خط مقدم رسانه دفاع مقدس
🔖 از #ابراهیم_هادۍ زیاد شنیدی ، از محاصره نیروها توی کانال، از تشنگی و بی رمق شدنشان،
از ↯گردان های کمیل و حنظله↯،
از پرپر شدن سربازهای وطن 😔،
❌ از لو رفتن عملیات والفجر مقدماتی و...
زیاد شنیدم و شنیدی، توی فیلمها دیدیم و توی کتابها خواندیم از غم، غصه و انتظار #مادرانی که جگرگوشه هایشان #بهمن ۱۳۶۱ محاصره شدند، دشمن با لودر خاڪ ریخت روی پیکرهای بی جان و بعضا نیمه جانشان و بهراحتي توی کانال دفنشان کرد. بی خبر از اینکه تک تک آنها شدند ستاره های درخشان خاکـــ آسمانی #فڪہ.
❞اما از ستون پنجم چی شنیدیم؟ 🤭
از خیانـتــــــ به خاک، زادگاه، رهـبر، ملت و فرزندان وطن چی شنیدم و شنیدی؟
از #خیانت تمام قد به مادران چشم انتـظـاࢪ؟!❝
#شهیدگمنام ⇝
#قتلگاه_فکه
#ستون_پنجم➢
#منافقین➢
#والفجرمقدماتی❀
#شهید_ابراهیم_هادی🌹
#پیشنهاد_دانلود👌👌
#ریحانه_مهرپویا ✒️
#خــ𓄺ط_مــ𓄺ـــقدم 🇮🇷
🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
امام خیلی به دکتر علاقه داشت. جبهه که بودیم بارها به حاج احمد آقا زنگ می زد، گوشی را می داد به امام و او با دکتر از جنگ و جبهه ها و خودش صحبت می کرد. اما آن اواخر صدای دکتر اصلا به امام نمی رسید، یعنی نمی گذاشتند که برسد.
یک بار به من گفت: رفتم جماران ملاقات بگیرم، ندادن. باورت می شه؟
برشی از #کتاب #چمران_مظلوم_بود خاطراتی از #شهید #مصطفی_چمران به کوشش علی اکبری
🌷🌷🌷
#معرفی_کتاب
#کتابخوانی 📖
#خط_مقدم🇮🇷
🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
✨ #لّحٍـٍـُـُـّـُظَہٍ_ِاَےُ_ٍبّاُ_ُنُـُـُـٌـْـَوُࢪٌ ✨
تقدیم به شهدای خلبان 🌹
#خط_مقدم 🇮🇷
🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
🚨رهبر انقلاب: آن طرفی که حق شرط گذاشتن در برجام را دارد ایران است.
#خط_مقدم 🇮🇷
🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
خط مقدم رسانه دفاع مقدس
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸 #محسن_عباسی_ولدی #سری_کتاب_های_تا_ساحل_آرامش #جلد_اول_فانوس_دانایی #بخش_سی_و_پنج #
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌸
#محسن_عباسی_ولدی
#سری_کتاب_های_تا_ساحل_آرامش
#جلد_اول_فانوس_دانایی
#بخش_سی_و_ششم
#همسرانه
❌به هیچ وجه حرفی که نشان از پشیمانی😔 شما از ازدواج تان باشد بر زبان نیاورید.
اگر همسرتان 💞احساس کند که شما از این ازدواج پشیمان😩 شده اید و او را مانند گذشته دوست💔 ندارید شاید به راحتی🌱 تغییر نکند.
🇮🇷خط مقدم🇮🇷
«..........🇮🇷@frontlineIR🇮🇷..........»
خط مقدم رسانه دفاع مقدس
برشی از کتاب 📖 "نیمه پنهان🌙 " #شــــہیــــد_مہـــــدۍ_زین_الدیـــــن 🌹 بعضی وقتها⏰ چند هفته از مهد
برشی از کتاب 📖
"نیمه پنهان🌙 "
#شــــہیــــد_مہـــــدۍ_زین_الدیـــــن 🌹
شهریور ماه بود و ماه آخر باردای، خدا رحمت کند شهید صادقی یکی از دوستـــ💞ــان نزدیک مهدے بود، هوای ما را خیلی داشت😊 وقتی تلفن زد ☎️آقای صادقی خبر پدر👨🏻🍼 شدنش را به او داده بود، مهدے که خیالش از بابت سلامتی ما راحت شده بود همونجا نماز🧎🏻♂️ شکر🙏 خوانده بود.
خیلی از دستش ناراحت بودم😠 وقتی زنگ زد☎️ همه عصبانیت 😡این ده روزه را خالی کردم گفت 《ماتو مکتبی بزرگ 🌈شدیم که پیامبرش بدون پدر و مادر بزرگ شد 😔مگر ما از پیغمبران بالاتریم؟ 》🤔لیلا چهل روزه بود که آمد لیلا را بغل کرد👨🏻🍼 و من هم که انقدر عصبانی 😡بودم انگار همه عصبانیتم تمام شد😅 به قول مادربزرگم《مکه رفتن بهانه بود کعبه🕋 در خانه بود 》برایم تعریف کرد که در این مدت چقدر سخت😓 گذشت وچقدر از دوستانشان شهید شدند😭
هنوز دو روز نگذشته بود دوباره رفت، به او گفتم مرا هم ببر منطقه 🪖همانجایی که همه خانمهایشان را آوردند. لیلا سه ماهه بود 👶که به اهواز رفتیم سپاه یک ساختمان🏬 برای سکونت بچههای لشکر علی بن ابیطالب گرفتند، اینجا دیگر تنها نبودم همه خانمهای آنجا چشم👁️ به راه آمدن مردانشان بودند، گاهی میدیدیم جلوی اتاقی یک جفت پوتین🥾 است، میفهمیدیم که مرد🧔🏻 آن خانه آمده است. بعضی وقتا میفهمیدیم خانمی که دو تا اتاق آن طرفتر است مردش شهید شده😭
هر شب به بهانهای شام نمیخوردم یا دیرتر میخوردم، میگفتم صبر کنم شاید🤔 آقامهدی بیاید. آن شب خیلی صبر کردم تا خواستم غذا🍛 بخورم مهدی در زد🚪 و اومد تو، با سر و صورت خاکی و سیاه شده🥴 بعد از سلام و احوالپرسی گفتم معلوم است🤔 خیلی خستهای گفت آره🥱 چند شبه نخوابیدم غذا🍛 چون مختصر بود گفتم شما شروع کن تا من بیایم، خودم را با لیلا مشغول کردم پنج دقیقه بعد برگشتم دیدم همون جلوی در 🚪باکفش خوابش برده😴
#قسمــــــــــت_چهارم
#خط_مقدم 🇮🇷
🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
✨ #لّحٍـٍـُـُـّـُظَہٍ_ِاَےُ_ٍبّاُ_ُنُـُـُـٌـْـَوُࢪٌ ✨
هدیه به شهید علی رضا عطاری مقدم 🌹
#خط_مقدم 🇮🇷
🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❞ما از ټۅ بہ جــز ڪرم ندیـدیم
جــز سـفرھ ی مـــحتـڔم ندیـدیـم……
#ویژه_استوری | 🎞
#دوشنبه_های_امام_حسـنـے 💚
#خــꫦـــط_مــــ꩸ــقدم 🇮🇷
🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
✨ #لّحٍـٍـُـُـّـُظَہٍ_ِاَےُ_ٍبّاُ_ُنُـُـُـٌـْـَوُࢪٌ ✨
هدیه به شهید مجید شهریاری 🌹
#خط_مقدم 🇮🇷
🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
🏷⦅اونایے ڪہ صـاحـبــ ندارن،
امـیـدِ رسیدن به ساحـݪ ندارن……!⦆
🗣 #حښـیـن_ێـڪـټـآ ❝
#یا_صاحبالزمان_أغِثني
#خـــــط_مـقـــــدم 🇮🇷
🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
خط مقدم رسانه دفاع مقدس
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸 #محسن_عباسی_ولدی #سری_کتاب_های_تا_ساحل_آرامش #جلد_اول_فانوس_دانایی #بخش_سی_و_ششم #ه
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌸
#محسن_عباسی_ولدی
#سری_کتاب_های_تا_ساحل_آرامش
#جلد_اول_فانوس_دانایی
#بخش_سی_و_هفتم
#همسرانه
✨هر اندازه که می توانید انواع 🌸محبتها را تقدیم💗 همسرتان کنید.
❌ بی احترامی به او را بر خود حرام کنید🤐. این محبت 💑و احترام است که زمینه را برای تفاهم و گفتگو فراهم می کند✅.
🇮🇷خط مقدم🇮🇷
🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
خط مقدم رسانه دفاع مقدس
برشی از کتاب 📖 "نیمه پنهان🌙 " #شــــہیــــد_مہـــــدۍ_زین_الدیـــــن 🌹 شهریور ماه بود و ماه آخر با
برشی از کتاب📖
"نیمه پنهان🌙"
#شــــہیــــد_مہـــــدۍ_زین_الدیـــــن 🌹
من میخواهم شهید بشوم 😍گفتم 🤔مگر به حرف توست شاید اصلاً خدا نخواهد که تو شهید بشوی، گفت این یکی را از خدا زورکی 💪میخواهم و تو هم باید راضی بشوی😁 گفتم من دعا 🙏میکنم پیروز شوید، گفت باشد اما من شهادت🌈 میخواهم. بعد از مدتی مهدی گفت منطقه عملیاتی من جنوب دیگر نیست و به غرب میرود و آنجا هم امن💥 نیست، بار آخری که مهدی زنگ زد☎️ گفت کجا ببینمت میآیی خانه پدرم؟ در خانه پدری همه کنار هم نشسته بودیم مهدی از هر دری حرف میزد☺️ وقتی ساکت شد مادرش گفت باز هم تعریف کن مهدی با لحن بغض آلود🥺 گفت: مامان دیگه خسته شدم میخواهم شهید شوم 😭همه فکر میکردیم خب دلش گرفته و خوب خواهد شد اما هیچ کدام نمیدانستیم جدی میگوید میخواهد و میشود. برای صبح رفتیم حرم 🕌بعد از زیارت مهدی من را به خانه برد🏡 و این آخرین باری بود که دیدمش😢 خانهای که برای ما گرفته بود نزدیک سپاه بود خانه دو طبقه و سه خوابه🏡 که هیچ وقت مهدی فرصت نکرد آنجا بیاید.😔 یک اتاق خانم باکری و یک اتاق خانم همت و یک اتاق هم من با بچههایمان بودیم. بعضی وقتا انقدر به سرنوشت خانم باکری و همت فکر میکردم🤔 که یادم میرفت من هم شاید روزی مثل آنها بشوم😭 یک شب در🚪 زدن و خانم باکری و همت رفتن دم در، کسی که آمده بود چند دقیقهای⏱️ با آنها صحبت کرد وقتی برگشتن کمی گرفته بودند 😔تا صبح پریشان بودم،🥴 بعد از چند دقیقه ⏱️پدرم با خواهرم آمدند گفتند لباس👚 بپوش برویم خانه🏡. در راه حتی پلاکارد🖤 مجید و مهدی هم ذهنم را روشن نمیکرد، تازه فهمیدم چه اتفاقی افتاده است😭، بالای سر مهدی نشستم یادم آمد دو سال پیش همین طور در خواب😴 دیده بودمش، اما انگار خواب بود نه اینکه مرد باشد.🤔 آقای صادقی ماجرای شهادتش 🌈را تعریف کرد؛ مهدی و مجید در راه برگشت از بانه بودند که هوا بارانی🌧️ میشود و دیدشان محدود، مجبور میشوند آهسته بروند🚶🏻♂️ که به کمین ضد انقلاب برمیخورند، آرپیجی میزنند💥 و مجید همان پشت فرمان شهید میشود🌈، مهدی از ماشین پیاده میشود که از خودش دفاع کند که تیر میخورد🌈. مدتی در خانه پدری ماندم هر هفته به گلزار شیخان سر مزارش⚰️ میرفتیم. بعد از چند ماه برگشتم پیش خانم همت و باکری حالا من هم مثل آنها شده بودم.😔
#قسمت_آخر
#خـــــط_مـقـدم 🇮🇷
🇮🇷@frontlineIR🇮🇷