دارم سریال کیمیا را تماشا میکنم؛ برای چندمین بار. این قسمت مربوط به سقوط غمانگیز خرمشهر است.
دست کم تا یکسال و نیم از آغاز جنگ تحمیلی، مناطق بسیاری از ایران سقوط کردند و دشمن بعثی کیلومترها وارد خاک ایران شد؛ خرمشهر، سوسنگرد، بستان، حصر آبادان و... با اینکه ما یک کشور بزرگ بودیم، دولت داشتیم، ارتش داشتیم، هواپیما داشتیم و... ولی اخبار آن مدت عمدتا شکست و عقبنشینی بود. همان سالها حدود نیمی از خاک لبنان هم در اِشغال اسرائیل بود.
۴۴ سال بعد؛ حالا گروه کوچکی در لبنان که نه دولتاند و نه یک کشور، بدون هواپیما و ارتش و پدافند، در مقابل پیشرفتهترین تکنولوژی کشتار جمعی، در برابر بمبهای سنگرشکن و جنگندههای F35 و ... ایستادهاند و دشمن صهیونیستی تا بن دندان مسلح حتی یک روستا را نتوانسته از جنوب اِشغال کند.
این صحنه پیامهای روشنی دارد. اینکه مقاومت، تا همین جا فاتح بزرگ میدان بوده و همه چیز نشانگر ذلت و شکست بنیادهای صهیونیسم است.
و اینکه؛ حزبالله فقط یکی از ستارگان خورشید انقلاب است و اینچنین قدرتمند و مقاوم. هیچ چیز با ماههای ابتدای جنگ تحمیلی قابل قیاس نیست. خرمشهر آزاد شد... خرمشهرها در پیش است.
➕️ @yaminpour
ای انسان ! چه خیال میکنی ؟
تو با این همه نیرو برای چه کاری آمدهای ؟
برای خوردن و خالی کردن؟ برای راحت
بودن و رفاه داشتن؟ تو با این همه
نیروی خودآگاهی و عقل و فکر و وجدان
و با این آزادی و قدرت برای همین آمدهای
که هم چون سگی ولگرد و بوفی کور ، زندگی کنی و برای خوشی و راحتی آن هم
در دنیای چهارفصلی که بهارش گرفتار
پاییز است، خیمه بزنی و بساط پهن کنی ؟
[ذهنیت و زاویه دید ، ص ۹۱ عین_صاد ]
خلایق در تو حیرانند و جای حیرتست الحق
که مه را بر زمین بینند و مه بر آسمان باشد
#سعدی 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سنگ اول
تفکر، سنگ اول رشد انسان و زیربنای تربیت اوست.
- عین_صاد
🌱 •
«شیرخوارههای پاراچناری، با شلیک مستقیم در دهانشان، به شهادت رسیدند». این بخشی از گزارش امروز رسانهها از فاجعه بزرگ اخیر، علیه شیعیان پاراچنار پاکستان است. سگان بیقلاده وهابیت در پاکستان، دوباره از سکوت و غفلت مجامع جهانی و عموم مسلمین سواستفادهکرده و بهجان دهها زن باردار و اطفال شیرخوار شیعی افتادهاند برای قتلعام. به بطن زنان شلیک میکنند؛ مبادا که موسیای دوباره، به کندن ریشههای کفرشان مبعوث شود. به زبانِ شیرخوارهها شلیک میکنند، مبادا که فردا زبان به یاعلی باز کنند. حلقوم برادران ما را ذبح میکنند، تا فریاد «اغثنا یا صاحبالزمان»شان میان دشتهای سبز پاراچنار گم شود. دریغا دریغ؛ که شیعه قرنها به این خوف و تقیه و قتلها خو کرده. خونش را اگر ریختهاند، به سرانگشت خونین، باز نام علی را نوشته. شیعه تمام نمیشود و به ازای هر حلقوم مذبوح از ما، هزار حلقوم دیگر فریاد خواهند کشید؛ که اغثنا و ادرکنا و لاتهلکنا و بیا و نگذار که تمام شویم؛ که جز تو یاور و حمایتگری برای ما نیست. که تنهاییم و مظلوم و همچنان امّیدوار. ای عزیز در پرده.
هدایت شده از فُـــؤٰاد'!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ریلز
کجایی ای عزیزدل ما…
اتمام حجت تمام حرف هایمان…
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💯بسیجی ایرانی یقین دارد
که سرانجام رژیم صهیونیستی را
از بین خواهد برد
آتشبس شد آقاسید.
حالا مردان بیروت بر ویرانههای خانهشان قلیانی چاق کردهاند و دور یک پیت حلبی پر از آتش نشستهاند به کامگرفتن و مرور خاطره و آه. مردم به خانههاشان برگشتند؛ زنان به آغوش محبوبهایشان؛ کودکان به مدرسهها. روی دیوارهای آبادی، همهجا با اسپری رنگ، رسمالخط کثیف عبری نقش بسته. بدوبیراه است شاید. ویرانه بر ویرانه. آوار بر آوار. رد خون روی زمین. عروسک دخترکان گمشده. پسربچهها، مَرد برگشتهاند. کمی که بگذرد، زندگی به حالت قبل، شبیهتر میشود. بوی باروت که برود، بوی قهوه عربی باز در شهر میپیچد. بوی تنباکو هم. صدای جولیا باز از ضبط ماشین جوانها بلند خواهد شد. همه چیز به جای خودش بازخواهد گشت. همه چیز، جز شما. جز شما، که دیگر هرگز در این شهر نخواهید بود. و آن زخم عمیق نشسته بر پیشانی ضاحیه، آن گودال بزرگ، هرگز پر نخواهد شد. هرگز. شهر که آرام شود، تازه جای خالی شما در سوز زمستان بیروت، تیر خواهد کشید. تلوزیونها که باز روشن شوند، دیگر شما در قاب، رجز نمیخوانید. خانهها که باز ساختهشوند، قبل از چیدن اثاث، تصویر شما بهدیوارها کوبیده خواهد شد. و رسمالخط کثیف عبری که از شهر پاک شود، جوانان «قطعا سننتصر» بر جای آن خواهند نوشت. آتشبس شد آقاسید. همه برگشتهاند. شما چرا نمیآیید؟
«مهدی مولایی»
تو همانی که من دوست دارم!
مرا همانی کن که خودت دوست داری ..
«الهی أنت کما احب
فأجعلنی کما تحب»
- مناجات امیرالمومنین علیهالسلام 🌱
عمر عقاب ۷۰ سال است ولی به ۴۰ که رسید چنگال هایش بلند شده و انعطافِ گرفتن طعمه را دیگر ندارد..
نوک تیزش کند و بلند و خمیده میشود و شهبال های کهنسال بر اثر کلفتی پَر به سینه میچسبد و دیگر پرواز برایش دشوار است.
آنگاه عقاب است و دوراهی:
بمـیرد یـــــا دوباره متولد شود؟!
ولی چگونه؟؟
عقاب به قله ای بلند میرود نوک خود را آنقدر بر صخره ها میکوبد تا کنده شود و منتظر میماند تا نوکی جدید بروید. با نوک جدید تک تک چنگال هایش را از جای میکَند تا چنگال نو درآید. و بعد شروع به کندن پَرهای کهنه میکند.
این روند دردناک 150 روز طول میکشد ولی پس از 5 ماه عقاب تازه ای متولد میشود که میتواند 30 سال دیگر زندگی کند.
برای زیستن باید تغییر کرد.
درد کشید...
از آنچه دوست داشت گذشت.
عادات و خاطرات بد را از یاد برد و دوباره متولد شد.
یـــــا بايد مُرد...
اگر پرده ها کنار برود و به حقایق
واقف شویم؛ بیش از آنکه خدا را
برای دعاهایی که اجابت کرده شاکر باشیم ،برای دعاهایی که اجابت نکرده شاکریم!
#استوری
کسی که بخواهد تمام امورش اصلاح
شود ، باید نمازش را اصلاح کند ؛
و اصلاح شدن نماز به دوری از حرفهای
لغو و کارهای حرام است .
_ آیتاللهبهجت (ره)
_تو ای بشر! حق نداری
آن چنان در عشق کسی فرو روی ،
که خدا تحت الشعاع قرار گیرد.
🎙 مصطفی چمران
-
امیرالمومنین بالای سر او
گریه میکرد.
حضرتزهرا سلاماللهعلیها
اشکهای مولا را با دست
پاک میکرد،و خودش نیز
گریه میکرد.
حضرت پرسید:فاطمه جان؛
تو چرا گریه میکنی؟!
فرمود:برای غربت و تنهایی تو.
برای مصیبتهایی که بعد
از من بر سر تو می آید.
امیرمومنان فرمود:گریه نکن؛
که در راه خدا،تحمل سختیها
برای من آسان است..🖤
•📚بحارالانوار|ج۴۳|ص۵۹۴•
-
مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ السُّلْطَانُ وَ أَنَا الْمُمْتَحَنُ
وَ هَلْ یَرْحَمُ الْمُمْتَحَنَ إِلاَّ السُّلْطَانُ
مولایم ای مولای من،
تـو سلطانی و من بنده امتحانشده،
آیا رحم میکند بر بنده امتحانشده
جز سلطان..؟؟
#مناجاتامیرالمؤمنین
فُـــؤٰاد'!
کسی که بخواهد تمام امورش اصلاح شود ، باید نمازش را اصلاح کند ؛ و اصلاح شدن نماز به دوری از حرفهای ل
هر قدر که نماز
هایت منظم باشد ،
امور زندگیت هم
تنظیم خواهد شد ؛
مگر نمیدانی که
رستگاری و سعادت
با نماز قرین شده است !
🎙حاج آقا بهجت
به علی فکر میکرد و لبخندی محو زد
چه جانانه از امام زمانش،
از مولا و مقتدایش،
از پدر بچههایش دفاع کرده بود.
#فاطمیه
کار از کار گذشته بود و
مادر را از دست داده بودند.
کف پای او را میبوسید،
و با گریه میگفت:
مادر،من پسرت حسین هستم!
قبل از اینکه قلبم پاره شود و
بمیرم،با من حرف بزن..💔
•📚مقتلمُقرّم|ص۲۳۵•