💢 اهمیت روضه
💠 آخوند ملاعلی معصومی همدانی: ایشان زمانی که در مسجد خود به منبر می رفتند به ذکر مصائب بسیار اهمیت می دادند، روزی شخصی به ایشان عرض کرده بود اگر ذکر مصیبت را در منبر کم کنید و سایر مطالب را بیش تر بفرمایید مردم زیادتر استفاده می کنند. معظم له فرموده بود «از مطالب کم می کنم و روضه را بیش تر می خوانم.»
📎 #گرافیک_ثابت
📎 #محرم
📎 #امامت
🔰معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزه های علمیه
🌐 btid.org
💢 کاش یک روضه خوان بودم
💠 علامه طباطبایی: شخصی محضر علامه رسیده بود، اما ایشان را نمی شناخت و سخنان ناپسندی گفته بود. وقتی فهمید شخصی، که روبه روی او نشسته علامه طباطبایی است، اظهار شرمندگی و عذرخواهی کرد و به ایشان گفت: من گمان نمی کردم که شما حضرت علامه طباطبایی باشید و تصور کردم که یک روضه خوان هستید.
🔹 علامه فرمود: «ای کاش بنده یک مرثیه خوان حضرت سیدالشهدا علیه السلام بودم، همه سال هایی که سرگرم درس و بحث بوده ام با یک مرثیه خوانی امام حسین علیه السلام برابری نمی کند.»
📎 #گرافیک_ثابت
📎 #محرم
📎 #امامت
🔰معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزه های علمیه
🌐 btid.org
روضه جانسوز_توسل حضرت قاسم علیه السلام_شب ششم محرم _استاد حجت الاسلام میرزامحمدی
استاد میرزا محمدی
روضه جانسوز_توسل حضرت قاسم علیه…
اردیبهشت۲۷۱۳۹۹

می رود مایه دلگرمی لشکر باشد
بی زره آمده تا حیدر دیگر باشد
سیزده بار زمین مقدم او بوسیده
دود اسپند بلنداست و خبر پیچیده
*چه خبره؟*
شیر بی واهمه تا مرز جنون می آید
قاسم بن الحسن از خیمه برون می آید
می رود با رجزش از پدرش یاد کند
می رود کرببلا را حسن آباد کند
*چه رجزی خوند؟ إن تُنکـرونی فأنـا ابـن الحـسن،سِبْطُ النَّبِىِّ الْمُصْطَفَى و الْمُؤْتَمَن*
مثل عباس که دور و بر مولا کم نیست
قاسمی هست حسین بن علی تنها نیست
همه دیدند به دستش شده شمشیر بلند
می شد از گوشه خیمه دم تکبیر بلند
میزند ضربه همه از روی زین می افتند
ازرق است و پسرانی که زمین می افتند
پهلوانی است سراسیمه فقط می آید
دید این ازرق شامی است وسط می آید
*چارتا پسراشو دورش حلقه کرد با چه تبختری داره می آید*
چه می آید سر این طفل،خدا می داند
مادرش آن طرف خیمه دعا میخواند
حربه ای زد به عدو تا که سر او چرخید
وسط دشت چنان نعره حیدر پیچید
و اذا زلزلت الارض بلا نازل کرد
ازرق و چهار پسر را به درک واصل کرد
این حسن زاده عجب جنگ نمایانی کرد
بعد اکبر خودمانیم چه طوفانی کرد
*دیدن اینجوری حریفش نمیشن،یه عده رو عمرسعد اجیر کرده بود؛برا ساعت مبادا،اینا نگه داشته بود به عنوان تیر آخر ازشون استفاده کنه،اگه می دید جنگ تن به تن باشمشیر و نیزه جواب نمیده سنگ اندازا رو صدا میزد”*
تیغ ها قاتل آن جسم نحیفش نشدند
پهلوانان عرب نیز حریفش نشدند
آخرش دست به آن قائده جنگ زدند
تاکه میشد به تن بی زرهش سنگ زدند
چه می آید سر این طفل خدا می داند
مادرش آن طرف خیمه دعا میخواند
*وقت گذشته”دلتم آماده است برم قسمت آخر*
قسمت آخر جنگ است خدا رحم کند
دستهاشان پر سنگ است خدا رحم کند
*اینقدر این آقا زاده خشکل بود،که نوشتن کأنّه فَلقَۀُ قَمَر انگار یه ماه پاره داره میاد میدون،خوب چیکارکردن با این صورت زیبا*
سنگ زد روی تماشایی او ریخت به هم
نیزه ای آمد و زیبایی او ریخت به هم
*بعضیا گفتن یه ظالمی چنان با شمشیر به فرقش زد “فَوَقَعَ الغُلام لِوَجهِه” دیدن این آقازاده با صورت به زمین افتاد …” خوب تصور کن،اینقده دورش حلقه زدن، ابی عبدالله دید یه نقطه پر از گرد و خاکه “سراسیمه خودشو رساند چه خبره اینجا؟سواره ها دورش کردن …”حسین ….
نه نه ، یه حسین بگو به این انگیزه،صدای این نوجوون سیزده ساله در نمی اومد” اگرچه گفت یاعماه اما از زیر سم مرکب ها،از اون هیاهو صدا نمیدونم میرسید یا نه؟؟؟ تو یه حسین بگو صدای این یتیم به امام حسین برسه … حسین ….”
رسمه تو مراسم قاسم مجلس رو گل بارون میکنن …”امشب خیلی جاها گل اینجای روضه که میشه گل میریزن،اما بگم کربلا چی شد؟
جای گل هر چقدر تیغ به بازوش زدند
گفت یا فاطمه و نیزه به پهلوش زدند
*بقیه اش بمونه ابی عبدالله از این ازدحام ، از این حمله دسته جمعی بلافاصله خودشو رسوند؛ مهلت نمیداد، چون میدونست اینجا اگه یه لحظه تعلل کنه بدنو قطعه قطعه میکنن،به میمنه و میسره شمشیر میزد بلکه دور بدن قاسمو خلوت کنن،حمیدبن مسلم میگه من اونجا بودم تا گردوخاک فروکش کرد،تو همون گردوغبار دیدم حسین اومده بالا سر قاسم“فوقع صدره علی صدره،این سینه اش رو گذاشت رو سینه قاسم،اما دیدن این یتیم داره پاهاشو رو زمین میکشه… آی حسین …
.
#محرم
منبع سایت باب الحرم
هدایت شده از بانک تولیدات مجازی
💢 آخرین توشه
💠 آیت الله العظمی حجت: روزی که ایشان در حال احتضار قرار می گیرند، به حاضران می گویند: مقداری از تربت سیدالشهدا علیه السلام برای من بیاورید، مقداری تربت حاضر می کنند، ایشان تربت را با آب حل می کنند، لیوان را به دست می گیرند و هنگامی که نزدیک به لب می آورند، می گویند:
🔹«آخر زادی من الدنیا تربه الحسین(ع)؛ آخرین توشه من از دنیا تربت حسین علیه السلام است.» آن گاه آب را نوشیدند و شهادتین را بر زبان جاری نموده و درحالی که روبه قبله بودند به جوار رحمت حق پیوستند.
📎 #گرافیک_ثابت
📎 #محرم
📎 #امامت
🔰معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزه های علمیه
🌐 btid.org
بسم الله الرحمن الرحیم
فیش مرثیه
شب هفتم محرم
استاد میرزامحمدی
@fishemenbar ایتا وسروشr
کاری کردید که زبان حال بابام اینه:
کاش چشمم مثل دستم بسته بود
*یا زهرا…*
شماکه تلافیش رو سر بابام علی درآوردین ،با او کاری کردید که وقتی از دنیارفت یه دونه موی سیاه تو محاسنش نبود؛بیست و پنج سال بعد از مادرم تو جمل ابن عباس به علی عطر تعارف کرد؛حضرت فرمود:ما استعمال نمیکنیم،من هنوز داغدارم “نحن قوم فی المصیبه” بریم کربلا،از امروز که آب رو به روی ابی عبدالله و بچه ها بستند،دیگه باید آب جیره بندی بشه،مثل امشبی شب هشتم بریر میگه من مامور شدم با بیست نفر برم شریعه،بیست تا مشک رو پر از آب کنم؛اونم نه برا اصحاب،برا هشتادو چهار زن و بچه.مشکارو پر از آب کردم جنگیدیم،هر طوری بود آب آوردیم،آوردم تو خیمه ها؛یه دونه مشکا که مخصوص خیمه ی بچه ها بود،آوردم آویزون کردم،هنوز مشک رو به ستون خیمه آویزون نکرده بودم،بچه ها اونقدر تشنه بودند،از مشک آب آویزون شدند،آب رو زمین ریخت،زمین خیمه نمناک شد،بچه ها این لباس هاشون رو بالازدند،این گرمی و حرارت بدن رو با نمناکی خاک خیمه جبران کنند،روز باب الحوائجه! حسین جان خیلیا یک سال منتظر روز هفتم بودند،گفتند این آقازاده کارساز عالمه،بزرگان ما خیلی ارادت داشتندبه روضه ی ایشون”
مرحوم میرزای قمی ده روز خونشون روضه میگرفت هر روز به روضه خون میگفت روضه ی علی اصغر بخون،آقا روضه های دیگه هم بلدم بخونم؛چرا فقط میگید این روضه رو بخون؟فرمود:هر شهیدی که آمد میدون،زبون داشت،رجز خوند،خودشو معرفی کرد،از خودشم دفاع کرد،اما شیرخواره زبون نداشت،تا تیر سه شعبه آمد آنقده سریع این تیر از کمان حرمله خارج شد که حتی ابی عبدالله هم یه لحظه جا خورد،هموز حرفاش تموم نشده بود دید علی داره لبخند میزنه…” یه تیر آمد اما دو تا نشون رو زد…با نشون اول گوش تا گوش علی رو پاره کرد،همونجا سر رو شونه ی بابا افتاد؛با نشون دوم خود حسین رو زد دیگه دیدند ابی عبدالله نمیدونه چکار کنه! یه قدم به سمت خیمه ها میره؛یه قدم به سمت میدان میاد…
حسین…
کجایی عباس بچمو دریاب
سوخته صورتش زیر آفِتاب
مادر بیتاب،بچه ی بیخواب
کاشکی بیارن،یه جرعه ای آب
آی حسین…
منبع سایت طلبه یار
#محرم
هدایت شده از ˼رَسٰــام|𝐑𝐚𝐬𝐚𝐦˹
Nariman Panahi - Marham Vase Cheshme Taram Mikham 128 (MusicTarin).mp3
8.8M
دفترچه مداحی
مرحم واسه چشم ترم میخوام... 💔 حال دلم بده حرم میخوام.....😭🖤 #مداحی #محرم #امام_حسین
مرهم واسه چشم ترم میخوام؛ حال دلم بده حرم میخوام!
حال دلم خیلی بده! جا موندم از قافله بازم…
کرب و بلای تو شده؛ تو این روزا همه نیازم
چاره ندارم میدونم باید بسوزم و بسازم! جانم حسین…
رحمی بکن به چشم های زارم؛ خیلی بدم اما دوست دارم!
تا کی تحمل بکنم؛ تلخی و درد روزگار رو؟
Untitled 2 1 دانلود مداحی مرهم واسه چشم ترم میخوام نریمان پناهی
بهم بگو که تا به کی؛ باید نبینم کربلا رو؟!
آخر میمیرم از غمت؛ کی میشه دعوت کنی مارو؟ جانم حسین!
معلومه کاری نداری با من؛ وقتی همه اومدن الا من
همه شدن زائر تو؛ به غیر من که رو سیاهم!
از دوری حرم؛ ببین لبریز اشک و سوز و آهم…
آقا جان رقیه بطلب عمریه؛ آقا چشم به راهم… جانم حسین!
───┤ ♩♬♫♪♭ ├───
نریمان پناهی مرهم واسه چشم ترم میخوام
موزیکفا
•
نریمان پناهی • دانلود مداحی مرهم واسه چشم ترم میخوام نریمان پناهی
#محرم
فیش مرثیه
شب هشتم محرم
استاد میرزامحمدی
@fishemenbar ایتا وسروش
عرضه در سایت طلبه یار = http://www.talabeyar.ir
جوونیتو امروز گره بزن به جوون ابی عبدالله،حسین…”ان شاالله تو جلسمون پدر،مادر شهید نباشن؛اگرم هستن من عذرخواهی میکنم،آمد خدمت امام صادق علیه السلام؛آقاجان الذ لذائذ برا پدر،مادر چیه؟فرمود:اینکه خدا به اونا فرزندی عنایت کنه،این فرزند جلو چشم این پدر مادر بزرگ بشه؛به سن جوانی برسه، پرسید آقا تلخ ترین لحظات برا همین پدر،مادر چیه؟حضرت فرمود:اینه؛این جوون جلو چشم همین پدر،مادر پرپر بزنه…بعضیا نوشتند تا روایت به اینجا رسید راوی دید امام صادق علیه السلام داره گریه میکنه”لا یوم کیوم الحسین،یه جوری علی اکبرش رو راهی کرد،مرحوم شیخ جعفر مینویسد:نگاه یک پدر به پسر هفت جوره؛اما نگاه حسین به علی اکبر هیچ کدوم این هفت نگاه نبود؛یه نگاهی کرد،تا حالا به هیچ کدوم از بچه هاش اینجوری نگاه نکرده بود؛”فَنَظَرَ اِلَی،نَظرهَ آیِس منه”این نگاهی که اگه بری میدون دیگه برنمیگردی،نگاه مایوسانه کرد، بذارید روضه رو از همونجایی بخونم که ارباب ما اومد کنار بدن علی اکبرش”
پدر،مادرای شهدا ببخشند،نمک به زخمشون نپاشیده باشم، اما میخوام بگم هیچ کدومتون جون دادن بچه هاتونو ندیدید؛هر کدوم از بچه هاتون که جون دادند،رفیقاشون بالاسرشون بودند،هیچ کدومتون خنده ی دشمن رو به افتادن بچه هاتون ندیدید…مرحوم شیخ حر عاملی مینویسد:حسین آمد اما چه آمدنی! دیگه نتونست رو پاهاش راه بره؛هفت قدم رو زانوهاش قدم برداشت؛هیچ روزی ما بدون مادرش روضه نمیخونیم؛دیروز گفتم بعضیا تو جواب ابی عبدالله گفتند”نُقاتِلُک بغضا لابیک”ما از بابات علی بدمون میاد بخاطر این میخوایم بکشیمت؛حالا این اولین علی خانه ی حسینه؛به عشق باباش علی نامش رو علی اکبر گذاشته؛وقتی اومد میدون همه اوناییکه بغضا لامیرالمومنین بودند محاصره ش کردند…واای دیگه نگم چه کردند…همین قدر بگم این مرکب به جای اینکه علی رو به خیمه ها برگردونه رفت وسط قلب لشگر دشمن؛”فقطعوا بسیوف اربا اربا”
صورت گذاشت رو صورت علی اکبر؛بلند بلند داره گریه میکنه”و نادی باعلی صوت ولدی علی…ولدی علی…”هفت مرتبه هر چی صدا زد جواب نیومد؛همه دیدند دیگه حسین هم حرکت نمیکنه؛قلبش اینجا از حرکت ایستاد…اما هنوز یه نفر رو داره تو خیمه ها؛او میدونه چه جوری دل حسین رو به دست بیاره؛راوی میگه دیدم از بالا بلندی یه خانمی هی زمین میخوره،هی بلند میشه؛ هی میگه “وا اُخَیّا” بعد میگه “وابن اخیا”اول نگران جون حسینه…ان شاالله اربعین کربلاتو امضا کنه علی اکبر…بری از پایین پا عرض ادب کنی؛به خدا هروقت از اونجا مشرف میشی کانه میبینی حسین داره ضجه میزنه،در حسرت یه دونه جواب علی اکبر مونده.تا صدای نفس نفس زدن زینب رو فهمید،بی معطلی بدن رو رها کرد،یادم نمیره بچه بودم مادرمو جلو چشم خودم زدم دیگه نمیذارم اینجا تکرار بشه…زود زینبو برگردوند؛مبادا چشم نامحرمی مزاحم ناموسش باشه…امان از عصر روز یازدهم
#محرم
حجت الاسلام میرزامحمدی - متن روضه سیدالشهدا علیه السلام
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ ی اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِكَ عَلَیْكَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِكُمْ
چقدر نام تو زیباست ،اباعبدالله
حرمت عرش معلی ست اباعبدالله
دستگیری زگدا ،گردن هر ارباب است
کار ما دست تو آقاست اباعبدالله
ما که باشیم که سنگ تو به سینه بزنیم
سینه زن زینب کبری ست ،اباعبدالله
راوی میگه :
فواللَّه، لا انسی زینب بنت علی ابن ابیطالب فابکت واللَّه، کل عدوا و صدیق ، یه جوری با این بدن اربا اربا حرف زد ، که حتی مرکب ها به گریه افتادن
السّلام عَلیَ الحُسَین (ع)
وعَلی عَلِِیِ ابن الحُسَین(ع)
وعَلی اوْلادِ الحُسَین (ع)
و عَلی اَصحابِ الحُسَین (ع)
*اینم برا امام و شهدامون مدافع
منبع : سایت مشق هیئت
فیش مرثیه شب وروز تاسوعا_استاد میرزامحمدی
دعا کنید که سقا … پاش برسه به دریا ۲
مشکو پرازآب کنه،بیاره تو خیمه ها
عمو عمو ابالفضل …
میخوای بشنوی؟نمیتونی بشنوی،تازه عموعمو گفتنشونم نمیشنوی چه برسه به واعطشا…اگه واعطشاشون رو بشنوی بیچاره میشی …
دعا کنید که سقا…پاش برسه به دریا ۲
مشکو پرازآب کنه،بیاره تو خیمه ها
عمو عمو ابالفضل …
ابی عبدالله هرجوری بود اجازه داد قمربنی هاشم بره میدان؛ اما تعبیر حسین اینه”اُطلُب لهذه الاطفال الماء”
حالا که میخوای بری،برو فقط برای این بچه ها آب بیار،یه جمله هم بهش فرمود،!فرمود:عباس من! تو پرچمدار منی! “لَقَد مَضَیتَ تَفَرَّقَ عسکری”یعنی اگه تو زمین بخوری لشگرم از هم میپاشه،فهمیدی چی گفتم؟من نمیدونم این جمله رو لشگر دشمن شنید یا نه! جایی ننوشتن اما همه حسین رو رها کردند،دنبال عباس رفتند،یه جا گیرش بندازند…رفت تو شریعه،مشکو پر از آب کرد،با چه هیبت و غروری آبی که تو دستش پر کرده بود مرکبش بنوشه،مرکبش نوشید؛”فذکر عطش الحسین فرمی الماء علی الماء”آب رو روی آب ریخت که همه بدونند من این آقام رو که “ماء العَذب علی الظَمئا”ست برا آب فرات و آب دنیا نمیفروشم،کی گفته که من میخواستم آب بنوشم؟!
“فرمی الماء”آب رو پرتاب کرد،که اگه آب هم به خیالش این توهم رو کرد،از این دستا یه سیلی بخوره،تو هنوز عباس رو نشناختی! نانجیب تو مهریه ی مادر حسینی! تو معرفت نداشتی اما من که مثل تو نیستم! تا قیامت این آب از خجالت و شرمندگی حول قبر ابالفضل میگرده،تو سرداب اونایی که رفتن میدونن؛تا قیامت طواف میکنه،آقا مرا ببخش من نشناختم تورو؛یه توجهی به من کن!سوار مرکب شد،یا صاحب الزمان! نوشته اند چهار هزارتیرانداز کمین کردند؛اگر یک صدم این تیرها بهش خورده باشه تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل…” دستاشو که قطع کردند،مرحوم علامه مجلسی مینویسد:مشکو به دندان گرفت؛هنوز داره به سمت خیمه ها میاد…
یارب مکن امید کسی را تو ناامید…
تا تیر به مشک آب خورد نوشته اند: “فَوَقَف متحیرا” سرگردان،متحیر… دست نداره که بجنگه،آب نداره که به خیمه ها برگرده…یا صاحب الزمان! بذار من روضه رو از زبان خودش بخوانم:مرحوم آشیخ محمدعلی خراسانی واعظ تو حرم خود عباس منبر رفت فقط یه گوشه از روضه رو اشاره کرد،اون گوشه ای که فرمود:تیر به چشمش زدند،اومد پایین مرحوم آسید ابراهیم قزوینی امام جماعت حرم عباسه گفت:آشیخ محمدعلی اشکم رو درآوردی؛دلم رو آتش زدی،اما این روضه ای که سندش ضعیفه رو نخون؛اومد منزل؛شب تو عالم رویا خود حضرت رو زیارت کرد، حضرت فرمود:آسید ابراهیم مگه تو کربلا بودی که بفهمی ضعیفه یا نه! حالا روضه رو خود عباس خوند؛فرمود:آسید ابراهیم!دستامو که بریدن،به مشکم که تیر زدن؛یه تیر به چشمم زدن؛هرکاری کردم دست نداشتم تیرو دربیارم ،سرمو تکون دادم این تیر از چشمم بیرون نیامد عمامه از سرم افتاد؛این زانوم رو آوردم بالا،تیرو بین زانوهام بذارم بلکه بتونم بیرون بیارم،چنان با عمود آهن به فرقم زدن…آی حسین…
اومد کنار بدن برادر(فاطمه جان شاهد باش اینا همونایین که پیغمبر فرمود: مثل مادر بچه مرده زار میزنند)سی هزار نفر دارن نگاه میکنند؛دیدند حسین”فَوَقَفَ مُنحَنیا…”زبون حال بگم:
تو مثل جون عزیزی،اگر که برنخیزی
رقیه مو میبرد عدو برا کنیزی…
آی حسین …
#محرم
منبع سایت طلبه یار
متن روضه شب عاشورا از میرداماد
نمیشه باورم که وقت رفتنه...
امشب دسته جمعی باید روضه بخونیم .. باورت میشه دهه محرم تموم شد؟ باورت میشه فردا سر اربابِ ما مثل این ساعت تو تنور خولیِ؟! حالا بمیریم هم کمه ..
نمیشه باورم که وقت رفتنه
تموم این سفر بارش رو شونه منه
کجا میخوای بری؟ چرا منو نمیبری؟
حسین این دم آخری چقدر شبیه مادری
باید جوابتُ، با نفسم بدم
بدون من نرو، تورو به کی قسم بدم؟!
قرارمون چیشد! که بی قرار هم باشیم
حسین هرچی که پیش اومد باید کنار هم باشیم
کجا میخوای بری؟ چرا منو نمیبری؟
حسین این دم آخری چقدر شبیه مادری
من رویِ خاکُ تو، سوار مرکبی
من توی قلبِ تو، اما تو چشم زینبی
آهسته تر برو، بذار منم باهات بیام
حسین دیگه نمیکشه پاهام که پا به پات بیام
کجا میخوای بری؟ چرا منو نمیبری؟
حسین این دم آخری چقدر شبیه مادری
یار نداشتی طاقت اینهمه آزار نداشتی
شب حرف زدن نیست فقط شب زمزمه است شب زبان حال و ناله است
یار نداشتی طاقت اینهمه آزار نداشتی
کاشکی پشتِ خیمه شیرخوار نداشتی
من بمیرم که علمدار نداشتی
یار نداشتی رمقی برای پیکار نداشتی
جز حرم غصه ای انگار نداشتی
من بمیرم که علمدار نداشتی
کار از کار گذشت.
مرکب از تنِ تو هربار گذشت ..
یار نداشتی کفنی غیر همین خار نداشتی
حتی با زخم تنت کار نداشتی
پیرُهن نداشتی دستار نداشتی
یار نداشتی، ولی این غصه رواین بار نداشتی
یارِ بین در و دیوار نداشتی
تیر و نیزه بودُ مسمار نداشتی
کار از کار گذشت
قصه بین در و دیوار گذشت
روضه با داغیِ مسمار گذشت ..
فردا وقتی تیر و تو قلبش زدن، هر کاری کرد تیرُ از رو به رو در بیاره نشد .. اربابِ ما رو اسب خم شد .. تیر و از کمر در آورد .. از سینه مثل ناودون خون میریخت .. دو دستی خون هارو به محاسنش میمالید .. چی زیر لب میگفت، میگفت منو امروز نکشتن .. من کشتۀ روز دوشنبه ام .. (کدوم دوشنبه؟) منو اون روزی کشتن، که مادرم باردار رفت پشت در .. یکی نگفت این دختر رسول خدا هست ..
سر نداشتی تشنه بودیُ برادر نداشتی
جایِ سالمی تو پیکر نداشتی
من بمیرم که تو مادر نداشتی
سر نداشتی بینِ لشکر بودی لشکر نداشتی
بال و پر زدی، ولی پر نداشتی
کاشکی تو خرابه دختر نداشتی
دیگه از فردا روضه ها تمومه از فردا این روضه ها آغاز میشه خودتونُ آماده کنید …
کار از کار گذشت
زینب از میون انظار گذشت
از سر کوچه و بازار گذشت
چی برات روضه بخونم شب عاشورا .. از وداع بگم؟! امشب از اون شباست که به هر چشمی اشک نمیدن شاید شبای دیگه اشک داشته باشی، اما شب عاشورا شب سنگینیِ اگه اشکم نداری یه آه بکش .. دستتُ بذار روسرت به یاد اون ساعتی که زینب دستشُ رو سرش گذاشت ..
با خواهر وداع کرد، با پسر وداع کرد، با زن ها وداع کرد، با شهدا وداع کرد با اصحاب وداع کرد حالا میخواد بره میدان؛ یک مرتبه دید ذوالجناح حرکت نمیکنه .. آخرین باری که ذوالجناح حرکت ننموده بود برا هفت هشت روز قبل بود روز دوم وقتی قافله رسید کربلا دید ذوالجناح حرکت نمیکنه، وقتی سوال کرد اسبُ عوض کرد فهمید اینجا همون کربلا ست .. باید همینجا بمونیم ..
فردا هم ذوالجناح حرکت نکرد .. یک نگاه کرد دید با همه خداحافظی نموده الا دختر .. بیا پایین بابا .. کارت دارم بابا .. بی خداحافظی میخوای بری .. یه عمو بی خداحافظی رفت ما بیچاره شدیم تو دیگه بی خداحافظی نرو بیا پایین .. اومد پایین از اسب نشست رو زمین دخترُ بغل کرد آروم در گوشش گفت بابا یه دست رو سرم میکشی ! بابا یه بار منو میبوسی ..! آروم دست کشید روی سر سکینه انگشتر بابا رو حس کرد این بمونه تو ذهنت کار دارم.
اگر نازی کند دختر خریدارش پدر باشد
بزرگی کن ببوس این دخترِ کوچکتر خود را
به دنبال مسافر آب میریزند معذورم
کنون ریزم به پایت آبِ چشمان خود را
بابا از اسب آوردمت پایین یه سوال دارم این دختر چقدر سوال داره الله اکبر یه سوال از بابا پرسید صدای گریه بابا بلند شد صدا زد بابا من بدرقه زیاد دیدم، خداحافظی زیاد دیدم، معمولا تو بدرقه و وداع پیشانی رو میبوسن، صورتُ میبوسن، شونه هارو میبوسن .. بابا من یه صحنه دیدم:
زِ دورادور میدیدم گلویت عمه میبوسد
مگر آماده کردی بهر خنجر حنجرت را
بغلش کرد، لاتحرقی قلبی بدمعک حسرت .. دخترم اینجوری با قلب بابات بازی نکن بغلش کرد آرومش کرد نوازشش کرد .. این دختر سه تا سوال دیگه هم پرسیده روضه من همین سه تا سواله
یه سوالش این بود بابا چرا عمه زیر گلوتُ بوسید؟! یه سوالم از بابا پرسیده صدا زد بابا این عمی العباس؟!.. بابا عموم کجاس؟!.. دیگه روضه معلومه جوابش معلومه من میگذرم .. یه سوال دیگه از ذوالجناح پرسید فردا، سوال از ذوالجناحش کِی بود؟ وقتی اسب بی صاحب اومد جلو درِ خیمه، اومد سر اسبُ بغل کرد یه سوال کرد، ذوالجناح بابام که میرفت لباش ترک ترک داشت .. بابام که میرفت تشنه بود .. جگرش آتش گرفته بود
ادامه👇👇
#محرم
وبلاگ افراگرافیک
👆👆👆👆👆
یه سوال دارم کسی بابامُ سیراب کرد یا نه؟!.. ذوالجناح کسی به بابام آب داد یا نه؟!.. (یه سوال دیگه مونده هرکی طاقت داره بشنوه) پس یه سوال از بابا پرسید عموم کجاس؟ یه سوال از ذوالجناح پرسید بابام تشنه بود بابامو سیراب کردن یا نه؟! یه سوالم از عمه پرسید چی پرسید!
اومد تو گودال قتلگاه نگاه کرد، دید عمه ش یه بدنِ برهنه و بی سرُ بغل نموده .. هی رگاشُ میبوسه .. هی دست و پاشو میبوسه .. یه سوال کرد عمه این بدن کیه؟!.. عمش بدون درنگ، صدا زد دخترم این بدن بابات حسینِ .. خودشو انداخت رو بدن … حسین …
دختری که بهانه بگیره، دختری که بابا از دست بده، دختری که داغ ببینه، چجوری آرومش میکنن؟! مثه این صحنه مدینه تکرار شد .. اونجام یه دختری خودشُ انداخت رو بدن .. اونجا ناله بلند شد از آسمونیا، علی آسمونیا طاقت ندارن زینبُ بردار حسینُ بردار .. امیرالمومنین اومد نوازش کنان آروم بچه هارو برداشت ..، اما فردا .. کسی دختر حسینُ نوازش نداد .. من عربیشُ بگم بسه، دیگه فارسیشُ نگم:
إجتمعت عده من العراب فجرو ها عن جسد ابیها .. حسین …
دستتُ بیار بالا، شب احیاست، شبِ عاشوراست یه جوری بگو صدات برسه کربلا بلند بگو یا حسین.
متن روضه شب عاشورا جانسوز
منبع وبلاگ افراگرافیک