آقا سلام خواهرتان روبهراه نیست
دور از تو کار هر شب او غیر آه نیست
میخواست تا به طوس بیاید ولی نشد
ور نه رفیق بیکسیات نیمه راه نیست
وقتی به قم رسید خرابهنشین نشد
آسوده باش خواهر تو بیپناه نیست
یک مرد هم نیامده نزدیک محملش
شب را به آفتاب که اذن نگاه نیست
اذنم بده بهطعنه بگویم به شامیان
در قم محب فاطمه بودن گناه نیست
دروازه را که دید بهیاد رباب گفت
در شهر شام هیچ کسی سربهراه نیست
زینب کجا و محمل بیسایبان کجا
بال و پر رقیه کجا ریسمان کجا
زهر فراق خورد ولی دستوپا نزد
معصومهات بهجز تو کسی را صدا نزد
مسموم شد ولی بههوای زیارتت
با اهل خویش حرفی ازین ماجرا نزد
میخواست تا شهیده شود مثل مادرش
هرچند تازیانه به او بیحیا نزد
از کوچهای گذشت که نامحرمی نداشت
اطراف او کسی سخن نابجا نزد
آقا اجازه؟! فاطمه تو زمین نخورد
اینجا کسی به ساحت او پشتپا نزد
اصلاً به جان فاطمه سوگند یارضا
او را کسی برای رضای خدا نزد
اذنم بده بهطعنه بگویم مدینه را
قم، امن بود، فاطمه را بیهوا نزد
این کوچهها کجا غم آن کوچهها کجا
زهرا کجا و سیلی آن بیحیا کجا...
#فاطمیه
گفتن ندارد
گفتن ندارد
کوچه شلوغ و جاي يک سوزن ندارد
نامرد مردم
حق علي و فاطمه خوردن ندارد
مادر به خود گفت
شايد کسي کاري به کار زن ندارد
من از نبيام
حتما کسي کاري به کار من ندارد
افتادن زن
درپيش چشم ديگران ديدن ندارد
برخيز مادر
زينب پناهي غير اين دامن ندارد
وقتي حسينت
درلحظ? گودال پيراهن ندارد...
مجید تال
گر نگاهی به ما کند زهرا
دردها را دوا کند زهرا
بر دل وجان ما صفا بخشد
گوشه چشمی به ما کند زهرا
کم مخواه از عطای بسیارش
کآنچه خواهی عطا کند زهرا
نه عجب به شأن او گویند
خاک را کیمیا کند زهرا
این مقـام کنیز او باشد
تا دگر خود چه هـا کند زهرا
روز محشر که از شفاعت خویش
حشر دیگر به پا کند زهرا
همچو مرغی که دانه برچیند
دوستان را جدا کند زهرا
(سید رضا موید)
چند روزی شده که مادر ما بیمار است
بین بستر بدن بی رمقش تب دار است
خواب در پلک ترش نیست، خودم دیدم که
سر شب تا سحر از درد کمر بیدار است
رنگ در چهره ندارد، به جز آن جای کبود
روی زرد است و پر از غصه و حالش زار است
در دعای سحرش روضه ی "عجل" دارد
طاقتش طاق شده، منتظر دیدار است
گر چه در بستر بی حالی خود افتاده
مقتل مادر ما بین در و دیوار است
فضه یک روز به بابای غریبم می گفت:
"به روی سینه ی او ردی از آن مسمار است"
سینه ام شد سپر شیر خدا، شکر خدا
بر لبش، شکرِ چنین لطف، هزاران بار است
آخر کار، در آن غسل علی می فهمد
به روی بازوی او هم اثر آزار است
شاخه های ثمرت خورده به دیوار گلم
ناله های جگرت خورده به دیوار گلم
هر زمان از در این خانه گذشتم گفتم:
که همینجا پسرت خورده به دیوار گلم
گریه بر محسن شش ماهه ی مظلوم کنی
هر زمان که نظرت خورده به دیوار گلم
بوسه می زد به رخ و سینه و دستت هر روز
بوسه گاه پدرت خورده به دیوار گلم
خم شدی، تا شده ای، مثل رکوعی زهرا
استخوان کمرت خورده به دیوار گلم
اثر کوچه از این حال خرابت پیداست
به گمانم که پرت خورده به دیوار گلم
تازه فهمیدم از این روی گرفتن انگار
گوشه ی پلک ترت خورده به دیوار گلم
همه ی صورت و موی سر تو سوخته است
معجر شعله ورت خورده به دیوار گلم
این کبودی رخت جای فقط سیلی نیست
آه، قرص قمرت خورده به دیوار گلم
پهلو و بازو و این روی کبودت یعنی
همه ی برگ و برت خورده به دیوار گلم
حالا میان خانه اش کوثر ندارد
تنهاست مولایم علی، یاور ندارد
بی بال و پر مانده است حیدر، پر ندارد
زهرا که رفته، زینبش مادر ندارد
مولاست با طفلان بی حال و پریشان
مولاست با یک قبر مخفی، چشم گریان
دائم کنار بستر خالی نشسته
چشمان بارانی خود را باز بسته
هی روضه می خواند به یاد دست بسته
با خاطرات کوچه پهلویش شکسته
با چادر خاکی که بر روی سرش داشت
زینب دوباره رنگ و بوی مادرش داشت
حق علی را هیچ کس باور ندارد
مولای عالم مانده و لشکر ندارد
این خانه دیگر دست نان آور ندارد
«دیگر حسین بن علی مادر ندارد»
پروانه ای که پهلویش را در گرفته
حالا از این خانه شبانه پر گرفته
شب ها کنار قبر زهرای جوانش
می سوخت از داغ جوان قد کمانش
وقتی رمق می رفت او از زانوانش
سر باز می کرد او تمام سوزِ جانش:
زهرا چرا از حیدر خود رو گرفتی
دیدم که دستت را روی پهلو گرفتی
با من نگفتی غصه ی غصب فدک را
با من نگفتی ضربه ی سخت کتک را
شب ها حسن می خوابد اما با تب آخر
در خواب می گوید: نزن سیلی به مادر
بر خیز زهرا، بهر زینب مادری کن
زهرا، حسین تشنه لب را یاوری کن
برخیز تا این خانه را از نو بسازم
برگرد تا کاشانه را نو بسازم
کج می کنم بانو سرِ مسمارها را
خود در میارم سنگِ این دیوارها را
دیگر توان دیدنِ ماتم ندارم
لولای در را رو به کوچه می گذارم
انگار وقت رفتنم نزدیک گشته
دنیا دوباره تیره و تاریک گشته
نه سال بودی بهر تو کاری نکردم
زهرا حلالم کن که باید بازگردم
زهرا گمانم غرق تب بیدار گشته
حالا حسینم تشنه لب بیدار گشته
هدایت شده از ذاکرین اهواز
شــب جمعه است
هوایت نکنم میمیرم
• ما را خدا ز خاک
حـرم آفریده است
ما را شبیه خویش
تو دور از وطن مکن
شعر از : یاسین قاسمی
#شب_جمعه
@zakerin_ahwaz |
هدایت شده از پرتو اشراق
❤️ #حسین_جانم
🌷 «مادرت» وقتی «شبِ جمعه» خودش در کربلاست
🌧️ مطمئنم آسمان، مغمومِ احوالِ شماست
🌧️ باز با اشکم فقط دنبالِ درمان می روم
🌷 گریه کردم، (گریه بر هر دردِ بی درمان دواست)
🌖 در این #شب_جمعه، همہ زائـرالحسیـن (علیہ السلام) بشویم با گفتن ٣ مرتبہ:
✋🏻 «صلے اللہ علیـڪ یا اباعبـداللہ»
📲 ڪانال پـرتـو اشـراق
🆔 @partoweshraq
#شعر
هدایت شده از پرتو اشراق
❤️ #حسین_جانم
🦋 مبداء هر جا که شَود «فاطمه» مقصودِ من است
🕯️ دل که دل نیست عزاخانهٔ آن بی کفن است
🕯️ «شبِ جمعه» است خداوند خودش شاهدِ ماست
🦋 حاجتی باشد اگر «کرب و بلایی» شدن است
🌖 در این #شب_جمعه، همہ زائـرالحسیـن (علیہ السلام) بشویم با گفتن ٣ مرتبہ:
✋🏻 «صلے اللہ علیـڪ یا اباعبـداللہ»
📲 ڪانال پـرتـو اشـراق
🆔 @partoweshraq
#شعر
هدایت شده از آموزش مداحی
#شعر
شب جمعه است دلم کرب و بلا میخواهد
در حرم حال مناجات و بکا میخواهد
شب جمعه ست دلم شوق پریدن دارد
بوسه بر پهنه ی ایوان طلا میخواهد
#آموزش_مداحی
https://eitaa.com/joinchat/2396127234C1e79c91b0f
هدایت شده از ❤️ شهیدانه ❤️
شب جمعه است،هوایت نکنم میمیرم...
یادی از صحن و سرایت نکنم،میمیرم
ناله و شکوه حرام است بر عشاق،ولی
از فراق تو شکایت نکنم،میمیرم
دوریت درد من و نام تو درمان من است
تا خود صبح صدایت نکنم،میمیرم
به دعا کردن تو نوکر این خانه شدم
هر سحر شکر دعایت نکنم، میمیرم
وضع من را به خدا روضه تو سامان داد
من اگر گریه برایت نکنم، میمیرم
جان ناقابل من کاش فدای تو شود
اگر این جان به فدایت نکنم، میمیرم!
شعر هایم همگی درد فراق است.. ببخش
صحبت از کرب و بلایت نکنم، میمیرم...
@Shahidanhe
هدایت شده از پرتو اشراق
❤️ #حسین_جانم
🕯️هر «شبِ جمعه» فَلَک را تا به آتش می کِشد...
🌷 این جهان را نالهٔ «زهرا» به آتش می کِشد
🌷 دستِ ما کوتاه و خرما بر نخیل و روز و شب
🕯️دوری از «کرب و بلا» دل را به آتش می کِشد
🌖 در این #شب_جمعه، همہ زائـرالحسیـن (علیہ السلام) بشویم با گفتن ٣ مرتبہ:
✋🏻 «صلے اللہ علیـڪ یا اباعبـداللہ»
📲 ڪانال پـرتـو اشـراق
🆔 @partoweshraq
#شعر