eitaa logo
دختران فیروزه نشان
528 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.3هزار ویدیو
83 فایل
╔═💠🌸💠═════════╗ #گروه‌فرهنگی‌دختران‌فیروزه‌نشان‌‌ شهرستان‌کاشان #تمدن_ساز✌🏻 #عرصه_دار_میدان_فرهنگی☝️ @Maryam_kafizadeh: مدیر کانال @kademshohda:ادمین کانال ╚═════════💠🌸💠═╝
مشاهده در ایتا
دانلود
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 📙 ✍وضو ندارم اما چه اشکالی دارد؟کفش هایم را به پیرمرد مهربان کفشدار امانت می دهم و روی فرش های گرم حرم راه می روم.جایی روبه روی ضریح پیدا می کنم و می نشینم.تکیه می دهم به کتابخانه کوچکی که پشت سرم هست. به جمعیتی که برای زیارت می آیند و می روند نگاه می کنم.حسرت روزهایی را می خورم که نزدیک بودم اما دور! چشمه ی اشکم دوباره راه می گیرد. شروع می کنم به درددل کردن می گویم و می گویم. "غلط کردم امام رضا هرچی بد بودم و بدی کردم؛هرچی اشتباه کردم و پا کج گذاشتم از روی بی عقلیم بوده من چه می دونستم به این روز می افتم؟ بابام اگه چیزیش بشه دق می کنم، می میرم.تو رو خدا ایندفعه هم معجزه کن... حالشو خوب کن.اون که نباید چوب ندونم کاری منو بخوره...آخ چه حرفایی شنیدم امشب.چه نیشی بود زبون اعظم دروغ نمی گفتا...همش راست بود! تا وقتی مشهد بودم و دین و ایمان حاج رضا و خانوادشو ندیده بودم برای خودم می تازیدم.چقدر چزوندم این افسانه رو نذاشتم یه لیوان آب خوش از گلوش پایین بره. انقدری که لاک دست و رنگ موم مهم بود، هوای بابای مریضمو نداشتم.چقدر حرص منو خورد،هی گفت نرو با این دوستا نگرد ولی کر بودم!اگه نبودم که امشب تحقیر نمی شدم. چه عزت و احترامی داشت فرشته و چه ارج و قربی دارم من!اصلا غلط کردم آقاجون... بابام خوب بشه من دیگه فقط در خونه خودتو می زنم.شهاب و بهزاد و همه ی پسرا پیشکش خانوادشون من دوست ندارم دیگه خورد بشم،دلم حرمت می خواد،احترام می خواد... این چند روز آرامش داشتم.نه دغدغه ی الکی بود و نه ولگردی...نه دوستای آن چنانی و نه وقت گذرونی الکی... می خوام مثل شیدا باشم و فرشته... می خوام که بخوانم نه اینکه پسم بزنن و از ترس دلبری کردنم برای پسراشون وقت و بی وقت هوار خونه ی بابای بدبختم بشن! هنوز آدم نشدم اما می فهمم اگه خدا بخواد دست من غرق شده رو هم می گیره... یا امام رضا...بابام کارش به عمل نکشه ها...آبرومو پیش افسانه و پوریا نبر از اینی که هستم خراب ترم نکن...من بجز شما هیچکسی رو نمی شناسم... میشه ضامنم باشی؟ میشه پناه این پناه بی پناه مونده بشی؟ میشه؟؟ دلم انگار می خواهد بترکد.چادرم را می کشم روی سرم و ام یجیب می خوانم. به نیت شفای پدرم...به نیت شفای دل بیمار و تبدار خودم... پرم از دلهره اما آرامشی هست که تابحال نبوده. صدای صلوات گاه و بیگاه و قرآن و ذکر و دعا دگرگونم می کند.من کجای دنیا گم شده بودم؟ خدایا ... کسی روی شانه ام می زند و با لهجه ی شیرینی که نمی فهمم کجاییست می گوید:التماس دعا مادر، اگه دلت شکسته من روسیاهم دعا کن عزیزم...اشک دل شکسته حرمت داره و من به این فکر می کنم که از خودم روسیاه تر و دل شکسته تر هم هست؟! اگر خدا دست رد به سینه ام بزند چه خاکی به سرم بریزم؟! فضای ریه ام را عطر دلپذیری پر می کند. یاد خوابم می افتم و گل های سجاده ی عزیز...در اوج غم لبخند می زنم و چشمانم را می بندم و به امام رضا سلام می دهم 👈نویسنده:الهام تیموری ⏪ .... ‌ 🌸 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌼
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 📙 ✍چشم باز می کنم و به نوری که از لابه لای پرده ی حریر اتاق سرک می کشد، لبخند می زنم. به گچ بری های دور لوستر نگاه می کنم و نفس عمیقی می کشم.دست روی پیشانی ام می گذارم،از تب و تاب افتاده سرمای بدی که چند شب پیش بعد از زیارت خوردم. کش و قوسی به تن خسته ام می دهم و می نشینم. صدای فرشته که برای اولین بار غر میزد از مریضیه بی موقعم هنوز توی گوشم زنگ می زند مهربانیش را دوست داشته و دارم. حتی از تهران هم قوت دل است حالم هنوز خیلی خوب نشده و ضعف دارم،کاش خانواده حاج رضا وقت بهتری را برای آمدن انتخاب کرده بودند.هرچند خدارو شکر بابا تا فردا مرخص می شود وقتی برای ملاقاتش رفته بودم بیمارستان،با اینکه بخاطر سرماخوردگی نتوانستم وارد اتاق بشوم و فقط از پشت پنجره خیره اش شده بودم،برایم لبخند زد برای آنکه ویروسم را نگیرد مجبور شدم تلفنی حرف بزنم، می ترسیدم از اینکه چه چیزهایی بشنونم.اما او فقط با لبخند گفته بود: برای رفتن راهی که انتخاب کردی مثل کوه پشتتم باباجون،بهزاد باید خودش حساب کتاب دلش رو به دست بگیره، بهش فکر نکن.غصه ی گناه های قبل از این رو هم نخور،خدا بخشنده تر از من و بقیه ست تو توبه کن و دست کمک دراز کن. دعا می کنم که هرچی خیره پیش بیاد برات،نگران قلب ریپ زده ی منم نباش. دکتر هنوز بهش امید داره، زود مرخص میشم. دوستت دارم باباجونم کمی سکوت کرد و ادامه داد: _از دل افسانه دربیار ،نذار چشم هرچی شما بگین و اشکی که کنار صدای خروسک گرفته ام بیرون پریده بود قربون دخترم برم،الان این صداتو بذارم پای کدوم ویروس؟ مردانه خندید و به سرفه افتاد. +مواظب خودت باش که خوب بشی بابا خیلی بهتون نیاز دارم _هنوز خیلی کارا هست که باید انجام بدم دختر، نترس اونیکه مهمونه من نیستم و انقدر بعد از همین یک تماس حالم خوب شده بود که بعد از چند شب سر راحت به زمین گذاشتم.باورم نمی شود که زندگی رویِ خوش نشانم بدهد اما به قول لاله برای خدا که کاری ندارد راست و ریس کردن همه چیز. حالا به این فکر می کنم که کلی کار نکرده دارم .اتاقم را چند روزی هست که مرتبه نکردم. کتاب ها و سوغاتی های شهاب روی زمین ریخته،همه چیز باید به روال عادی برگردد! پارچه را بر می دارم و روی تک صندلی اتاق می نشینم.برای سر کردنش ذوق دارم.یاد چادری می افتم که فرشته خیلی دوستش داشت. می گفت سوغاتی مادر محمد از کربلاست چه عاشقانه های شیرینی داشت!ناگهان انگار یک سطل آب سرد می ریزند روی سرم. چادرسفارش محمد به مادرش برای ابراز علاقه به دختری که دوستش داشت بود! "پاشو پناه خانوم،ناز پیش از موعد نکن که من یکی حسودیم میشه ها!.راستی اون پارچه چادری رو پسندیدی؟ سوغات مامان از کربلا بوده برای دردونه ش خیلی دلم میخواد توی سرت ببینمش. مطمئنم برازندته !" این چادر سوغات زهرا خانم از کربلا بوده برای شهاب!پس چرا برای من فرستادند؟! چقدر گیجم! تازه می فهمم معنی حرف های دوپهلوی فرشته را از پشت تلفن دیشب که زنگ زده بود کلی خوشحال بود و مدام از آمدنشان می گفت می روم توی پذیرایی ،از بوی خوش غذایی که پیچیده معلوم است افسانه هست نشسته روی زمین، کنار چرخ خیاطی و چیزی می دوزد. سنگینی نگاهم را که حس می کند سرش را بالا می آورد، چهره اش خسته تر از همیشه هست چقدر از روزهای اولی که عروس این خانه شده بود پیرتر شده چیزی نمی پرسم اما خودش همانطور که سوزن شکسته ی چرخ را عوض می کند می گوید: بابات گفت مهمون داریم... می نشینم مقابلش روی زمین و آفتاب پهن شده تا نیمه های فرش،گرمم می کند.همینطور که سرِ نخ را با نوک زبانش تر می کندادامه می دهد چند وقته برای سالن می خواستم پرده ی جدید بدوزم اما دل و دماغشو نداشتم. بابات سفارش کرده همه چیز خوب باشه پارچه چادری را روی زمین می گذارم که نگاهش نرم می لغزد روی آن و نفس عمیقی می کشد: بچه که بودی همه ذوقت چرخوندن این چرخ بود پیر شدیم! دستم را روی دستش می گذارم و دستهایمان کم کم خیس می شود.توی عطر پیراهن گلدارش نفس نفس می زنم و بغض چند ساله ام می شکند، حرفی نمی زند،چیزی نمی گویم اما انگار همین سکوت هزار معنی و مفهوم دارد برای خودش.. سرم را می بوسد و از روی زانوهایش بلندم می کند هنوز نگاه شرمزده ام پایین مانده که حس می کنم خم می شود و لحظه ای بعد با صدای بسم الله گفتنش بین حریر نازکی گم می شوم به پنجره ی بدون پرده نگاه می کنم و به پرنده هایی که روی درخت زبان گنجشک حیاط غوغا کرده اند. مبارکت باشه،ان شالله به خیر و خوشی و زیارت باشه زیر حریر چادر تازه ام لبخند می زنم و دلم غنج می زند برای تمام لحظه های خوش پیش رو و زیرلب زمزمه می کنم: به خود پناهم ده که در پناه تو آواز رازها جاری ست و در کنار تو بوی بهار می آید به خود پناهم ده ... 🌸 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌤 🌱 . تمرین کن تا آرزوهای قشنگی داشته باشی🌈 کسی که ذهنش عادت کنه به افکار خوب و زیبایی که سرشار از شوق و امیدن خیلی زود می تونه نعمتای دل انگیز زندگی رو ببینه🌿🌱🍃 🍭 @firoozeneshan 💎
5.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💎 🎂🍰 مواد لازم  تخم مرغ یک عدد  شکر 3ق غ وانیل نوک قاشق غ روغن مایع 3ق غ اب یا شیر 5-4غ ارد 7-8قاشق غ پیکینگ پودر نصف ق چ پود کاکائو 3قاشق غ اول از همه تخم مرغ و وانیل و شکر رو قاطی میکنیم وبا هم زن دستی کلی هم میزنیم تا شکرحل بشه  حل که شد روغن و اب رو به ترتیب اضافه کنید هم بزنید تا کف کنه  بعد ارد و پیکینگ پودررو کم کم روی مواد الک مکنیم بعد با هم زن دستی هم بزنید تا مواد یکدست شود در اخر مواد را تقسیم میکنیم به یه قسمت کاکائو اضافه کنید  مخلوط کنید تا یکدست شود بعد فنجون رو چرب کنید یک قاشق از مواد کاکایو و بعد یک قاشق از مواد سفید رد فنجان بریزید سعی کنید یک بند انگشت فنجون خالی باشد بعد یه قابلمه رو یک بند انگشت اب بریزید جوش بیاد بعد فنجونهارو در قابلمه بچینید بعد در قابلمه رو دم کنی بزارین شعله رو کم کنید نیم ساعت درشو اصلا ور ندارین بعد در را بردارید فنجونها رو در اب سرد برارین تا کیک راحت جدا بشه . @firoozeneshan 💎
{•🦋🌈•} 🌱 وقتی‌ناراحتی ميگن‌خدا‌اون‌بالاهست...💛- وقتی‌نااميدی🙃 ميگن‌‌اميدت‌به‌خدا‌باشه🌿 وقتی‌مسافری ميگن‌خدا‌پشت‌و‌پناهت🖐🏻 وقتی‌مظلوم‌واقع‌باشی ميگن‌خدا‌جاے‌حق‌نشسته💕 وقتی‌گرفتاری... ميگن‌خدا‌همه‌چيو‌درست‌میکنه🌻 وقتی‌هدفی‌تو‌دلت‌داری✨ ميگن‌از‌تو‌حرڪت‌از‌خدا‌برڪت🌸 پس‌وقتی‌خدا‌حواسش‌به‌همه‌و‌همه‌ چی‌هست...🙃 ؟!🌱 💠 @firoozeneshan 💎
بانـــــو...! مراقب خودت باش این تو هستی که یک نسل را به وجود می آوری و پرورش میدهۍ✉ツ نسلی از تبار قاسم سلیمانی ...🕊 🌱 ✌️🏻 💎 @firoozeneshan 💎
⚠️مژده 📣. ⚠️ مژده📣 ◾️🔹 جذاب 🔹◾️ ✅ با سخنرانی ✨ با اجرای خانوم زینب طباطبایی🎤 ⚡️کارگاه های شناختی مهارتی 📚 ⁉️💬 👇👇👇👇👇👇 🏴پنج شنبه ۲۷ شهریورماه 🏴 ⏰ ساعت : ۱۷و۳۰ ‼️ماسک یادتون نره😷😷‼️ 🏢 آدرس: میدان پانزده خرداد ابتدای خیابان طالقانی دانشگاه فرهنگیان 💎 @hamianekhanevade 💎 🌹🍃منتظر حضور سبزتان هستیم🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا