🌼[فطـࢪس دختࢪانـه]🌼
🔥دشمنی از جنس آتش🔥 #شیطان #دشمن_شناسی ⬅️جلسه سیزدهم @fotros_dokhtarane
🔰#سوالات #مسابقه 🔺جلسه سیزدهم
1️⃣ ۳ کاری که انسان را از شیطان🔥 دور می کند و اینکه هر کدام چه بلایی سر شیطان می آورد بیان کنید؟
2️⃣ چرا عده ای با اینکه نماز میخونن بازم به گناه می افتند؟
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
برای پاسخگویی و شرکت در قرعه کشی مسابقه تا 24 ساعت از زمان بارگزاری سوالات فرصت دارید.
#دشمن_شناسی
#شیطان
جواب سوالها را به آیدی زیر ارسال کنید
@mari313
🔴 جوابها را بر اساس صوت های بارگزاری شده در کانال باید بدهید
جوابهایی که از اینترنت باشه قابل قبول نیست. ☺️
🌺 @fotros_dokhtarane
🌼[فطـࢪس دختࢪانـه]🌼
🔸هوالمحبوب🔸 #رویای_نیمه_شب 🌠🌜 #قسمت_صد_سیزدهم ریحانه به اندازهء کافی گرفتار و ناراحت بود.نباید کا
🎀هوالضّامن🎀
#رویای_نیمه_شب 🌠🌜
#قسمت_صد_چهارده
همه آنچه را که آن روز در دارالحکومه اتفاق افتاده بود و آنچه را از رشید شنیده بودم،برای ریحانه و مادرش گفتم.😄🚶🏿♀
_حالا جان من هم در خطر است.پدربزرگم میخواست مرا مخفیانه از حلّه خارج کند و به کوفه بفرستد.
قبول نکردم.چرا؟چون سرنوشت ابوراجح و شما برایم مهم است.
ریحانه به مسرور نزدیک شد و گفت:( تو چقدر پست و نمک نشناسی😏!سگ های ولگرد حلّه بر تو وآن پدربزرگ گمراهت شرف دارند!خواست خدا بود که با پای خودت به اینجا بیایی و در چاهی که کندهای گرفتار شوی.)☺️🌸
مادر ریحانه،میان گریه،فریاد زد:( این خائن را از خانهام بندازید بیرون!)😒
ریحانه مادرش را در آغوش گرفت و گفت:( نه،او را در سرداب همین خانه،زندانی میکنم.اگر گزندی به پدرم برسد،خودم او را میکشم.)😏🚶🏿♀
ریحانه به طرف در سرداب که زیر ایوان بود،رفت.
مسرور را مجبور کردم برخیزد و به طرف سرداب برود.در همان حال،کلید حمام را از جیبش بیرون کشیدم.😕✊🏿
در سرداب را بستم و چفت آن را انداختم.
_همهاش تقصیر پدربزرگم بود.او به این کارها مجبورم کرد.بعد هم وزیر گولم زد.باور کنید ابوراجح را دوست دارم.😀💞
مرا به دارالحکومه ببرید تا حقیقت را بگویم.این صدای مسرور بود.چهرهاش را از پشت پنجره کوچک سرداب دیدیم.مادر ریحانه از من پرسید:( حالا باید چه کنیم؟)😱
_باید به جای امنی بروید،حیف که خانهء ما امن نیست،وگرنه شما را به آنجا میبردم.
یادم آمد که آنها امّحباب را دیدهاند.اگر به خانهء ما میرفتند،با دیدن امّحباب،به راز من پی میبردند.ریحانه طوری که مسرور نشنود،گفت:( فعلا چند روزی را به خانهء صفوان میرویم.)😉🌱
قلبم درهم فشرده شد.برایم معلوم شد که ریحانه به حماد فکر میکند و خانهء آن ها را ترجیح میدهد.ریحانه بلافاصله گفت:( با نبودن صفوان و پسرش،من و مادرم میتوانیم آنجا راحت باشیم.)♥️🔥
نفس راحتی کشیدم و به خودم نهیب زدم که زود قضاوت نکنم.مادر ریحانه از من پرسید:( شما چه میکنید؟شما هم در خطر هستید.😢✨)
ریحانه همچنان آهسته گفت:( شما هم خوب است مدتی مخفی شوید.اگر جایی ندارید،همسر صفوان میتواند جایی را در همان خانه،برایتان در نظر بگیرد.)
نگاهمان به هم تلاقی کرد.ریحانه نگاهش را به طرف مادرش گرداند.😊💫
_من کسی نیستم که در این شرایط،ابوراجح را رها کنم و مخفی شوم.شما را به خانهء صفوان میرسانم.وقتی از طرف شما خیالم راحت شد،به سراغ او میروم.
ریحانه گفت:(پس مواظب خودتان باشید.)
گفتم:( با این همه توطئه های شیطانی،دیگر امیدی به زندگی ندارم و هیچ پیش آمدی نمیترسم.)🤥🖤
ریحانه اشکش را پاک کرد و گفت:( از شما انتظار شنیدن اینطور حرف ها را ندارم.بهتر است به خدا توکل کنیم و به او امیدوارم باشیم.)🙂🎊
ریحانه و مادرش را به خانه صفوان رساندم. در راه با کمی فاصله حرکت میکردم تا اگر با ماموران روبرو شدم، خطری متوجه آنها نشود.
همسر صفوان از دیدنشان خوشحال شد.😄🚶🏿♀ وقتی با معرفی ریحانه ،مرا شناخت و فهمید این من بودهام که شوهر و پسرش را از سیاه چال نجات داده ام، به گرمی تشکر کرد.
از شنیدن ماجرای دست گیری ابوراجح و خطری که ما را تهدید میکرد ،متاثر شد. با کمال میل ،یکی از دو اتاق خانه کوچکش را در اختیار ریحانه و مادرش گذاشت.🌸
دل بریدن از ریحانه برایم سخت بود. نماز ظهر را آنجا خواندم .موقع خداحافظی به ریحانه گفتم: قوها را از حمام برمی دارم و به دیدن حاکم می روم. خدا کند بتوانم او را ببینم! شاید به کمک قنواء بشود توطئه وزیر را خنثی کرد .☺️🌱
ریحانه گفت :من برای پدرم و شما دعا می کنم .شما در کودکی هم فداکار بودید.🙂💚
شادمان از حرف ریحانه😊 گفتم: برای من خوشبختی شما مهم است. امیدوارم حماد و پدرش به زودی آزاد شوند! هرچی پیش آمد شما و مادرتان از خانه بیرون نروید.🔥😕
_ مسرور چه می شود ؟
_نگران نباشید. آن زیرزمین، بدتر از سیاه چال نیست. او دلش میخواست هم صاحب حمام شود و هم با شما ازدواج کند .
خوش حالم که دیگر امیدی به ازدواج با شما ندارد. ماجرای خیانتش را به پدر بزرگم گفتهام .تا فردا همه بازار از آن باخبر میشوند. در هر صورت ،چاره ای ندارد جز اینکه حله را بگذارد و برود.😉☀️
دلم میخواد در آخرین لحظه از ریحانه بپرسم چه کسی را در خواب دیده است. قبل از آنکه حرفی بزنم، گفت: پدرم لاغر و نحیف است. اگر بخواهند شکنجه اش کنند ،زود از پا در می آید.😢
با این حرف و دیدن دوباره اشک هایش، از سوالم صرف نظر کردم .پس از خداحافظی، از خانه بیرون آمدم.😥
پایان قسمت صد و چهار دهم
این داستان ادامه دارد.....
╔════🍭🌸═══╗
♡ @fotros_dokhtarane ♡
╚═══🌈🧚🏼♀════
6.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 دانلود #کلیپ
📝 موضوع : #چگونه_گناه_نکنیم ؟
« قسمت اول »
📌خلاصه سخنرانی استاد #رائفی_پور در #رمضان ١٣٩٣
#دشمن_شناسی
#شیطان
@fotros_dokhtarane
🌼[فطـࢪس دختࢪانـه]🌼
🔰#سوالات #مسابقه 🔺جلسه دوازدهم 1️⃣ ۴ چیزی که ما را از فریب شیطان حفظ میکند را بیان کنید؟ 2️⃣ یکی ا
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹
سلاام به دخترای گل فطرس
رسیدن به قسمت جذاب مسابقه🤩
اعلام جواب☝️ و اعلام برنده ها😍🤩
✨پاسخ سوال اول:
1️⃣ اینکه در در موقعی که رغبت پیدا کردیم و ترس داریم و میل شهوانی داشتیم و خشمگین شدیم عنان نفس را نگه داریم
2️⃣ سریع جواب ندیم به اون میل
🎁
اعلام برندگان پاسخ سوال جلسه دوازدهم:
💌اسامی:
بهاره بابایی❤️ و زهرا صادقی✨
@fotros_dokhtarane
،🌹🌸🌹🌸🌹🌸
🌼[فطـࢪس دختࢪانـه]🌼
🔰#سوالات #مسابقه 🔺جلسه سیزدهم 1️⃣ ۳ کاری که انسان را از شیطان🔥 دور می کند و اینکه هر کدام چه بلایی
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹
سلاام به دخترای گل فطرس
رسیدن به قسمت جذاب مسابقه🤩
اعلام جواب☝️ و اعلام برنده ها😍🤩
✨پاسخ سوال اول:
جواب
1️⃣ نماز روی شیطان را سیاه میکند
صدقه کمر شیطان را می شکند
دوست داشتن همدیگه در راه خدا و بخاطر خدا ریشه اش را میکند
2️⃣ اگر نماز نمیخوندند بدتر میشدند و اگر نمازشون بهتر میشد بیشتر از بدی ها دور می شدند
🏅
اعلام برندگان پاسخ سوال جلسه سیزدهم:
💌اسامی:
احمدی🎗 و طهورا زینب افشاری✨
@fotros_dokhtarane
،🌹🌸🌹🌸🌹🌸
🌼[فطـࢪس دختࢪانـه]🌼
🔥دشمنی از جنس آتش🔥 #شیطان #دشمن_شناسی ⬅️جلسه چهاردهم @fotros_dokhtarane
🔰#سوالات #مسابقه 🔺جلسه چهاردهم
1️⃣ طبق روایت پیامبر ارزش انسان عالم دین شناس بیشتر است یا انسان عابد؟ توضیح دهید
2️⃣ براساس روایت پیامبر ارزش یک باب از علم یاد گرفتن چقدر است؟
🌹🌹🌹🌹
برای پاسخگویی و شرکت در قرعه کشی مسابقه تا 24 ساعت از زمان بارگزاری سوالات فرصت دارید.
#دشمن_شناسی
#شیطان
جواب سوالها را به آیدی زیر ارسال کنید
@mari313
🔴 جوابها را بر اساس صوت های بارگزاری شده در کانال باید بدهید
جوابهایی که از اینترنت باشه قابل قبول نیست. ☺️
🌺 @fotros_dokhtarane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 باَیِّ ذَنب قُتِلَت؟
اعلام همدردی با خانواده های دانش آموزان ونوجوانان مظلوم مدرسه سید الشهداء کابل
📲
۶۰ دختر ۷ تا ۹ ساله
در انفجار دبستانی در افغانستان کشته شدند😭
و بیش از ۱۵۰ دختر حالشان وخیم است.
و صدای هیچ کشوری بلند نشد.⚠️
چرا؟؟؟؟😭
چون آمریکا با طالبان پای میز مذاکره است.
چون اروپا در استانبول با آنها مذاکره میکند.
و لعنت بر حقوق بشر گزینشی
#افغانستان_تسلیت🖤
#دشت_برچی🎀
#جان_پدر_کجاستی؟💔
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━┓
⃟🎀@fotros_dokhtarane ⃟🎀
┗━━━━━━━━┛
🌼[فطـࢪس دختࢪانـه]🌼
🎀هوالضّامن🎀 #رویای_نیمه_شب 🌠🌜 #قسمت_صد_چهارده همه آنچه را که آن روز در دارالحکومه اتفاق افتاده بود
🦋هوالمومن🦋
#رویای_نیمه_شب 🌠🌜
#قسمت_صد_پانزده
ریحانه در آستانه در گفت: خدا کند تا ساعتی دیگر شما و پدرم برگردید و همه این ناراحتی ها تمام شود !🙂🌸
گفتم: احساس می کنم اگر شما دعا کنید ،نجات پیدا می کنیم .😄🕊
این پا و آن پا می کردم. دل کندن از او کار دشواری بود؛به ویژه که مطمئن نبودم باز بتوانم ببینمش.
_ این احتمال هست دیگر هم را نبینیم .خواهش می کنم اشک های تان را پاک کنید. دوست ندارم شما را غمگین به یاد بیاورم.☺️🚶🏿♀
انگار از حرف من خنده اش گرفته باشد،لبخند زد و حتی اندکی خندید و اشک هایش را پاک کرد.چند قدم عقب عقب رفتم.توی کوچه کسی نبود.با گام های تند و استوار از خانه صفوان و از ریحانه فاصله گرفتم.سر کوچه لحظه ای به عقب نگاه کردم.ریحانه هنوز در آستانه در ایستاده بود.🚶🏿♀💫
آهی کشیدم و وارد کوچه بعدی شدم. شاید به سوی مرگ می رفتم، اما شاد و سبکبال بودم .دستاری را که همراه داشتم به سر انداختم. با یکی از دو گوشه اش ،نیمی از صورتم را پوشاندم. در دل خدا را شکر کردم که توانسته بودم قبل از فرا رسیدن روز جمعه، ریحانه را ببینم و با او حرف بزنم. 😕🔥
آن موقعیت خطرناک به من و او مجال داده بود یکدیگر را ببینیم و مانند دوران کودکی با هم حرف بزنیم. این دیدار و گفت و گو، برای ریحانه عادی بود، ولی برای من معنای دیگری داشت .جان خود را برای نجات ابوراجح به خطر انداخته بودم. طبیعی بود ریحانه به من لبخند بزند و سپاس گزار باشد. 🤥💚
به سرعت از کوچه ها می گذشتم. کسی باور نمی کرد آنچنان سبکبال و بیپروا به استقبال خطر می روم. به جایی می رفتم که هرکس از آنجا می گریخت، اگر ماموران دستگیرم میکردند، امکان نداشت بتوانند مرا زودتر از آنچه خود می خواستم به دارالحکومه برسانند .😇💙
به حمام رسیدم .با عجله در را باز کردم و وارد شدم. قوها روی دیواره حوض ایستاده بودند .قوها انگار منتظرم بودند. کنارشان که نشستم، حرکتی نکردند.آهسته بغلشان کردم و ایستادم.😚👑
به زحمت در حمام را قفل کردم و کلیدش را به پیرمرد زغال فروش دادم.به او گفتم:کلید حمام را تنها به ابوراجح خواهی داد یا به خانواده اش.🙂🍓
پایان قسمت صدو پانزدهم....
🌟با ما همراه باشید... 🌟
🎀@fotros_dokhtarane 🎀
🌼[فطـࢪس دختࢪانـه]🌼
📽 دانلود #کلیپ 📝 موضوع : #چگونه_گناه_نکنیم ؟ « قسمت اول » 📌خلاصه سخنرانی استاد #رائفی_پور در #رمض
7.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 دانلود #کلیپ
📝 موضوع : #چگونه_گناه_نکنیم ؟
« قسمت دوم »
اُمنیّه ⬅️ آرزو
📌خلاصه سخنرانی استاد #رائفی_پور در #رمضان ١٣٩٣
#دشمن_شناسی
#شیطان
✨@fotros_dokhtarane