eitaa logo
فیلسوفک
147 دنبال‌کننده
0 عکس
9 ویدیو
3 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
❇️چند وقتی است به موضوعی بنیادی در باب ‹تسخیر› می‌اندیشم. قرآن تأیید می‌کند که خداوند، جهان را مسخَّر انسان قرار داده است؛ اما پرسش اساسی این است که این تسخیر، از چه گیت‌وی و با چه استراتژی‌ای محقق می‌شود؟ پاسخ به این پرسش، در واقع بنیاد علم مدرن را به چالش خواهد کشید و اساسی نو برای علم دینی، تمهید خواهد کرد. ⏸ایده‌ی تسخیر، واجد سه بُعد است: وجه نخستش مربوط است به این‌که «انسان را چه بدانید و چه قدرت و موقعیتی در جهان برای او لحاظ کنید!»؛ وجه دومش به پاسخ‌تان به این سوال می‌گردد که «جهان، واجد چه ساختاری است و چگونه و تا کجا از شما فرمان می‌برد؟»؛ و وجه سومش به مباحث جدیدی که غربی‌ها ذیل ‹مباحث موفقیت› مطرح کرده‌اند برمی‌گردد و این پرسش را واکاوی می‌کند که «نسبت روح یا ذهن یا اراده‌ی انسان با جهان چیست و چگونه سیطره را محقق می‌کند؟». ◀️تلاش می‌کنم در روزهای آتی، طی چند متن کوتاه،‌ این ایده را با شما در میان بگذارم. @Filsufak
❇️انسان، از ‹اگزیستنس ساخر› تا ‹جانشین آمر› (1)❇️ ◀️پیش‌گفتار: اگر در پارادایم عرفانی، قاعده‌ی استراتژیک «من عرف نفسه فقد عرف ربه» را داریم که شناخت خدا را منوط به شناخت انسان می‌کند،(1) در پارادایم فلسفی نیز حتی نزد فیلسوفان ملحدی نظیر دیوید هیوم، مبدأ و منتهای تمامی تلاش‌های بشری، رسیدن به ‹علم‌الانسان› است؛ او می‌نویسد: «در تلاش برای توصیف اصول طبیعت انسان، ما سیستم پیچیده‌ای از از علوم را طراحی می‌کنیم»؛(2) و این نگرش‌ها بدین دلیل است که ‹انسان›، معیار خوانش ‹عالم› است؛ از شناخت خالق تا شناخت خلق. حقیر قصد ندارم به این وادی بنیادین معرفت ورود کنم بلکه صرفاً تلاش می‌کنم ذهن شما را با دو روی‌کرد بنیادین به انسان، آشنا نمایم: 1️⃣مقدمه‌ی یکم: تفاوت انسان از حیوان: لطفاً اندکی بر پاسخ به این سوال که «تفاوت انسان با حیوان چیست؟» تأمل کنید؛ ...؛ لطفاً خودتان بیندیشید و از مطالعه یا واکاوی پاسخ‌های کهنه‌ی فلسفه‌ی یونان و اسلامی نظیر «من صاحب نطق و فکرم اما حیوان، غریزی عمل می‌‌کند!» اجتناب کنید چرا که گاه، حیوانات خیلی بهتر از ما، حتی ریاضیات را محاسبه می‌کنند و این اثبات شده است؛(3) اگر این‌گونه نیست پس تفاوت در چیست؟ ... شاید این پرسش، کمک‌کننده باشد: «یک حیوان در موقعیت خطر، و برای بقاء خود چه می‌کند؟» پاسخ این است: شاید به ده‌ها راه و شیوه از خود محافظت کند اما همگی در یک چیز مشترکند: هیچ حیوانی برای بقاء، بر چیزی غیر از خود تکیه نمی‌کند و با تمسک به داشته‌هایش (چنگال / سرعت / همرنگی / و ...) از پسِ امورات خود برمی‌آید؛ درحالی‌که انسان، تقریباً در هیچ زمینه‌ای بر خود تکیه نمی‌کند! (1) http://jpll.ui.ac.ir/article_16464.html (2) تام سیگفرید: ریاضیات زیبا؛ ترجمه‌ی مهدی صادقی، تهران، نشر نی، 1391، ص33. (3) تام سیگفرید در فصل چهارم کتاب فوق، به خوبی این مطلب را نشان داده است. @Filsufak
❇️انسان، از ‹اگزیستنس ساخر› تا ‹جانشین آمر› (2)❇️ 2️⃣مقدمه‌ی دوم: انسان خودهیچ‌پندار با شکل‌گیری رنسانس در غرب، فیلسوفان کم‌کم بدین سو گرایش یافتند که انسان، تنها حیوانی است که خود، هیچ ندارد و برای بقاء، دست‌به‌دامن ‹بیرون‌ازخود› می‌شود و تنها اوست که طبیعت را شکنجه می‌کند و درختان را می‌بُرد و حیوانات را می‌دَرد تا برای خود، ابزار و خانه و لباس تهیه کند! و از این رو، از آن دوره، «انسان، حیوان ابزارساز» نامیده شد؛(4) و شاید همین نگاه بود که هایدگر را بدین نتیجه رساند که بنای فلسفه‌اش را بر ‹اگزیستانس› نهد: انسان همچون ‹موجودِ ازخودبرون‌شونده› که «بنا بر آنچه که انتخاب می‌کند به خود هویت می‌بخشد و تعیّن خود را در پرتاب‌شدن به سوی امکانات، ایجاد می‌کند»(5) و از همین رو می‌توانم در یک جمله بگویم تمدن غرب مدرن، اجتماع موجوداتی است بی‌هویت و خودهیچ‌پندار که با Exکردن از طریق تکنولوژی به سوی طبیعت، بر آن مسلط شده‌اند و مجبورش کرده‌اند به انجام آنچه خود می‌خواهند؛ و این است پارادایم اجبار، که بنیادش خروج انسان است از خود، و ایجاد فشار و تولید نیرو و زدن ضربه بر طبیعت، برای تن دادن طبیعت به خواست او. (4) https://b2n.ir/743469 (5) مدخل فلسفه‌ی غربی معاصر (تقریرات دکتر محمود خاتمی)، نشر علم، 1391، ص116 @Filsufak
❇️انسان، از ‹اگزیستنس ساخر› تا ‹جانشین آمر› (3)❇️ 3️⃣مقدمه‌ی سوم: انسان خلیفﺔ‌الله در مقابل انسان‌شناسی مدرن، در پارادایم اسلامی، انسان بر فطرت خدا آفریده شده (6) و خلیفه‌ی خدا روی زمین معرفی شده است.(7) بر این اساس، برای فهم جایگاه و قدرت انسان بر زمین، باید در استدلالی قیاسی، رابطه‌ی خدا با مخلوقات را روشن کرد تا در قیاس با آن، رابطه و نسبت و قدرت انسان نیز با مخلوقات، روشن گردد. ✳️وقتی فرایند خلقت را از دیدگاه قرآن بررسی می‌کنیم، به طرزی باورنکردنی، تمامی پیش‌فرض‌های علمی ما در حوزه‌ی فیزیک مدرن بهم‌می‌ریزد! لطفاً دقت داشته باشید که فیزیک مدرن، ادامه‌ی فلسفه‌ی یونان باستان است. یونانیان، آرخه یا مبادی عالم را چهار عنصر آب، خاک، هوا و آتش می‌دانستند اما امروز آن مبادی به 118 عنصر رسیده‌اند و در فیزیک جدیدتر نیز به جای اتم‌ها، با سه ذره‌ی بنیادی‌تر الکترون، پروتون و نوترون مواجه‌ایم و باز در فرضیات جدیدتر، با کوارک‌ها، و باز هم جدیدتر با ریسمان‌ها یا امواج انرژی طرف هستیم. نکته‌ی مهم این‌جاست که در فیزیک مدرن، علاوه بر تمامی ذرات و اتم‌ها، حتی انرژی نیز حالتی از ماده است؛ اما در دیگر سو در فیزیک نظری اسلامی، اساساً پیش‌فرض یونانی ‹نگرش فوزیکال و مادی به عالم›، غلط محسوب می‌شود. (6) قرآن: الروم، آیه‌ی 30. (7) قرآن: البقره، آیه‌ی 30. @Filsufak
❇️انسان، از ‹اگزیستنس ساخر› تا ‹جانشین آمر› (4)❇️ ❇️آنگاه که خدا، خلقت را بنا بر آغاز دارد قرآن ما را با موجودی آشنا می‌کند که ‹دود› است اما این برای ما مهم نیست که آن موجود، آرخه یا جنس‌اش چیست بلکه اهمیت مطلب در دو چیز دیگر است: 1️⃣اولاً خدای قرآن، مثل ‹دمیورگوس›، خدای افلاطونی (8)، نیست که فقط «صانع و نظم‌دهنده‌ی جهان و نه خالق آن» باشد(9) و دست‌به‌کار شده و آن دود را به شکل و فرمی درآورد؛ 2️⃣ثانیاً آن دود نیز یک دود مادی، آن‌گونه که در فیزیک به ما شناسانده‌اند نیست بلکه امری است زنده، دارای عقل، صاحب اراده، اما شاید نه چندان قوی که بتواند روبه‌روی خدای قادر متعال، کاری غیر از آنچه از او خواسته‌شده انجام دهد! (لطفاً به تک‌تک صفات، دقت فرمایید). خدا از طریق روی‌کردی غیر از ‹صنع و ساخت و دست به کار شدن›، بلکه از طریق ‹قول و اراده (شاء)›، از ‹دود› می‌خواهد که ‹آسمان› شود! «ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ»(10) به تک‌تک افعال، دقت فرمایید: ‹قال (گفت)›، ‹إئتیا (بیایید)› با یک قید: ‹طوعاً أو کرهاً›؛ که به زبان عامیانه یعنی ‹خوش‌تان بیاید یا بدتان› یا به تعبیر دیگر ‹چه بپذیرید چه ناخوشایندتان باشد باید بیایید›! و جالب‌تر این‌جاست که هم آسمان دودشکل و هم زمین، هر دو بلافاصله می‌گویند «اطاعت می‌کنیم و می‌آییم»! اما چگونه؟ ⏸بحث ما حول فیزیک اسلامی است و پرسشی که اکنون مطرح می‌شود این است که آن دود، از کجا می‌فهمد که ساختار یا فرمی که از او خواسته شده است که به آن شکل درآید چگونه است؟ آیا نمی‌داند؟ ندانستن‌اش مخالف آن پیش‌فرض قبلی است که گفتیم خدای قرآن، صانع نیست و به چیزی فرم نمی‌دهد بلکه از آن‌ها می‌خواهد که بشوند و می‌شوند: «إِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ». همین‌جا یک گلایه کنم: ⏹متاسفانه انگار استاد داوری اردکانی درست می‌گوید و علم غربی، با دکترین‌ها و اصول و قواعدش، ما را احاطه کرده و چه‌بسا بلعیده است و ما نه‌تنها دیگر ابن‌سینا و سهروردی و ملاصدرایی نداریم که به فرایند خلق عالم و علم فیزیک اسلامی بیندیشند بلکه حتی پیش‌فرض‌های غرب را هم پذیرفته‌ایم و امروز اگر کسی از فیزیک اسلامی حرف بزند نه‌تنها دانشگاهیان بلکه حتی حوزویان هم به او می‌خندند! بگذریم. ◀️این‌که عالم و اجزاء آن، نظیر زمین و آسمان، چگونه خود را با خواست و اراده‌ی خدا منطبق می‌کنند را بی‌پاسخ می‌گذاریم و فقط به این بسنده می‌کنیم که عالم، واجد اراده است و عقلانیت، و خودتغییردهنده است و صاحب حرکت، و می‌شنود و می‌آید؛ فقط مسأله این‌جاست که کسی بتواند او را صدا بزند. (8) افلاطون: تیمایوس. (9) محمد اکوان: نقش خدا در اندیشه افلاطون، پژوهشهای معرفت شناختی، مقاله 4، دوره 1، شماره 2، تابستان 1391، صفحه 52-71. بخش نتیجه‌گیری. (10) قرآن: فصّلت، آیه‌ی 11. @Filsufak
❇️انسان، از ‹اگزیستنس ساخر› تا ‹جانشین آمر› (5)❇️ ✳️انسان، اگر خود را از هیچ‌پنداری برهاند و به خودنگری و خودکاوی و گنج بزرگ خود یعنی فطرت خداگونه‌اش بازگردد، به مقام ‹جانشینی خدا› می‌رسد و کافی است روح خود را تزکیه کند و زبان ارتباط با عالم را بفهمد؛ در آن صورت است که عالم از او فرمان می‌برد؛ و این‌جاست جایگاه تمام داستان‌های عجیبی که از حالات و ملکات عرفای صاحب‌مقام و بزرگ شنیده‌ایم و می‌دانیم. روح انسان، امکان ‹قول› دارد؛ کافی است آن زبان را بازشناسد و امر کند؛ عالم،تحت امر او خواهد بود آن‌گونه که در باد برای سلیمان فرمان می‌برد. ❇️در این پارادایم، دیگر نیرو و ضربه و فشار، مؤلفه‌های فیزیک نخواهند بود همان‌گونه که علی (ع)، درب خیبر را بلند کرد بدون آنکه دستش به آن بخورد و نیرویی بر آن وارد کند! و سلیمان، بر پشته‌های هوا ضربه نمی‌زد تا پرواز کند؛ و این است پارادایم ‹اختیار› در مقابل پارادایم ‹اجبار› علم فیزیک غربی! کی ما می‌توانیم مؤلفه‌های چنین پارادایمی را استخراج کنیم؟ با این دانشمندان و فلاسفه‌ی مؤمن به غرب، خدا می‌داند؛ اما تمام ترس من از این است که ما بنشینیم و خود غربی‌ها قبل از ما به فیزیک اسلامی دست پیدا کنند! ◀️من شما را توجه می‌دهم به علم جدیدی که غربی‌ها ذیل ‹موفقیت› به آن پرداخته‌اند. مطمئنم با مقدمات فوق، اکنون به راحتی می‌توانید آن را تحلیل کنید اما من آن‌را ذیل یک استدلال برای‌تان می‌آوردم: 1️⃣مقدمه‌ی نخست: عرض شد که نهایت فیزیک مدرن، عبارت است از خوانش عالم همچون ریسمان‌ها و امواجی از انرژی. 2️⃣مقدمه‌ی دوم: نهایت سوبژکتیویسم و انسان‌مداری غرب، بازگشتی است به انسان، از این حیث که انسان دیگر یک حیوان دارای مغزی پیشرفته‌تر نیست بلکه انگار ذهنی دارد که می‌تواند امواجی از انرژی را ساطع کند. *️⃣نتیجه: غرب با رجوع به دانش یوگا و روی‌کردهای روح‌گرای شرقی، و تلفیق آن با سوبژکتویسم غربی و فیزیک مدرن، به این نتیجه رسیده است که انسان، صرفاً یک حیوان دارای مغز پیشرفته نیست بلکه می‌تواند از طریق فرایند خودنگری و تمرکز ذهنی بر یک موضوع، و ساطع کردن انرژی‌های مثبت از طریق افکار موافق با آن موضوع، عالم را به سمت تحقق آن موضوع بکشاند (مقایسه کنید با فعل ‹إئتیا› در قرآن)، و بدون این‌که راه‌کار تحقق آن موضوع را بداند، خودِ عالم، او را در مسیری قرار می‌دهد و فرایندی را رقم می‌زند که آن موضوع، محقق شود! به همین سادگی! *️⃣می‌بینید که این‌ها تقریباً فاصله‌ای با تحقق فیزیک اسلامی و مدیریت اسلامی ندارند! باور کنید پس‌فردا متوجه می‌شوند که ذهن، تنها عامل در تحقق این فرایند نیست و باید مؤلفه‌ای به نام قلب، و سپس مؤلفه‌ای به نام تزکیه را هم وارد کرد تا عالم، به نحو کامل‌تری اوامر انسان را اطاعت کند! باور کنید این‌ها به زودی به فیزیک اسلامی می‌رسند و ما نشسته‌ایم و به واژه‌ی ‹فیزیک اسلامی›‌ می‌خندیم همان‌طور که خود غربی‌ها در اقتصاد دارند به عامل ‹خمس› و ‹زکات› در تزکیه‌ی پول و گشایش شریان‌های خونی اقتصاد می‌رسند(11) و ما نشسته‌ایم و تئوری‌های صدسال پیش ملحدینی نظیر آدام اسمیت را سق می‌زنیم! ⛔️متاسفانه ما به اسلام ایمان نداریم و روزبه‌روز از قواعد آن بیشتر فاصله می‌گیریم در حالی که غربی‌ها روزبه‌روز به اصول و توصیه‌های آن بیشتر نزدیک می‌شوند! (11) ر.ک: سخنرانی دکتر ولفگانگ برگر در مجلس شورای اسلامی، تیرماه 1385، شماره مسلسل 7874. @Filsufak
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
✳️در باب مطالبی که ذیل عنوان «انسان، از ‹اگزیستنس ساخر› تا ‹جانشین آمر›» عرض کردم، به‌پیوست، صفحاتی از کتاب ‹ولایت غریب› اثر استاد عبدالله مستحسن را محضرتان تقدیم می‌نمایم که بسیار دقیق‌تر و کامل‌تر از حقیر، به مبانی نظری و کلامی ‹انسان ساخر و جانشین خدا› پرداخته‌اند.
به‌تازگی با یکی از آشنایان که نه مثل نقی معمولی، بلکه واقعا هد فامیلش است و در 92 و 96 برای بنفش‌ها یقه جر داد، تماس داشتم. می‌گفت این‌ها یا مهره‌ی آمریکا و انگلیس‌اند یا می‌خواهند ایران را نابود کنند! گوشی را چک کردم نکند اشتباهاً، را گرفته باشم! https://twitter.com/Filsufak
خیلی ساده: هر علمی در تلاش است باوری را به روش تجربی، اثبات کند. باورهای جهان‌بینانه دو نوع‌اند: یا بر بنیاد کفرأند و پیدایش تصادفی، یا مبتنی بر ایمان‌ند و پیدایش هوشمندانه. فیزیک موجود، تبیین پیدایش جهان بر اساس کفر است. آیا که تبیین‌گر جهان قرآنی است محال است؟ https://twitter.com/Filsufak
به‌عنوان یک پژوهشگر فلسفه و علم، و یک علم‌آموخته در بهترین دانشگاه کشور با بهترین نمرات می‌گویم: هر کس از اساتید و بزرگان به شما گفت «علم، محصول اندیشه‌ی خالص و بدون پیش‌فرض است» او را دروغگوترین و خائن‌ترین یا بی‌سوادترین فرد در زندگی علمی‌تان لحاظ کنید! https://twitter.com/Filsufak
◀️خواندن کتاب ‹ریاضیات زیبا›(1)، ✅برای پژوهشگران اقتصاد، قطعی و لازم و ضروری است؛ ✅برای دوستانی که روی شبکه‌ها و ارتباطات، از حیث فلسفی و نظری کار می‌کنند لازم است؛ ✅برای دوستانی که به جامعه‌شناسی از حیث فهم کنش انسان‌ها علاقه‌مندند ضروری است؛ ✅اصلش هم که برای بچه‌های فیزیک است؛ ◀️و اما از همه مهمتر: ✅بر دغدغه‌مندان اثبات منطقی ، واجب است؛ ✅و برای آن‌ها که مایل‌اند فرایند رساندن ‹ایده›‌ به ‹دکترین› را عینی‌تر لمس کنند به‌شدت مفید است. 🙏🏻ممنون از آقای محمدرضا جعفری عزیز، شکارچی کتاب اندیشکده، که این کتاب را از دریای کتاب‌های میدان انقلاب، صید کرد و به من، معرفی نمود. اگر مایل به مطالعه‌ی این کتاب هستید لطفاً به انتشارات اندیشکده درخواست دهید تا با قیمتی پایین‌تر، آن را به صورت عمده تهیه و توزیع نماید. (77984181) 1️⃣تام زیگفرید: ریاضیات زیبا ـ جان نش، نظریه‌ی بازی‌ها و جست‌وجوی رمز طبیعت، مترجم: مهدی صادقی، تهران،نشر نی، چاپ چهارم: 1394. @Filsufak
✳️✳️عالم شگفت‌انگیز 1✳️✳️ ✳️ما در جهانی عجیب و با ‹فیزیک›ی شگفت‌آور زندگی می‌کنیم؛ جهانی که نه‌تنها می‌تواند ‹حدس‌ها و ذهنیات فیزیکال›‌مان بلکه حتی ‹گرایش‌ها و باروهای ایمانی›مان را هم در خود هضم کرده و پوشش علمی دهد! ⏸حرف عجیبی است! مگر می‌شود جهان فیزیکال، بتواند باورها را نیز کاور کند؟ بله؛ و همین نکته‌، بنیاد ‹امکان تولید علوم متنوع، از تا › است. ◀️با یک مثال دقیق، بحث را پیش خواهم برد: ❇️لطفاً لحظاتی به این پرسش‌ها فکر کنید: زمان چیست؟ آیا زمان، امری است مستقل از حرکت؟ آیا زمان، امری است مستقل از ذهن؟ ⏹تأمل فرمایید... ⏭ارسطو به ما یاد داد که زمان، اولاً تابعی است از حرکت، و اگر حرکتی وجود نداشته باشد، زمان موضوعیت ندارد؛ و ثانیا زمان هرگز امری جدای از انسان یا به اصطلاح او، ‹نفس شمارنده› نیست: زمان، شمارش آنات حرکت است توسط نفس؛ و ما برای حفظ شمارش زمان، آن را به آنات یک حرکت چرخشی و بزرگ، یعنی حرکت زمین، وصل کرده‌ایم. اکنون سؤال دوم مطرح می‌شود: علم طبیعی چیست؟ آیا امری است مجزای از جهان؟ آیا امری است مجزای از نفس انسان؟ ⏯بگذارید این‌بار نیز رجوعی کنم به یونان: پرداخت متفکران یونان به مسأله‌ی جهان، با دو اصطلاح صورت می‌گرفت: کاسموگونیا و کاسمولوگیا. ⬅️کاسموگونیا، ترکیبی بود از کاسموس (جهان) و گِنِسیس (پیدایش). ‹جهان‌پیدایی› اما امری ورای انسان است؛ چه از لحظه‌ی آغاز پیدایش که اصلا انسانی وجود نداشته است تا شاهد چگونگی پیدایش جهان باشد و چه بعد از آن، که اساساً انسان، دسترسی مستقیمی به چگونگی پیدایش جهان نداشته است. ⬅️کاسمولوگیا اما ترکیبی بود از کاسموس (جهان) و لوگیا (شناخت/منطق)؛ از این رو، ‹جهان‌شناسی› اساساً و ماهیتاً امری است انسانی، که در فرایند آن، تمامی باورها و عقایدی که به آن‌ها ایمان دارد و نظریاتی که آن‌ها را درست می‌پندارد و بغض‌ها و نفرت‌هایش از خیلی چیزها، و حب‌ها و عشق‌هایش به بسیاری امور، همه و همه در شناختش از جهان، تأثیر می‌گذارند و به ذهن او جهت می‌دهند تا قوه‌ی تفکر و منطقش، عالم را آن‌گونه خوانش کند قوه‌ی قلب و تعقلش دوست می‌دارد! و این، حقیقتی است که در هیچ دانشگاه و حوزه‌ی علمیه‌ای به جوان دانشجوی ما نمی‌گویند نکند قداست ‹ساینس› نزد او خدشه‌دار شود! ◀️بر این مقدمات، همان‌گونه که ارسطو ‹زمان› را محصول عمل ترکیبی و مشارکت ‹نفس› و ‹جهان متحرک› می‌دانست، ‹کاسمولوژی› نیز علمی است محصول تعامل ‹ذهن› و ‹جهان›؛ بر این اساس، فیزیک مدرن، ماحصل خوانش اذهانی است ملحد، که زیرساخت‌های اتمی و زیراتمی جهان را اموری صرفاً مادی و مرده تلقی کرده و فرایند ترکیب و پیدایش جهان را نیز بر اساس تصادف، و بدون هیچ طرح پیشینی و هوشمندانه‌ای، توصیف و تبیین کرده‌اند. ✳️حال سوال این‌جاست که اگر پیش‌فرض‌های بنیادین فیزیک‌دانان را مبتنی بر آموزه‌های دین اسلام و اخبار رسیده از فرایند خلقت، تغییر داده و عناصر بنیادین عالم (هرچه که هستند) را اموری زنده و صاحب عقل و اراده تلقی کنیم و تلاش نماییم قوانین اراده‌ی آن‌ها و چگونگی دستورگیری و عوامل مؤثر بر آن‌ها را از طریق پژوهش‌های دقیق و تجربی، رصد و تبیین نماییم، آیا علمی که تولید می‌شود همین علم فیزیک موجود است یا علم ؟ ادامه... @Filsufak
✳️✳️عالم شگفت‌انگیز 2✳️✳️ ❎اما مسأله این‌جاست که چگونه ممکن است ‹یک جهان›، دارای ‹چند قانون› باشد؟ در پاسخ، به اعتقاد من، خداوند به طور شگفت‌انگیزی، قوانین این جهان را به شکل ‹لایه‌های پیاز› طراحی کرده است؛ و تاریخ علم، عبارت است از داستان سیر انسان از بیرونی‌ترین لایه‌ی پیاز، به سوی انکشاف اعماق و لایه‌های دورنی آن. اگر شما همانند یونانیان، در باب علت سقوط اشیاء، معتقد باشید که اجسام، دارای ‹حیّز طبیعی› هستند، به قوانینی از فیزیک و مکانیک دست می‌یابید که میزانی از پیش‌بینی را نیز به شما اعطاء می‌کنند. جلوتر که می‌روید ممکن است از حیز طبیعی دست بردارید و همانند دکارت، معتقد به نیروی فشاردهنده بر اجسام شوید و باز هم به قوانینی پیش‌گویی‌کننده برسید. جلوتر که بروید همانند نیوتن، علت سقوط را به نیروی کشنده‌ی موجود در زمین و دیگر کرّات، نسبت می‌دهید و قوانین جدیدی از این برداشت‌تان استخراج می‌کنید. جلوتر که می‌روید به آینشتاین می‌رسید که مجدداً به ایده‌ی دکارتی بازمی‌گردد و نیرویی بیرونی که محصول انحنای فضاست را عامل چرخش کرّات به دور هم می‌پندارد و قوانین جدیدی را کشف و ارائه می‌کند. اما سؤال این‌جاست: ⏺آیا برداشت آینشتاین از فیزیک جهان، قطعی است؟ آیا امکان ندارد با تغییر باورمان نسبت به بنیاد عالم، دیدگاهی جدید با قوانینی جدید ارائه کنیم؟ پاسخ به این سوال، برای هر فیلسوف علم‌ی، بی‌شک مثبت است اما ما مسلمانان، متاسفانه فیلسوف علم مؤمنی که این‌گونه بیندیشد و عمرش را بر بررسی مبانی فلسفی عالم حیّ و بنیاد اراده‌مند عاقل زنده‌ی عالم بگذارد و امکان فلسفی آن را تبیین نماید، و فیزیکدان مؤمنی که قوانین چنین موجودی را استخراج نماید نداریم! ⏹متاسفانه ما یک‌هزارم ایمانی که به ‹استیون هاوکینگ ملحد› داریم را به ‹محمد امین مسلمان› نداریم و حرف‌های محمد از نظر ما، شعاراتی ماورایی و تخیلی است، نه حقایقی از کاسموگونیا، که می‌توان یک کاسمولوگیای قوی و عمیق و دقیق را بر آن‌ها بنیاد گذاشت! @Filsufak
🔶به مناسبت تمسخر و فحشی که توسط یک جوان مومن سکولار با حجم زیادی محاسن و تصویری با بک‌گراند مسجد، در خصوص نثارم شد بر آن شدم تکمله‌ای بر آن مطلب نوشته و مجدداً بر دیدگاه قبلی‌ام تأکید نمایم شاید که در قلب‌هایی که به جای عرش‌الرحمن، عرش مدرنیته شده‌اند و ذائقه‌شان به جک و جورج خو گرفته است کارگر اوفتد! ✳️خاطرتان باشد، در مطلب ‹عالم شگفت‌انگیز (https://t.me/Filsufak/633)›، از ‹حیثیّت ترکیبی علم› صحبت کردم و با ذکر مبحث ‹زمان از دیدگاه ارسطو›، نشان دادم که علم، محصول خوانش عالَم است توسط عالِم، و این‌که هیچ عالِمی، بدون ذهنیت نیست بلکه تمامی باورها و ایمانیات او بر خوانش و برداشتش از عالَم، تاثیر می‌گذارد. قبلاً در جلسه‌ی 34 دوره‌ی طرح‌ریزی استراتژیک لقمان (@LoghmanSPC) مستندات محکمی در این باب، ارائه نموده بودم و از آن جمله، کارل پوپر (فیلسوف بزرگ علم در دوره‌ی معاصر) را شاهد آوردم آنجا که می‌گفت «25 سال تلاش نمودم تا به دانشجویان بفهمانم که شما نمی‌توانید بدون داشتن یک نظریه، به مشاهده‌ی عالَم بپردازید». اکنون در جهت تأییدات بیشتر، دیدگاه ‹تام زیگفرید› در کتاب ‹ریاضیات زیبا› را به آن مستندات می‌افزایم شاید در یقین موجود در قلب‌های مؤمن به مدرنیته، ذره‌ای شک رسوخ کرده و جایی برای اندیشیدن در باب برایشان باز شود. ◀️زیگفرید پس از بیان نکاتی در باب حیثیت ‹عینی (Objective)› و ‹ذهنی (Sunbective)› موجود در نظریه‌ی احتمالات، می‌نویسد: «فلسفه‌ها و نگرش‌های مختلفی در علم وجود دارد؛ حقیقت این است که علم (برخلاف ریاضیات)، بر بنیادهای سخت و استوارِ احکام و قواعدِ تقلیل‌ناپذیر، ساخته نشده است! ... علم از کتاب آشپزی بیرون نمی‌آید که دستورالعمل‌هایی برای آشکارکردن رمزهای طبیعت فراهم کند، بلکه از مخلوطی از روش‌هایی نشأت می‌گیرد که هر یک به طریقی موفق به ارائه‌ی تصویر قابل درکی از طبیعت می‌شوند [یعنی دقیقاً همان بحثی که ذیل ‹عالم شگفت‌انگیز› عرض نمودم و گفتم بسته به میزان فهم انسان در رسوخ به لایه‌های عمیق پیاز حقایق جهان، دانشمندان هر یک به روشی توانسته‌اند تبیینی از عالم و قوانین آن ارائه نمایند]. این دلیلی است بر اینکه چرا همه‌ی علم، تجربه یا همه‌ی علم، نظریه نیست بلکه اثر متقابل پیچیده‌ای از هر دو است.»(1) و این جمله‌ی آخر بدین معناست که علم، نه صرفاً حاصل تجربه است و نه صرفاً حاصل نظریه‌پردازی ذهنی؛ بلکه همان‌طور که پوپر تصریح داشت، شما بر اساس نظریات و پیش‌فرض‌هایی که قبول دارید به مشاهده‌ی عالم روی می‌آورید و بر اساس همان‌ها هم عالم را خوانش و فرمول‌بندی می‌کنید. ❇️اکنون مسأله را مجدداً بیان می‌کنم: آیا اگر پیش‌فرض‌های بنیادین شما، یعنی ‹ماده‌ی اولیه‌ی شکل‌دهنده‌ی جهان، چیزی نیست جز ماده و انرژی›، به پیش‌فرضی نظیر ‹ماده‌ی اولیه‌ی جهان عبارت است از امری زنده، اراده‌مند، عاقل، صاحب اختیار اما مأمور› تغییر یابد، فیزیک شما همان فیزیک ‹هر عملی را عکس‌العملی است مساوی در خلاف جهت آن› خواهد بود؟ آیا اگر اتفاقی که نمرود برای ابراهیم رقم زد امروز رخ می‌داد، فیزیک مدرن پاسخی برای ‹سرد و سلامت شدن آتش برای ابراهیم› داشت؟ یا این بود که می‌توانست در باب ‹امکان کنسل شدن مأموریت موجودات عالم در صورت ارائه‌ی دستوری جدید› صحبت کند و قوانین ارائه‌ی دستورات را بر اساس ‹قول› بیان دارد؟ ✳️و یک حرف نو: نهایت فیزیک مدرن، استخراج قوانین ‹عالَم مأموریت› است؛ و تنها فیزیک اسلامی است که می‌تواند از قوانین ‹عالم اراده› صحبت کند و چگونگی تغییر مأموریت را بر اساس ‹قول›، بیان نماید؛ عالم را نه نیرو و فشار و انرژی، بلکه قول و اراده، تغییر می‌دهد. 1️⃣تام زیگفرید: ریاضیات زیبا ـ جان نش، نظریه‌ی بازی‌ها و جست‌وجوی رمز طبیعت، مترجم: مهدی صادقی، تهران،نشر نی، چاپ چهارم: 1394 ص263. @Filsufak
دوستان گرامی، علامت ‹؛› را تنها‌و‌تنها جایی می‌توانید استفاده کنید که: اولا جمله تمام شده باشد؛ ثانیا جمله بعد، توضیح یا تکمله‌ای باشد بر جمله‌ی قبل؛ مانند: مهدی خواهد آمد؛ همو که جهان را پر از عدل می‌کند. یا: انقلابی باید بتواند فاخر و زیبا بنویسد؛ این خواسته‌ی حضرت آقاست. https://twitter.com/Filsufak
✳️در شرایطی که تمدن غرب در مسائل علمی، در دگماتیسم ماده‌گرایانه‌اش دارد به رویین‌ترین سطح یعنی نانوتکنیک می‌رسد اما در حال بررسی ایده‌های علمی جدیدی در عمیق‌ترین سطح یعنی سوپر استراتژیک است؛ ❇️و مطمئن باشید این ما هستیم که ذیل بنیادی نو برای علم می‌گذاریم. https://twitter.com/Filsufak
⛔️غیبت به معنی نبودن امام نیست؛ بلکه چه‌بسا امام نزد مردم باشد اما مجبورش کنند به دنبال‌روی و نه امامت! علی را به خاطر آورید هنگام خانه‌‌نشینی و سپس در صفین؛ و حسن را در ساباط، و حسین را در تنهایی کربلا! ❎ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند. ⛔️ https://twitter.com/Filsufak
✳️ چگونه ممکن است؟ بخش یکم✳️ ❎‹علم› بماهو ‹علم›، بی‌شک امری مستقل، نظیر نفس ‹انسان معلق در هوا›ی(1) ابن‌سینا نیست؛ همچنین بی‌شک ‹درخت دانش دکارتی› هم نیست که به تعبیر هایدگر، ریشه در زمین وجود نداشته باشد!(2) متاسفانه دانشجوی ما نمی‌داند و اساتیدمان نیز اگر بدانند امتناع دارند یا کفر می‌ورزند (می‌پوشانند) از تبیین این نکته‌ی بنیادین که علم، نه مثل ‹نفس ابن‌سینایی›، استقلال وجودی دارد و نه مثل ‹درخت دانش دکارتی› می‌توان آن را بدون تبیین خاک و وادی و ساحتی که در آن روییده است فهمید و فهماند. ◀️هایدگر به ما یاد داد که حتی ریشه‌های متافیزیکال درخت دانش نیز، بنیاد رویش شاخه‌های علوم نبوده و نیستند؛ «متافیزیک، خاک خود را فراموش کرده است. ریشه، در خاک گم می‌شود و خود را فراموش می‌کند و خاک که بالندگی ریشه از اوست با آنکه ریشه را فراگرفته است اما از تیررس آن مخفی می‌ماند»(3) و اگرچه شاید در خود غرب، دیگر فیلسوفی نباشد که دم از ‹اطلاق ساینس› یا ‹ریشه در منطق محض داشتن ساینس› بزند این‌جا در ایران اسلامی ما اما حتی اگر ولیّ جامعه توصیه کند به لزوم تولید ، از حاکم تا حکیم، درخواستش را ‹تمنای محال› تلقی کرده(4) و جلویش می‌ایستند(5) در حالی که آن اولی، حتی سوادی هم در این باب ندارد و به تعبیر استاد رحیم‌پور ازغدی، حتی نام فیلسوفان علم را هم نمی‌شناسد!(6) و این است وضعیت واماندگی بزرگان ما! اما بدانند که راه برون‌رفت از این وضعیت و تلاش برای سربرآوردن ، برای نسل جوان، راهی است روشن. ❇️اگر علم، واجد ریشه‌های متافیزیکال و خاک پارادایم خود است، عبارت است بیان روشی که فرایند و ملزومات تولید را فراهم کند؛ این فرایند عبارت است از سه گام اساسی در حرکت از وحی به عقل و در نهایت به تجربه. (1) ابن سینا، رساله نفس، با مقدمه و حواشی و تصحیح دکتر موسی عمید، نشر دانشگاه بوعلی سینا، همدان، سال۱۳۸۸ ه ش، چاپ دوم، ص ۱. (2) https://b2n.ir/085135 (3) هایدگر: متافیزیک چیست؟ ترجمه سیاوش جمادی، ققنوس، 1383، ص 134. همچنین ببینید: سید محمد چاوشی: بنیاد فلسفه بر اساس تفکر هگل. نامه مفید، 1386، شماره 62. ص 48. نیز ببیند: علی ربانی گلپایگانی: مارتین هایدگر و هرمنوتیک فلسفی. کلام اسلامی، 1381، شماره 43. (4) http://www.etemadnewspaper.ir/fa/main/detail/97589 (5) http://sazandeginews.com/News/340 (6) https://b2n.ir/343715 @Filsufak
✳️ چگونه ممکن است؟ بخش دوم✳️ ❇️گام نخست: احیای علم کلام ◀️علم کلام یکی از علوم اسلامی است که درباره عقاید اسلامی یعنی آنچه از نظر اسلام باید به آنها اعتقاد داشت بحث می‌کند(6) و چون معارف اعتقادی در منابع اصلی دین به صورت منظم مطرح نشده، وظیفه‌ی علم کلام و متکلمین، این است که با استفاده از متد و روش علمی خود، همه‌ی آن مباحث را به خوبی شناسایی کرده و آن را به صورت نظام‌مند طرح و تبیین کنند. بر این اساس، برای مثال در وادی تولید علم روان‌شناسی اسلامی، گام نخست، عبارت است از بررسی کلامی آیات و روایات، و استخراج ساحت‌ها و حالت‌ها و قوه‌های نفس انسان، و سپس تبیین روابط علّی میان آن‌ها و در نهایت، ارائه‌ی نقشه‌ی انسان از دیدگاه اسلام.(7) بر این اساس، علم کلام، موضع پاسخ به ‹چیستی› یک مسأله است. (6) مطهری، مرتضی، آشنائی با علوم اسلامی، بخش کلام، ص۱۷، انتشارات اسلامی، قم. (7) برای تبیین بیشتر این مثال، ر.ک: استاد حسن عباسی، دوره‌ی کلبه کرامت، روی‌کرد انسان‌مدار. @Filsufak
✳️ چگونه ممکن است؟ بخش سوم✳️ ❇️گام دوم: احیای فلسفه ◀️برای جلوگیری از این شائبه که منظورم از فلسفه، یعنی بررسی مجدد مسائل مطروحه در فلسفه‌ی اسلامی، برداشتم از این دانش را بدون ارجاع به هیچ منبعی، توضیح می‌دهم: اگر در وادی کلام، تماماً بر بنیاد وحی و اخبار رسیده از غیب، چیستی دیدگاه اسلام را در وادی هر علم، روشن کردیم، این‌جا اما جایگاه فلسفه، وظیفه‌مان پاسخ به ‹چرائی› آن ‹چیستی›، بر پایه‌ی منطق و تفکر صِرف و بدون کوچکترین ارجاع یا استنادی به نقل، اعم از احادیث و قرآن است. با این توضیح، اکنون می‌توانم از فلسفه‌ی اسلامی یاد کنم به عنوان تلاشی عظیم در ارائه‌ی پاسخ‌های منطقی به بسیاری از موضوعات دین؛ مباحث سنگین ابن‌سینای بزرگ و ابرنابغه‌ی را بخوانید در پاسخ به مسائلی نظیر اثبات وجود خدا و یگانگی او و رد هرگونه شریک برای او؛(8) و نیز تلاش‌هایش برای تبیین منطقی فرایند خلقت افلاک (که البته چون چیستی‌اش از کلام یونانی به دست آن‌ها رسید، غلط بود)؛ و نیز تلاش‌های سهروردی را برای تبیین نظام خلقت مبتنی بر ساختار طبقات انوار؛ و نیز زحمات ملاصدرا را در حل معضل بزرگ حدوث و قدم، و اثبات وحدت خدا و تبیین فرایند خلقت و رجعت و معاد از طریق وحدت تشکیکی وجود و اسفار اربعه. بر همین منوال و در عالم غربی، هگل، بزرگ فیلسوف آلمانی را به یاد آورید؛ او در نوجوانی، طلبه‌ی مسیحیت بود و مسائل الهیاتی‌اش بعدها صبغه‌ی فلسفی پیدا کرد و «تمام فلسفه‌ی او در جهت حل همان مشکل، ایجاد شد.» (9) «هگل ایمان را وارد حوزه‌ی عقل می‌کند ... [و] با وارد کردن بحث ایمان به حوزه‌ی عقل، دین مسیح را عقلانی کرد.»(10) و برای این کار، از اصل عدم تناقض آغاز کرد و وجود را از دل عدم بیرون آورد و از طریق گایست، آن را تا دولت نهایی (که ای بسا همان دولت کریمه‌ی مسیح بود) پیش برد! بر این اساس، دومین گام برای تولید علم دینی، ارائه‌ی پاسخی منطقی به ‹چرایی› و گاه ‹چگونگی› دیدگاه شرع مقدس در باب موضوع مورد بحث می‌باشد. (8) ر.ک: ابن‌سینا: ابن سینا، برهان شفاء، ترجمه و شرح محمدتقى مصباح یزدى، چ اول، تهران، موسسه انتشارات امیرکبیر 1373؛ همچنین: ابن سینا، المبدأ و المعاد، به اهتمام عبدالله نورانى، چ اول، تهران، انتشارات موسسه مطالعات اسلامى دانشگاه مک گیل با همکارى دانشگاه تهران، 1363؛ نیز: ابن سینا، الالهیات من کتاب الشفاء، تحقیق، حسن‌زاده الاملى، چ اول، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه، 1376؛ نیز: ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، شرح و توضیح: احمد بهشتى، چ اول، تهران، موسسه فرهنگى آرایه، 1375، نمط چهارم. (9) دکتر غلامرضا نقوی: متافیزیک و سیاست. مجله علوم سیاسی دانشگاه آزاد کرج، 1388، شماره 8. (10)دکتر حسین بشیریه: عقل در سیاست. تهران، نشر معاصر، 1383، ص 60. @Filsufak
✳️ چگونه ممکن است؟ بخش چهارم✳️ ❇️گام سوم: احیای علم تجربی: ◀️در قرون هشتم تا سیزدهم م. بیشترین حجم و میزان از تحقیقات تجربی و آزمایشگاهی، توسط ما مسلمانان در ، انجام می‌شد؛ از بزرگترین ستاره‌شناسان و منجمان گرفته تا بنیانگذاران جامعه‌شناسی و مردم‌شناسی تا پرکارتین جغرافی‌دانان و تاریخ‌دانان، تا قوی‌ترین ریاضی‌دانان و فیزیک‌دانان تا بنیان‌گذاران علم شیمی، همه و همه، ما مسلمانان بودیم و این همه، تنها یک دلیل داشت: کلام و فلسفه، سر جای خودشان بودند؛ و به تعبیر بهتر و دقیق‌تر، ‹تفکر› موضوعیت داشت و ما می‌اندیشیدم. جابربن‌حیان، (که من به جِد معتقدم علم شیمی مدرن را لاوازیه از او دزدیده است همان‌طور که دکارت‌شان که نگرش ریاضی به عالم را با مثال ‹شمع›ش بنا گذاشت آن را از ابن‌سینای ما دزدید و هیچ حرفی از سندش نزد)، با دریافت حقایق از امام صادق (ع)، مطالعات عظیمی را در باب ساخت مواد و مقادیر ترکیب آن‌ها انجام داد؛ تا این‌که ضربه‌ای کاری، توسط دو کس، کمر تمدن اسلامی را شکست. ⏹نخست ابوحامد محمد غزالی؛ همو که در اوج جنگ‌های صلیبی و طرح‌ریزی استراتژیک یهود برای نابودی مسلمانان، در بیت‌المقدس زندگی می‌کرد اما حتی یک خط در مکتوباتش علیه این حرکت یهود ننوشت؛ و همین شخص که لعن بر شیعیان را جایز می‌دانست اما لعن بر یزید را حرام اعلام کرد(11) همین شخص بود که به دلیل یا به بهانه‌ی زهدگرایی و فقه‌گرایی خشک‌مذهبش، با نوشتن کتاب ‹تهافت الفلاسفه›، ابن‌سینای بزرگ را در سه مسأله‌ی فلسفی در باب خدا و جهان، تکفیر کرد و بدین‌ترتیب، کمر تفکر را در عالم اسلامی شکاند طوری که تا قرن‌ها بعد، علی‌رغم تلاش‌های سنگین ابن‌رشد و خواجه نصیرالدین طوسی، فلسفه کمر راست نکرد! از دیگر سو «شکست غرب دنیای اسلام در برابر صلیبیون به ویژه در جنگ اول و چهارم صلیبی، و شکست شرق اسلامی در برابر مغول اندکی پس از آن، فتوری در جامعه به وجود آورد که متفکران را به سمت بی‌ارزشی دنیا و تصوف و عرفان فردی سوق داد»(12) و یکی از زمینه‌سازان اصلی آن، محی‌الدین‌بن‌عربی بود که از ناکجا‌آباد ظاهر شد و عرفان نظری را به جهان اسلام معرفی کرد و «یکی از ویژگی‌های تصوف در این دوره، تأثیر عظیم ابن‌عربی بر تصوف ایرانی از قرن هفتم به بعد است»!(13) بگذریم. (11) ابو حامد محمد غزالی، احیاء علوم الدین، ترجمه موید الدین محمد خوارزمی، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۴، چاپ سوم، ج۳، ص۱۲۴. (12) استاد مجید ضیایی در گفت‌وگو با نگارنده. (13) http://falsafetarbiyat.blogfa.com/post/18 @Filsufak
✳️ چگونه ممکن است؟ بخش پنجم✳️ ✅به هر تقدیر، امروز وقت گله و شکایت نیست و اگر می‌نویسیم، بدین دلیل است که عبرت بگیریم و بدین جهت است که گذشته، چراغ راه آینده است و باید بدانیم که احیای عصر طلایی و عبور از تقلید علمی و رسیدن به مقام تولید علم بر پایه‌ی تعالیم دینی، نیازمند احیای علم کلام است و فلسفه. غرب با عبور از اسنشیالیزم و حتی ساختارگرایی (که لااقل وجهی از ذات‌گرایی داشت) و نیل به پراگماتیزم، قطعاً در حال رسیدن به پوچی است چرا که دیگر حتی از ‹چیستی› یک امر هم نمی‌پرسد بلکه معیار را به فانکشنالیزم داده است و تماماً از کارکردهای آن سؤال می‌کند و این که آیا عمل می‌کند یا نه! دیگر مهم نیست حقیقت چیست بلکه مهم این است که شما به فرمول یا دستوری برسید که عمل کند؛ نه از کجا آمدنش مهم است و نه چیستی‌اش؛ فقط چگونگی‌اش و دستور و فرمولش روشن باشد و بتواند صحت تجربی را در آزمایش، اخذ نماید؛ مثل تئوری‌های بی‌بنیاد موفقیت، که نه چیستی و چهارچوب نظری‌‌شان معلوم است و نه چرایی‌شان؛ بلکه فقط قابلیت بکارگیری و عمل دارند! و در همین نقطه است که به خواست خدا و تلاش نسل جوان، نگاهی نو از میان دو چیز سر بر خواهد آورد: از میان واماندگی حکیمان و حاکمان غرب‌پرست، و درماندگی ساینتیست‌ها و فیلسوفان ملحد! ❇️جمع‌بندی: تولید نیازمند احیای علم کلام است و بازتعریف مسائل فلسفه و احیای رویکرد تجربی. اگر گام‌های یکم و دوم، با تحقیق و به درستی و دقت برداشته شوند دانشمندان اسلامی به زودی خواهند توانست قوانینی بسیار کارآمدتر و موسع‌تر برای مراوده با عوالم وجود، استخراج نمایند. ان‌شاءالله @Filsufak
🕎یک ‹الف‌ولام› و چهل‌سال ‹آسیب‌دیدن›! ـ صفحه‌ی اول ❇️این روزها این سوال، مد است و لذا من هم می‌پرسمش: آیا کسی هست که همه‌ی فریادهایمان را بر سر او بزنیم و همه‌ی گرفتاری‌هایمان را بر گردن او بیندازیم؟ آن نقطه‌ی کانونی بدبختی‌های ما کیست یا کجاست؟! می‌خواهم هر چه در دل دارم را بنویسم هر چه بادا باد! ✅بله هست اما از روی‌کرد فلسفی و روش‌شناختی علمی، با قطع و یقین به شما می‌گویم آن کس قطعاً آمریکا نیست! حتی می‌خواهم بگویم کفار هم نیستند؛ و چه‌بسا بتوانم بگویم همین مسلمانان غرب‌زده‌ی لیبرل حاضر در حاکمیت هم نیستند بلکه آن نقطه‌ی کانونی که کم‌کاری یا شاید بدکاری‌اش ما را به بدبختی امروزمان انداخته، اساتید و علمای مسلمانِ معتقدِ مؤمنِ دل‌سوزِ، اما بی‌دقت و سطحی‌نگری بودند و هستند که غالب‌شان چشم در دهان گذشتگان دارند کأنّه هرچه در کتب علماء قدیم نیامده اصلاً جای بحث ندارد و نباید به آن پرداخت! بله، هر چه فریاد داریم باید بر سر همین ‹ناتولیدگرانِ صرفاً شارح› بزنیم که از درک زمانه و از فهم تهدید و از بصیرت به آسیب‌های جامعه عاجزند اما کرسی‌ها را صاحب می‌شوند و سیاست‌های غلط می‌گذارند و کج‌راهه‌ها خلق می‌کنند و جوانان را به گمراهی می‌کشانند! ⏺بله دوستان، البته که دشمن اصلی همان است که با مدرنیته و با ابزار نرم و رسانه و تکنولوژی‌اش، اسلام ما و سبک زندگی دینی و انقلابی ما را در خود می‌بلعد و مضمحل می‌کند اما شما را به خدا بس کنید و بیش از این، زخمی که خورده‌اید و تلفاتی که داده‌اید و قلب‌ها و ذهن‌هایی که از جبهه‌ی‌تان گرفته‌اند را به پای دشمن نگذارید و این‌قدر شیطان را بزرگ نکنید! والله‌العظیم، ما زخم را از نداشتن سپر و جوشنی خوردیم که علماء بلادمان باید برای‌مان می‌ساختند و نساختند و ندوختند و بر تن‌مان نپوشاندند و ما جوانان را بی‌سلاح و بی‌زره و بی‌سپر، در مدرسه و دانشگاه و جامعه و بازار، روبروی تیر و ترکش مدرنیته قرار دادند و شد این که نباید می‌شد! ◀️والله ما زخم را از ناکارآمدی علماء خودمان خوردیم وگرنه شیطان، توان زدن چنین آسیبی را نداشت بلکه بمانند رفتارش در همیشه‌ی تاریخ، همان کار همیشگی‌اش که «یحرفون الکلمه عن مواضعه» باشد را انجام می‌داد و داد! و او در عصر مدرن، فقط یک کلمه‌ی جدید ساخت و به خورد ما داد و آن ‹ساینس› بود! بله دوستان، ما کفر و الحاد را از درون دانشگاه، به جوانان‌مان تزریق کردیم، در حالی که اگر یک واکسن ساده به آن‌ها می‌زدیم و یک ‹الف‌ولام› را از ابتدای یک کلمه برمی‌داشتیم، این بلاها بر سرمان نمی‌آمد! 🔯سایِنْسْ وَ ما أدْراکَ ما سایِنْسْ! و چقدر دیدیم اساتیدی که آب از لب‌و‌لوچه‌شان می‌چکید آنگاه که از ساینس و علم برآمده از ‹العقل› یا از ‹خِرد بشری› صحبت می‌کردند؛ از نچرال‌ساینس یا علوم طبیعی و تجربی که نپرس که چه تعاریفی می‌کردند بلکه حتی آنگاه که از هیومن‌ساینس یا علوم انسانی نیز حرف می‌زدند آن را همچون موجودی لازمان و لامکان و علی‌الاطلاق و فارغ از دین و باور و ایمان و عاطفه و احساس و قلب و روح و زندگی، به ما ارزانی می‌داشتند؛ ساینسی که همواره درست است و کلی و همیشگی است! ساینسی که بر ‹عقل سرد› استوار است و هیچ گرمی و جوگیری و سوگیری و تعلق خاطر و گرایشی در آن معنی ندارد؛ و در یک جمله، ساینسی که بر العقل استوار است! و همین افاضات اساتید، به سیاسیون نیز کشیده شد و رئیس‌جمهور کشور اسلامی ما که دکتر و حجت اسلام نیز بود در جمع اساتید نمونه‌مان، صراحتاً می‌گفت «پایه‌های علوم، مسیحی و اسلامی و یهودی ندارد و علم، علم بشر است»! بله، علم بر العَقْلْ استوار است یعنی همان‌که در نوع بشر مشترک است و همان که معیار سنجش راستی از کژی و درست از نادرست و صواب از غلط است نزد همه‌ی انسان‌ها! و آیا جوانی که چنین توصیفاتی از ساینس بشنود، حق ندارد دل به آن بسپرد و هرگز و محالاً بدان شک نکند؟ و تو به من بگو چرا جوان خام بی‌سلاح ما نباید به دعوت ساینس به الحاد، لبیک بگوید؟ ✴️بله دوستان، الف‌لام‌عقل! یعنی عقلی که با الف‌ولام، معرفه شده و نزد همه‌ی انسان‌ها شناخته شده و معتبر است! آن یگانه معیار سنجش! آن تنها سنگ محک رفتارها! همان سنجنده‌ای که در تمامی بشر، یکسان است و همان که بر ساااااااینس، مهر تأیید گذارده و آن را از جهت قابل‌استفاده‌بودن برای تمام بشر، تضمین کرده است؛ چه آن بشر، مسلمان باشد چه مسیحی یا بودایی یا کافر! چراکه العَقْلْ، ورای تمامی این گرایش‌هاست! بله دوست من، این بود سهم شیطان از تحریف و از قرار دادن ساینس پوچش بر بنیادی محکم به نام العقل؛ و این بود تیری که با ترکیب ‹ساینس‌العقلی›، به سمت دین و جوان مؤمن، پرتاب نمود! این از صحبتی که باید در باب تهدیدشناسی ارائه می‌کردم. @Filsufak
🕎یک ‹الف‌ولام› و چهل‌سال ‹آسیب‌دیدن›! ـ صفحه‌ی دوم ✴️اما وجه دیگر این داستان، آسیب‌شناسی است و بررسی این موضوع که آن‌ها که باید آسیب‌پذیری جوانان را می‌پوشاندند و زره بر تن‌شان می‌کردند و آنگاه به جبهه‌ی مواجهه با تهدید می‌فرستادند چه کردند؟ کاری ندارم به این‌که اوایل انقلاب، دست امام برای تولید علم دینی را در پوست گردو گذاشتند و خیلی زود، کاسه‌ی زهر علمی را به او نوشاندند و دانشگاه‌ها را با همان ساینس‌های دوره‌ی پهلوی، بازنمودند و جوانان را جهت نابودسازی، بدان‌جا دعوت کردند! این به کنار که نتوانستند علم دینی تولید کنند و هنوز هم در اجابت تمنای امام جامعه برای تولید چنین علمی، درمانده‌اند و برخی‌شان هم آن را «تمنای محال» می‌خوانند؛ تولید علم دینی از آن‌ها نخواستیم! تمام حرف من در این مقاله این است: آخر ای اشباه‌العلماء و لاعلماء، شما حتی پس از چهل سااااال، از عهده‌ی انداختن یک الف‌ولام از ابتدای ‹العَقْل› هم برنیامدید که امروز یک ترسویِ قاعدِ زخم‌بسترگرفته از لمیدگی، نتواند قاعدگی و لمیدگی و خستگی و بی‌عرضگی و بی‌تدبیری و ترسش را با العقل، توجیه کند؟! و نتوانستید با این کمترین کار، مانع از این شوید که امام جامعه مجبور شود در این شرایط حساس، خود وارد صحنه شود و تقابل را علنی کند و شمشیر بکشد و نهیب بزند که «ترسوها حق ندارند از عقل حرف بزنند»؟! شما علماء حتی صحنه را برای ورود ما جوان‌ها هم باز نکردید تا خودمان کاری بکنیم بلکه خود همچنان متولیان همه‌ی امورید! ⭕️جوان مؤمن، جوان مسلمان، جوانی که دین را کنار گذاشته‌ای، بدان که بزرگ‌ترین دروغ تاریخ، چیزی است به نام ‹ساینس مبتنی بر العقل›؛ چرا که در این عالم خاکی و نزد این بشر، هرگز چیزی به نام العقل، وجود نداشته است! و بدان که هر چه بوده، ‹عقل› بوده؛ یعنی عقل من و عقل تو و عقل عمر و عقل زید و عقل مسلمان و عقل مسیحی و عقل بودایی و عقل کافر و عقل لیبرال و عقل هر کسی که مصداق فحشی به نام ‹اُپن مایند› نیست یعنی همچون سیب‌زمینی نیست و رگ دارد و به یک درک و شعور و به یک توان داوری و قضاوتی رسیده است و به چیزهایی باور دارد و چیزهایی را رد می‌کند و به چیزهایی گرایش دارد و از چیزهایی روگردان است! ❎بله دوست جوان من، بدان که در این عالم، فقط و فقط، ‹عقل› موضوعیت دارد و نه العقل؛ عقل من و عقل تو، که مبتنی بر ایمانیات من و توست؛ چه به خدا مؤمن باشیم و چه به جبت و طاغوت؛ عقل من و تو که مبتنی بر تولّی و تبرّی من و توست؛ چه به خدا تولی بجوییم و چه طاغوت ولیّ‌مان باشد؛ و به همین نسبت، عقلی که مبتنی بر حب و بغض‌های من و توست و مبتنی بر عواطف ما و محیطی که در آن زاده شده‌ایم و رنج‌ها و نفرت‌هایمان و آسودگی‌ها و عشق‌هایمان! و همین عقل است که فکر ما را می‌بندد و جهت می‌دهد و فکر که منشأ تولید علم است، کنیزک اوست برای اثبات و رد منطقی و استدلالی هرآنچه عقل می‌خواهد؛ و خواسته‌های قلب هر کس،‌ برای او عقل می‌سازد یعنی بست‌ی می‌سازد که فکر او را به سمت آرمان‌ها و تمناهای خاص خودش، سوق می‌دهد؛‌ و بدان که باورهای قلبی هر انسانی، زیرساخت‌های فکر او برای چهارچوب‌بندی علم تولیدی او هستند و می‌توان این مطلب را با صدها نمونه و شاهد در تمامی علوم، اثبات کرد. ❎بله دوست من، العقل، بزرگ‌ترین دروغی بود که اساتیدمان به ما گفتند و ساینس را که زاده‌ی اذهانی با گرایشات و عقول خاص سازندگانش بود به‌گونه‌ای به ما ارزانی داشتند که پذیرفتیم زاده‌ی العقل است و سازندگان و گردآورندگانش در آن هیچ نقش جهت‌دهنده و سودهنده و هدفمندی نداشته‌اند! بله دوست من، این کثیف‌ترین دروغی بود که به من و تو گفته شد و این دروغ، در قلب و روح من و تو نقش بست چون علماء ما در خواب بودند و از عهده‌ی تولید علم دینی که هیچ، از عهده‌ی انداختن یک الف‌ولام هم برنیامدند! ❇️منِ دانشجو اما به نوبه‌ی خودم در تشریح سازوکار عقل، و نسبت‌شناسی عقل و فکر، و تبیین جایگاه قلب و گرایشات قلبی در شکل‌دادن به عقل، و نقد العقل، در حدّ وسع نفس و فهم خودم، تلاشی فلسفی نمودم که در جلسه‌ی 34 دوره‌ی طرح‌ریزی استراتژیک لقمان، ارائه گردید. باشد که مفید افتد و دانه‌‌ی ارزنی در زدون جهل موجود، و ممانعت از انحطاط تمدنی، مؤثر باشد. بعد از آن البته نزد بسیاری از تصمیم‌گیران و همان‌ها که وظیفه‌‌ی تمهید برای تولید علم دینی را دارند رفتم و از لزوم شکل‌گیری جبهه‌ی علمی و تربیت نسلی که مسلح به تفکیک فکر و عقل باشد گفتم و توضیح دادم که راه نجات، در شناساندن این تفکیک به دانشجویان و طلاب است اما متاسفانه در جمهوری اسلامی، انگار که میلی به عمل به خواسته‌های رهبری نیست و مسئولین به همان طلاکوب‌کردن و بر دیوار چسباندن تمناهای ایشان، قانع‌اند! @Filsufak