eitaa logo
فلانی
472 دنبال‌کننده
10 عکس
22 ویدیو
1 فایل
انسیه سادات هاشمی شعر
مشاهده در ایتا
دانلود
خوشم که توبهٔ من نرخِ باده ارزان کرد @folanipoem
آنچه کردیم: عبث آنچه نکردیم: عبث @folanipoem
روی دل بستن خود کاش کمی کار کنی مثل یک عاشق دلباخته رفتار کنی من اگر طاقچه بالا نگذارم زشت است تو نباید که أقلا کمی اصرار کنی؟ عشق جنگ است و به دنبال غنیمت باید مثل یک لشکر قحطی زده پیکار کنی اینقدر خسته نگو راه نخواهد آمد راه را باید از آن سمت، تو هموار کنی نه چنان سخت‌عنان باش که عاشق نشوی نه چنان رام که خود را بزنی خوار کنی عشق مُسری است فقط خیره شو تا او را نیز به گرفتاری خود زود گرفتار کنی واژه از دور چنان زور ندارد، باید چشم در چشم به احساس خود اقرار کنی امشب آن‌قدر به چشمان تو زل خواهم زد تا مرا خواسته ناخواسته بیمار کنی @folanipoem
من سرم گرمِ کتاب و درس و بحث و فلسفه‌ست مستِ عقل است این حواس ای عشق هوشیارش نکن @folanipoem
درس یا شعر؟ مسأله این است درس خوب است شعر شیرین است هر دو داروی دردها هستند درس آمپول و شعر مورفین است موقع دردِ لاعلاج اما درس خسته است شعر غمگین است شعر از زیر بار می‌آید وانگهی بار درس سنگین است در شب امتحان خطوطِ کتاب ناگهان دشتی از مضامین است زیست، تاریخ و احتمال پر از استعاره، کنایه، تضمین است چه غزل‌ها که می‌رود از دست چون بغل‌دستی‌ات خبرچین است حیف استادها نمی‌فهمند شعر یک جور حلِ تمرین است درس را می‌شود مجدد خواند شعر آن شعلهٔ نخستین است درس را می‌شود تقلب کرد شعر اما نهفته در سینه است ذره‌بینی است عینک خرخوان عینک شاعران جهان‌بین است فوق لیسانس برق بیکار است شاعر خوش سلیقه تأمین است شاعران بین خلق محبوبند خونِ شاعر همیشه رنگین است ولی از بچه درس خوانِ کلاس دلِ کل کلاس چرکین است من قضاوت نمی‌کنم تو بگو درس یا شعر؟ مسأله این است! @folanipoem
سخت است اگر در عشق بی‌پروا نباشی هرجا بدانی یار هست، آنجا نباشی در گوشهٔ تنهایی‌ات از غم بمیری با اینکه آسان می‌شود تنها نباشی! دل خوش کنی عمری به اشعارت که تنها حرف است و روی حرف پابرجا نباشی آنقدر از غم‌های این و آن بگویی تا بلکه در شعر خودت پیدا نباشی خواهی گذشت از خیر مضمون‌های بکرت وقتی که عاشق باشی و رسوا نباشی هم دوست داری گاه رویت را ببیند هم می‌هراسی آن‌قَدَر زیبا نباشی با دوری‌اش می‌سوزی و می‌سازی آری عشق است و می‌ترسی که با تقوا نباشی @folanipoem
میگن یه آدم خوب مُرد براش یه مجسمه یادبود ساختن شد بت بت‌های یعوق و یغوث و نسر، مجسمهٔ افراد صالح قوم نوح بودن بت لات مجسمهٔ یه آدم نیکوکار بود که به حاجیا آب و غذا می‌داد منبع: تاریخ تحلیلی و سیاسی اسلام، علی‌اکبر حسنی، ص ۸۱ نکنه ما هم بت‌پرستیم و خبر نداریم؟! @folanipoem
«وصیتنامه» عشق را فرزند خوبم! امتحانش هم نکن! این دو روز عمر را بیهوده خرج غم نکن شاید اول عشق تفریحی بیاید سمت تو جان خود را جانِ من آلوده‌ی این سم نکن عالم و آدم غلط کردند اگر عاشق شدند اعتنا اصلا به حرف عالم و آدم نکن حس تنهایی اگر کردی برو خوش بگذران هیچ وقت اما کسی را با دلت همدم نکن دوستی گاهی اگر کردی که خیلی هم بد است رشته‌های این محبت را ولی محکم نکن التماست می‌کنم فرزند من عاشق نشو آن غلط‌های زیادی را که من کردم نکن @folanipoem
کسی که سعی کند از راه گناه به هدفی برسد، نه‌تنها از هدفش دورتر می‌شود، بلکه خیلی زود همان چیزی سرش می‌آید که از آن می‌ترسید. امام حسین علیه السلام وَ قَالَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ : مَنْ حَاوَلَ أَمْراً بِمَعْصِيَةِ اَللَّهِ كَانَ أَفْوَتَ لِمَا يَرْجُو وَ أَسْرَعَ لِمَا يَحْذَرُ . تحف العقول، ج۱، ص۲۴۸ @folanipoem
نمی‌ترسی بمیرم پیش از آنکه بگذرم از تو؟ بترس از آن شکایت‌ها که با خود می‌برم از تو چه دارم؟ از تو دارم نیمهٔ تاریک عمرم را شبم از تو غمم از تو و بالشت ترم از تو مرا سوزاندی و روشن رها کردی نترسیدی؟ بگیرد انتقامم را تب خاکسترم از تو؟ توی ظالم که عمری بر غرورم سروری کردی بترس از روز مظلومان که آنجا من سرم از تو که آنجا آه می‌گیرد چه آهی در گلو دارم خودم یک صورِ رستاخیزسازِ محشرم از تو همیشه دیر فهمیدی همیشه دیر برگشتی زمانی یاد گلدان می‌کنی که پرپرم از تو پشیمان گریه خواهی کرد روزی بر سر قبرم دوباره دیر و من از هر زمان کفری‌ترم از تو @folanipoem
تو دلتنگی و من دلتنگی‌ات را خوب می‌دانم نگو عین خیالت نیست آخر من هم انسانم ولی فرق من و تو در طریق خویشتن‌داری است تو در ظاهر پریشانی و من در دل پریشانم نه اینکه عشق را این هدیه را اصلاً نخواهم، نه! من از عشقی که ویرانم کند اما هراسانم نبین هر بار محکم گفته‌ام «نه» پیش چشمانت نمی‌دانی که من با خود چه درگیرم چه حیرانم خودم را اینچنین که با تو می‌بینم نمی‌خواهم که من چون از خودم ترسیده‌ام از تو گریزانم اگر با دست خود پایان خود را می‌نویسم چون نمی‌خواهم شوم یک روز غافلگیرِ پایانم @folanipoem
روایتی شعرگونه از زندگی کوتاه امام جواد علیه السلام مثل پیغمبر خدا یحیا دارد این طفل هم فقط نه سال عالمان مدینه می‌گویند داده پاسخ به سی هزار سوال پس خلیفه برای دختر خود این نبی زاده را نشان کرده گرچه ناراضی‌اند اقوامش او پسر را به قصر آورده پسر آرام و سرد می‌گوید دستم از ثروت جهان خالی است یک کتاب دعا ولی دارم بهتر از آن برای مهریه چیست؟ می‌نشیند به تخت دامادی دسته دسته کنیز می‌آید او حواسش ولی به دنیا نیست هرچه خود را جهان بیاراید کاخ باشد سرای او یا کوخ نزد او یک چهاردیواری است حرف مردم همیشه بوده و هست طعنه یک داستان تکراری است گله کردند که چرا گفته عطردانی برای او بخرند گفته‌اند این مرام شاهان است که پی عطر و مشک و سیم و زرند گفت پیغمبر خدا _ جدم _ عطرها داشت، عطردان می ساخت سیم و زر، یوسف و سلیمان را مگر از شور بندگی انداخت؟ طبق معمول سالهای قبل کاخ آماده مناظره شد با نخستین سوال و پاسخ او کار تالار بحث یکسره شد همه گفتند این جوانک کیست؟ که حریف حجاز تا یمن است زیر لب پیش خویش مأمون گفت پسر کوچک ابالحسن است چقدر مثل آن پدر بودی چقدر مثل آن پدر رفتی بزم دنیا کسالت آور بود که تو اینگونه مختصر رفتی؟ حالِ ما بازماندگان زار است بی تو در این جهان بی‌معنی ما غریبان همه یتیم توایم یا جواد الائمه ادرکنی @folanipoem