرید؛ مادربزرگ گفت:« بدو امیرعلی جان، مامان و معصومه کوچولو از راه رسیدند.»
#ولادت_حضرت_معصومه(س)
#داستان
#روز_دختر
🌙💐📿💐🤲🏻💐✨💐🌙
https://eitaa.com/joinchat/3812819265Cd30c8a9066
14.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کارتون «مهارت های زندگی»
این قسمت : خبر از همسایه هات داری
https://eitaa.com/joinchat/3812819265Cd30c8a9066
34.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#جوانمردانایران
این قسمت "خيانت کار"
https://eitaa.com/joinchat/3812819265Cd30c8a9066
22.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کارتون زیبای زنان
📼
بخش اول آسیه همسر فرعون
#کارتون #زنان #زنان_در_قرآن #قصه_های_قرآنی
https://eitaa.com/joinchat/3812819265Cd30c8a9066