فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ایـده_خلاقـیت
#ایده_فیروزهای💎
تزیین سیم شارژر و ... با مروارید نگین🤩
••———*💠*~💎~*💠*———••
@Firoozeneshan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#عالیهغنچه 🦋
شهرستان کاشان😍
کد ۸۸۰☘
#رنج_مقدس
#قسمت_هشتاد_پنجم
تنهایی بشر تمامی ندارد. بیش ترین دوست را داشته باشد، باز هم لحظه هایی دارد که هیچ کس را ندارد. این بد است با خوب؟ذهنم دوباره می خواهد حرف بزند و یکی به دو کند. حوصله اش را ندارم. خودم تند تند اعتراف می کنم که گاه گاهی خوب است. شلوغی زیاد دور و بر آدم غفلت می آورد. خودت را گم می کنی. غریبه می شوی با روح و فکرت.
زندگی هم که همیشه بر یک مدار دائمی و ثابت نمی چرخد. گاهی چنان شادی که نمی دانی چه کنی و گاهی درهم و فشرده ای؛ و من الان از رفتن پدر مکدر و بی تابم!
پدر دوباره می رود و به قول علی صد باره می رود. خانه حجم سکوتی به خود می گیرد، سنگین. علی سرکار است. مامان سرما خورده و خوابیده و من گیر داده ام به این پیازها که سوپش کنم. اشکم از تکه تکه شدن پیازها نیست، دلم گرفته است. هوا که ابری شده است خانه هم ساکت، مامان هم مریض و من حس خاصی پیدا کرده ام. پیازها را می ریزم داخل قابلمه و با قاشق زیر و رو می کنم. در قابلمه را می گذارم و شروع می کنم به خورد کردن سبزی.
تلفن که به صدا در می آید، یادم می افتد همراه را خاموش کرده ام. دستم را می شویم و خودم را به تلفن می رسانم. حال و احوال و شوخی های عمه صدیقه
_حالم را بهتر میکند و میگوید که می آید. آمدنش را دوست دارم. تا بخواهد برسد یک خورشت هم بار میگذارم و برنج هم خیس میکنم. باثنا می آیند. خوشحال می شوم.
- اگه می دونستم این قدر ذوق میکنی، نمی اومدم.
بغلش میکنم و همدیگر را می بوسیم.
- بدجنس نشو، خودت از من خوشحال تری. شوهرت خوبه؟ کجا قالش گذاشتی؟
- وای لیلا! مامانش بهش گفته وقت کردی یه سر به ما هم بزن. امروز رفته خونشون.
مامان همان طور که روی مبل دراز کشیده و پتو را تا زیر چانه اش بالا کشيده می گوید:
- خوبه عقد بسته اید.
ثنا چادرش را تا میزند. عمه صديقه میگوید:
- کلا در آسمون سیر میکنند. به حرف که بهشون می زنم دو روز بعد جواب میدن . تازه اگه بشنون.
ثنا معترض می شود و من می خندم.
- تازه وقتایی که پیش هم نیستن، گوشی دست میگیرن و بغ بغوشون پشت گوشی ادامه پیدا میکنه.
چای و میوه می آورم. تا مادرها با هم مشغولند باثنا می رویم توی اتاق. همراه را پرت میکند روی تخت و می نشیند. با تعجب نگاهش میکنم:
- چه خشن، ثنا خوبی؟!
ابرو را بالا می اندازد و گل سرش را باز میکند. از دیدن آبشار مشکی موهایش ذوق می کنم. شانه را بر می دارم وكنارش مینشینم. موهایش را شانه می کشم تا صاف شود و میبافمش. می پرسم: ...
#نرجس_شكوريان_فرد
#رنج_مقدس
٭٭٭٭٭--💌 #ادامه_دارد 💌 --٭٭٭٭٭
#رنج_مقدس
#قسمت_هشتاد_ششم
_ثنا خوشی و لذت زندگی مشترک چه رنگیه ؟
دستم را میگیرد و می چرخد طرفم چشمانش پر از اشک است. نگاهش را برنمی دارد :
- اگه بفهمه چی میشه ؟
دستم را بیرون می کشم و دوباره برش میگردانم. پشیمان می شوم از بافتن موهایش نمیخواهم با این خیال او همراهی کنم.
- به نظرم که هیچ اتفاقی نمیافته، همانطور که تا حالا نیفتاده. موهایش را گل می کنم پشت سرش و با چند گیره محکمش می کنم. صدای فین فینش را که میشنوم، بلند می شوم و مقابلش می نشینم. چقدر خوب که صورتش مثل من سفید نیست. چند قطره اشک که می ریزم دور چشمانم قرمز میشود و صورم گل میاندازد. حرفش مشخص است تا حالا چند بار با هم درباره این موضوع صحبت کرده ایم. نمی دانم چرا دوباره این طور مضطرب می شود.
- من دوستش دارم لیلا، اونم دوستم داره. میمیره برام. همش هم می پرسه که چرا گاهی اینطوری به هم می ریزم؛ اما من همش می ترسم بفهمه لیلا.
دستانش را از صورتم برمی دارم. جعبه دستمال کاغذی را مقابلش میگیرم و میگویم:
بیا احساس رو بذاریم کنار و عاقلانه حرف بزنیم. خب ؟
سرش را انداخته است پایین. اشک هایش چکه چکه می افتد. من این صحنه را خیلی دوست دارم. صحنه ی غصه خوردن را نمی گویم. صحنه ی چکه چکه. قطره قطره افتادن اشک از چشم. اگر روی خاک بیفتد خاک نم بر می دارد. این خیلی زیباست، اما الان که ثنا دارد غصه می خورد نه. قید لذت بردن را می زنم بلند می شودم و از توی کمدم بسته ای آدامس را در می آورم. برای چه آدامس برداشتم؟ به ثنا تعارف
می کنم برمی دارد و میگذارد کنارش، بستهٔ آدامس را روی میز می گذارم. یادم می آید روزی که ثناگریان آمد تا غصه اش را بگوید همین بستهٔ آدامس دستم بود.
- لیلا من خیلی می ترسم. کاش...
دیگر نمیگذارم حرفش را ادامه بدهد، با پرخاش میگویم:
- کاش رو کاشتن، چون زیرسایهٔ خدا نبود درنیومد. دختر خوب ! خدا مثل من و تونیست. امروز و فردا هم براش نداره. وقتی چیزی را پیشش گرو بگذاری می بیند. بی انصاف تا حالا هم که هیچ اتفاقی نیفتاده.
چانه اش میلرزد:
-می ترسم لیلا!
روی صندلی می نشینم و با بسته آدامس بازی می کنم:
- ثنا يه خورده باید بزرگ باشیم، دیشب یه برنامه نشون می داد. دوربین که فاصله می گرفت از زمین آدم ها میشدند اندازهٔ یک نقطه. خونه ها هم اندازهٔ قوطی کبریت بعد که بالاتر می رفت کلا محوشدن. فکر میکردم چقدر کوچولوام. از دیشب تا حالا اگه بهم بگی خودت رونقاشی کن یه نقطه میذارم. همین.
صدای جابه جا شدن قوطی روی اعصابم است میگذارمش کنار میزو برمی گردم سمت ثنا:
- مشکل منم ترسمه لیلا! باشه، قبول.آبرومو گذاشتم پیش خدا امانت. تا حالا هم خوب ابروداری کرده. من هم واقعا توبه کردم، اما عذاب وجدان داره دیوونم می کنه. وقتی میبینم این قدر با تمام وجودش مهربون و اروم با من برخورد می کنه و بهم اعتماد داره، از خودم بدم می آد.
- ثنا، آدم ممکن الخطاست. خیلی امکانش هست که پاش بلغزه اما مهم این بوده که تو تونستی مقابل اشتباهت قد علم کنی. متوجهی؟بی حال درازمی کشد روی تختم و چشمانش رامی بندد، از گوشه ی چشمش قطره ی اشکی آرام بیرون می آید و روی صورتش می لغزد. ثنا دوسال پیش درگیر پسری شد...
#نرجس_شكوريان_فرد
#رنج_مقدس
٭٭٭٭٭--💌 #ادامه_دارد 💌 --٭٭٭٭٭
#رنج_مقدس
#قسمت_هشتاد_هفتم
چند وقتی ارتباطشان مجازی بود و بعدهم ثنای عاشق پیشه بود که حاضر شد هر تیپ وکاری بکند، اما او را همراه خودش داشته باشد. عمه شک کرده بود ، ثنا وقتی برای من تعریف کرد که چندین بار همدیگر را توی پارک و سینما دیده بودند.
این ارتباط ها یک بی سرو سامانی فکری و روانی وحشتناکی نصیب انسان می کند، نه تنها آرامش ندارد که تنهایی ها و بی صداقتی ها هم می شود نتیجه اش. مبینابرایم نوشته بود آنجا یک معضل بزرگ ، تنهایی زنه است و بچه هایی که تک والدینی هستند.
چقدر التماسش کردیم و برایش استدلال آورديم، اما ثنا، من و مبينا را دگم و بسته میدانست.
اولین محبت عمیق یک دختر می شود اولین امید و آخرین آرزو که به بن بست رسیدنش وحشتناک است. عقل ثنا فقط وقتی جواب داد که چهره پلید پسر، او را به افسرگی کشاند. کناره گیری شدیدی کرد تا آرام بشود.
چشمانش را باز میکند. لبخند میزنم که بداند باید اندوهش را تمام کند.
- ثناجان دیدی توسورۂ فیل چه اتفاقی میافته ؟ یک فیل گنده با به سنگ ریزه از پا درمی آد. باور کن مشکل توهرچقدر هم که بزرگ باشه خدا براش کاری نداره خرجش یه سنگه . مهم اینه که توتمام گذشته رو گذاشتی میون آتیش و سوزونديش. به پشت میخوابد و دستانش را زیر سرش حلقه میکند:
- حالا که دارم این طور زندگی میکنم میبینم یه سال عمرم رو دنبال چی دویدم.
خب پس چه مرگته عزیزمن؟
- باور کن لیلا، الان که با شوهرم هستم، خیلی آرامش دارم. اون موقع ظاهرا کیف می کردم. همش منتظر زنگ و پیامش بودم و به زحمت برنامه میچیدم تا
ببینمیش؛ اما همش لذت کوچکی بود، انگار که برای خودم نبود. به قول مامان به جونم نمی نشست؛ اما الآن یه اطمینان و آرامشی دارم که نگو. میدونم محبتش اختصاصيه منه و می مونه. منم همه زندگیم رو براش گذاشتم. فقط ليلا! این خیانت نیست.
عصبی می شوم:
- احمق نشو ثنا، تویه سال قبل از ازدواجت همه چیزرو ریختی دور. خودت بودی و خدا، میگن شاه میبخشه و تونمی بخشی. الآن هم که این قدر لذت می بری از زندگیت به خاطر اینه که میل و کشش کوچیک و کم ارزش رو گذاشتی کنار. هرکی نمیتونه این کار و بکنه. اتفاقا توخیلی قوی هستی.
پا به حال که میگذارم علی هم وارد سالن می شود. من و عمه شروع می کنیم به دست زدن و کل کشیدن. علی می خندد و می گوید:
- این قصه ما تا کی قراره ادامه پیدا کنه؟
عمه بی تعارف می گوید:
- تا عقد ليلا!
اخم علی چنان درهم میرود که عمه هم جا می خورد. مامان می خندد و می گوید:
- مگه نمی دونی این سه تا آقا بالا سرای لیلا هستن؟
عمه دستش را مشت می کند و مقابل دهانش می گیرد و می گوید:
- وا! یعنی چی؟
- عمه عجله ای نیس. لیلا تازه بیست و دو سالشه.
- واقعا خیلی خود خواهی. فقط بیست و دو سالشه ! الآن ريحانه بیست سالشه و همسرت شده، ولی برا لیلا زوده؟ تو خودت به همسرت رسیدی. به لیلا که می رسه
#نرجس_شكوريان_فرد
#رنج_مقدس
٭٭٭٭٭--💌 #ادامه_دارد 💌 --٭٭٭٭٭
صبح قشنگتون بخیـــــر دخترای گل فیروزه نشانی💎💎💎💎
امروزو با یه عــــــــــالمھ انرژے مثبت شروع کن🤩
#با_نیت
#توکل
#شکر_گذاری😇
💎 @firoozeneshan 💎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#زهراساداتجعفری.🦋
کد 170💠
از شهرستان #کاشان💎
•||تلنگرانہ||•🌱
میگفت: میدونی رفیق‼️
هل من ناصرینصرنی امامحسین
بهاینمعنانبودڪسی هستڪه منویاری ڪنه
به اینمعنی بودڪه دیگهڪسینیست؟
من دستشوبگیرمباخودم ببرمسمت سعادت🙃
راستمیگفتامامزمانمهمینطورن
فقط دنبال یهآه میگردن آرهیهآه
آهیڪه وقتی یهشهیددیدی
میگیخوشبهحالش شهید
اینقدرمقام داره تادیرنشدهخودتوبهخیمه امام زمانت برسون رفیق🖤
شایدسرنوشتبرات اینطوری رقمخورده توبشی حُرِ امام زمان عج🙃
@Firoozeneshan
دختران فیروزه نشان
☘| #پویش_آخر😍😍 🎊همزمان با آغاز امامت منجی عالم بشریت حضرت صاحب الزمان (عج) به نیت تعجیل در امر فرج
خب پویشمون باید دیروز تموم می شده👀👀👀
اما بازم تمدید کردیم ✅✅✅
😌 درضمن دیگه رای گیری هم نمیکنیم.
به نیت گل نرگس🌼 به همه شرکت کنندگان 313ستاره اضافه میکنیم🍁😍
درضمن به زودی امتیازات شما جمع زده خواهد شد و نفرات #اولدوموسوم مشخص خواهد شد 😍😍😍
1_ساعت هوشمند⌚️
2_کوله کوهنوردی 🎒
3_اسلایم شگفت انگیز👣
#کانالاختصاصیدخترانفیروزهنشان💎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استورے📱
#دخترونه🤩
#رهبرانھ♥️
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━━━┓
@Firoozeneshan 💎
┗━━━━━━━━━━┛