eitaa logo
«مَجـٰانیـنُ‌الحَسَــنْ»
192 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
2هزار ویدیو
180 فایل
هرکه دل‌بسته‌ی یاریست‌ در‌این‌ وادی‌‌ِعشق ما که دل‌بسته‌ی آقایِ‌کریمان حسَنیم...💚 | صد و هجده بار یاحسن‌کریم‌اهل‌بیت(:‌ | - - - موقوفه‌ی‌آقام‌ابالفضلِ کپی؟ حلالتون🌿 ولی تا وقتی بی‌صدا هست چرا لِف؟ - - -
مشاهده در ایتا
دانلود
اسم داروها را در همان مدت کوتاهی که در مرکز امداد جبهه با خانم عباسی کار میکردم یاد گرفته بودم اما باز هم از فاطمه پرسیدم این قرص ریزها همان لوموتیل است نفری یکی از آنها بخوریم. گفت اینها که آبنبات نیست تقسیمش می کنی تمام آب بدنت رفته باید هر چهارتا را باهم بخوری . بدون آب ۴ تا را خوردم خواهرها به هرشکل بود تا صبح مرا تحمل کردند و من با همان شرایط نماز خواندم روشنی صبح در این سیاهچال پیدا نبود اما گذر زمان نشان از سپیده صبح داشت دو نگهبان در را باز کردند : ترجمه(گفتند بلند شید بیاید بیرون). چشمهایم را آماده بستن کرده بودم اما این بار ما را بدون عینک از سلول بیرون بردند نسیم صبحگاهی صورتم را نوازش می داد بادهای پاییزی چند درخت نخلی را که در مسیر عبور ما بودند تکاند و چند خرمای خشکیده را بر زمین انداخت به آن خرمای خشک لبخندی زدم خرما تنها آشنای آن حیات بیگانه بود که نتوانستم بی‌تفاوت از کنارش عبور کنم بی اعتنا به لوله تفنگی که به کمرم کوبیده می‌شد هم شدم و یک چند خرما از روی زمین برداشتم و همزمان با خم شدن من یکی از سربازها گفت :ترجمه(راه بیفت، بندازش اون). اعتنا نکردم شماردم در چنگ من به اندازه ۶ تا خرما بود به هر کدام از بچه ها یکی دادم و دوتا را هم به دو سرباز عراقی دادم که با اسلحه ما را بدرقه کردند. حلیمه می گفت هیچ وقت مزه ی خرما را انقدر خوب حس نکرده بودم این دانه‌های خرما تا ۲۴ ساعت ما را نگه داشت.
برای اینکه دوباره چیزی را از زمین بر نداریم عینک های امنیتی را آوردند و روی چشممان گذاشتن تمام مسیر هر چهار نفر مان دست های یکدیگر را گرفته بودیم و تلو تلو خوران می رفتیم البته با هر مانعی به زمین میخوردیم سوار ماشین آمبولانس تویوتای نویی شدیم که هنوز روکشهای صندلی آن را جدا نکرده بودند عراق با همه تجهیزات رزمی و بهداری کامل و مجهز پا به جنگ گذاشته بود. برخلاف مسیر تنومه به بصره کسی پشت ننشست. راننده و یک سرنشین جلو نشستند.بصره مانند آبادان شهر مرزی بود گاهی عینک امنیتی را بالا و پایین می کردیم تا چیزی ببینیم که هیچ خبری از سر و صدای توپ و خمپاره و بمباران هواپیماها نبود. مردم در شرایط عادی زندگی می‌کردند حتی بچه‌های مدرسه با کیف و کتاب و روپوش مرتب در مسیر مدرسه بودند .نبض زندگی مردم عادی میزد هیچ نگاهی مضطرب وهیچ چهره ای پریشان نبود . هیچ خانه ای بر سر اهل و عیال صاحب خانه آوار نشده بود .خانه‌ها سنگربندی نشده بود خدایا آبادان کجا بصره کجا .خرمشهر کجا بصره کجا. بعثی‌ها با مردم می جنگیدند و ایران با ارتش بعث و سربازان نظامی،. اسیران ما سربازان و نظامیان عراقی و اسیران آنها مردم نظامی و ساکنین شهرها و مسافران جاده های شهرها بودند. با ۴ لوموتیل که بالا انداخته بودم دل پیچه ام آرام گرفته بود اما مثل اینکه این بار نوبت مریم بود اوضاعش سخت به هم ریخته شده بود و اذ درد مثل مار زخمی به خودش می پیچید
راننده و سرنشین جلو از همان ابتدای حرکت نوار یک خواننده عرب را روی ضبط ماشین گذاشتند و پیچ صدا را تا آخر بالا بردن وسر و کول شان را با آهنگ چنان پیچ و تاب می‌دادند که انگار در کنسرت زنده یک خواننده مشهور نشسته اند. عینک ها را یک گوشه انداخته بودیم و هرچه به شیشه می کوبیدیم فایده‌ای نداشت باز صد رحمت به هنرپیشه تبلیغ خمیر دندان کلگیت. مریم مرتب زردآب بالا می آورد نگاه های معصومانه اش بی رمق شده بود بلاخره در بین راه توقف کردند. درمانگاه شلوغی بود همه مراجعین و کارکنان برای تماشا از درمانگاه بیرون آمده بودند. نمی‌دانم ما را به چه عنوانی معرفی کرده بودند بعضی از آنها با غیظ و غضب و بعضی دیگر شاد و سرمست به ما خیره شده بودند .هرکس به درجه سرمستی اش ،مشتی، لگدی، سنگی، به سمت ما پرتاب می کرد آنها هم با نا سزا و دشنام و رفتارهای ناپسند ما را بدرقه کردند. اما در میان این جمعیت آدم های محزون و متعجب هم بودند . نمی‌دانم آیا اسیر گرفتند چهار دختر تا این حد می توانست افتخارآفرین باشد؟ این حجاب بیشتر از آنچه برایشان معنی دینی داشته باشد معنی سیاسی و استراتژیک داشت فاطمه گفت میخوای دکترتو هم ببینه گفتم نه من همون ۴ تا لوموتیل دلم را آروم کرد حوصله سوال و جواب ندارم فاطمه و مریم پیش دکتر رفتن فاطمه که برگشت گفت دکتر بیشتر از آنکه از وضعیت بیمار بپرسد ، مشتاق اخبار جنگ است. مدام می پرسید چرا شما را گرفتند؟ کجا گرفتند؟ کی گرفتند ؟از اوضاع ایران می پرسید بعد هم بدون اینکه از وضعیت مریم بپرسد به او سرم وصل کرد . یک ساعت در آن درمانگاه منتظر بودیم دکتر هر چند دقیقه یک بار سوال جدیدی برایش مطرح می شد و دوباره فاطمه را سوال پیچ می کرد.
هنوز همه بیرون بودند و با همان فضاحتی که از ما استقبال کرده بودند ،بدرقه شدیم .حلیمه از برخورد مردم خیلی متاثر و مغموم شد و گریه کرد.گفت به چه گناهی با ما اینگونه رفتار می‌کنند؟ بی‌حرمتی به این اندازه؟ مگر ما دوتا کشور مسلمان نیستیم؟ مگر ما خواهر دینی آنها نیستیم ؟فاطمه گفت یادتون‌نره اینجا سرزمین کوفه و کربلاست همان جایی که اهل بیت امام حسین علیه السلام را به اسیری در شهر چرخاندند و به آنها بی حرمتی کردند اگر به ما محبت می کردند باید تعجب می کردیم. هنوز یک ساعتی از آنجا دور نشده بودیم که کنار یک قهوه خانه سر راهی توقف کردند ما با قیافه خسته و ژولیده و مریض هر چه اصرار کردیم که میل به غذا نداریم داخل ماشین می‌مانیم قبول نکردند و گفتند:ترجمه(باید بیاید سرمیز بنشینید ،حتی اگر نخواهید چیزی بخورید). چند میز مستطیل شکل ۶ نفره در آن قهوه خانه فرسوده و کثیف چیده شده بود ما چهار نفر در یک ضلع میز بغل هم و آن دو نفر در دو ضلع دیگر میز نشستند. چهار پرس غذا شبیه به کباب بره روی میز گذاشتند .آن دو با ولع دهان باز می کردند و نمی‌دانم این لقمه ها را درسته به کجا می فرستادند .گاهی استخوانی را گاز میزدند و نیمه دیگر را تعارف می کردند شبیه گرگ های آدمخوار بودند بی اراده توجهم به آن‌ها جلب شده بود راستش ترسیده بودم.. فاطمه که متوجه نگاه وحشت زده و خیره ی من شد گفت بیخیال شو .گفتم میترسم پرس بعدی شان ما باشیم یا ما را به عنوان دسر بخورد بعد از اینکه با فشار آب لقمه های در راه مانده را به شکمبه های چرمی فرستادن دست ها را به پشت سیبیل های خیس خود مالیدند و گفتند:ترجمه (یالا بروید،عجله کنید )
نمیدانستم چند ساعت دیگر در راه هستیم هیچ کس و هیچ چیز برایم آشنا نبود انگار گم شده بودم دیدن هیچ صحنه و منظره‌ای مرا از حس گمشدگی بیرون نمی‌آورد. تا قبل از اینکه به قهوه خانه برسیم، اگر می‌دیدند عینک لعنتی را از چشممان برداشتیم چشم‌پوشی می‌کردند، اما یک ساعت که از قهوه خانه دور شدیم خیلی بد اخلاق و خشن شدند سربازی که کنار راننده نشسته بود دائماً فریاد می کشید:ترجمه (چرا عینکتان را دراوردید ،چرا به بیرون نگاه میکنید،چرا سرتان تکان میخورو،چرا حرف میزنید ،چرا به یکدیگر نگاه میکنید ؟). ماشین آژیر کشان با سرعت بالا حرکت می‌کرد و از آنجا به بعد کوچکترین حرکت ما را زیر نظر داشتند و دائماً عربده می کشیدند و تهدید می کردند مانده بودم این غذایی که خوردن کباب بره بود یا کباب سگ که اینطور وحشی شان کرده بود.
Man_zandehm.pdf
1.68M
این فایل پی دی اف تا پایان فصل ۴رو داره دوستان جدید تا فردا میتونن اینو بخونن ..فصل ۵ رو فردا با هم شروع کنیم
خب امشب یکمی میخوایم بریم تو فاز محرم💔
اونایی که امام حسین ندارن، چجوری زندگی میکنن؟! ...
+ هفته ی دیگه این موقع میریم برای شروعِ ماه محرم...!
4_5879938252609161087.mp3
9.3M
آقای منی ، دوست داشتنی ترین به کانال بیت الحسین بپیوندید😘❤️😉 @ftalangor
حاج قاسم.mp3
7.59M
🔊 | حاج قاسم 🎙به روایت حاج حسین یکتا به کانال بیت الحسین بپیوندید😘❤️😉 @ftalangor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ݕنـام خــــــــــداے مهــدي❤️🌱
چقدر زیباست که صبح و طلوع معجزه وارش، با نام ها شروع شود به نام محبت به نام عشق به نام بهترین واژه ها به نام خدا💚 السلام علیکم یا اهل بیت النبوة و موضع الرساله و مختلف الملائکه و رحمه الله و برکاته💚 سلام رفقا صبح زیباتون پر از نور😍 به کانال بیت الحسین بپیوندید😘❤️😉 @ftalangor
🖇ذکر روز جمعه💌 ❣الهم صل علی محمد و علی محمد و عجل فرجهم❣ صد مرتبه0⃣0⃣1⃣ ☺️ به کانال بیت الحسین بپیوندید😘❤️😉 @ftalangor
اعمال روز بزرگ عرفه...🌹🌹 به کانال بیت الحسین بپیوندید😘❤️😉 @ftalangor
15.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلتنگم آقــــــا...←💔 به کانال بیت الحسین بپیوندید😘❤️😉 @ftalangor
🔴 روز مباهله چیست؟ مباهله پیامبر (ص) با مسیحیان نجران، در روز بیست و چهارم ذی الحجّه سال دهم هجری روی داد. رسول اکرم( ص) طی نامه ای اهالی مسیحی نجران را به آئین اسلام دعوت کرد اما مردم نجران حاضر به پذیرفتن اسلام نبودند به همین دلیل گروهی از مسیحیان نجران همراه با چند تن از علما و اسقفهایشان مثل« عاقب» و« سید» برای تحقیق پیرامون حضرت محمد صلی الله علیه و آله و گفتگو و مناظره با وی به مدینه آمدند. آن ها به خدمت پیغمبر رسیدند و مباحثه را آغاز کردند، آن ها طی صحبت های خود عیسی (ع) را پسر خدا معرفی نمودند و دلیل آن ها همان تولد عیسی بدون پدر بود. خداوند در جواب آن ها اظهار می دارد که داستان عیسی پیش خداوند مانند داستان آدم است که وی را از خاک آفرید، یعنی درصورتی که عیسی پدر نداشت آدم هم پدر و مادر نداشت و درصورتی که بنا باشد که عیسی را بخاطر آن خصوصیت پسر خدا بدانند، باید در مورد آدم هم چنین اعتقادی داشته باشید، بلکه آدم اولی است. درحالی که هر دو نفر مخلوق خدا هستند و خداوند با قدرت خود آن ها را بطور غیر معمول افریده است. بزرگان نجران این جواب را که حقیقتاً مستدل و منطقی بود نپذیرفتند و بنابراین پیغمبر به فرمان خداوند، آن ها را به « مباهله» دعوت کرد. مباهله این گونه است که افرادی که درباره مسئله مذهبی مهمی گفتگو دارند در یک جا جمع شوند و به درگاه خدا تضرع کنند و از او بخواهند که دروغگو را رسوا سازد و مجازات کند. همچنین خداوند در آیه ۶۱ سوره آل عمران می فرماید: « هرگاه بعد از دانشی که به تو رسیده، کسانی با تو به محاجه و ستیز برخیزند، به آنها بگو بیایید فرزندانمان و فرزندانتان و زنانمان و زنانتان، و ما خویشان نزدیک و شما خویشان نزدیک خود را فرا خوانیم؛ سپس مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغ گویان قرار دهیم » در روایات اسلامی آمده است که چون موضوع مباهله مطرح شد، نمایندگان مسیحی نجران از پیامبر(ص) مهلت خواستند تا در این کار بیندیشند و با بزرگان خود به شور بپردازند. نتیجه مشاوره آنان که از ملاحظه ای روان شناسانه سرچشمه می گرفت این بود که به افراد خود دستور دادند اگر مشاهده کردید محمد (ص) با سر و صدا و جمعیت و جار و جنجال به مباهله آمد با او مباهله کنید و نترسید؛ زیرا در آن صورت حقیقتی در کار او نیست که متوسل به جار و جنجال شده است و اگر با نفرات بسیار محدودی از نزدیکان و فرزندان خردسالش به میعادگاه آمد، بدانید که او پیامبر خداست و از مباهله با او بپرهیزید که خطرناک است. در روز مباهله مسیحی ها با اسب های زینت شده به طلا در محل حاضر شدند در صورتی که پیامبر(ص) با حضرت علی (ع)، حضرت فاطمه(س) و امام حسن(ع) و امام حسین(ع) آمده بودند که در این هنگام وقتی مسیحیان دیدند پیامبر(ص) نزدیک ترین خویشانش را برای مباهله حاضر کرده اند به حقانیت آنها گواه دادند و به پیامبر(ص) اعلام کردند که مباهله نمی کنیم. پیامبر(ص) نیز از آنها درخواست کردند یا اسلام آورند و یا در پناه اسلام باشند و برای مسلمانان توطئه چینی نکنند و آنها را آزار ندهند، در این هنگام مسیحیان پذیرفتند زیر پرچم اسلام قرار گیرند. به کانال بیت الحسین بپیوندید😘❤️😉 @ftalangor
بسم الله الرحمن الرحیم 🌸السلام علیکَ یا رسولَ الله 💗السلام علیکَ یا امیرَالمؤمنین 🌸السلام علیکِ یا فاطمةُ الزهراءُ 💗السلام علیکَ یا حسنَ بنَ علیٍ نِ المجتبی 🌸السلام علیکَ یا حسینَ بنَ علیٍ سیدَ الشهداءِ 💗السلام علیکَ یا علیَّ بنَ الحسینِ زینَ العابدینَ 🌸السلام علیکَ یا محمدَ بنَ علیٍ نِ الباقرُ 💗السلام علیکَ یا جعفرَ بنَ محمدٍ نِ الصادقُ 🌸السلام علیکَ یا موسی بنَ جعفرٍ نِ الکاظمُ 💗السلام علیکَ یا علیَّ بنَ موسَی الرضَا المُرتضی 🌸السلام علیکَ یا محمدَ بنَ علیٍ نِ الجوادُ 💗السلام علیکَ یا علیَّ بنَ محمدٍ نِ الهادی 🌸السلام علیکَ یا حسنَ بنَ علیٍ نِ العسکری 💗السلام علیکَ یا بقیةَ اللهِ، یا صاحبَ الزمان 💕💕و رحمة الله و برکاته💕💕 به کانال بیت الحسین بپیوندید😘❤️😉 @ftalangor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌻↻✿↝ . • +آدماے ناموفق تصمیماتشونو طبق شرایط حالشون میگیرن اما آدماے موفق طبق جایےڪہ‌میخوان باشن:) 😌✌️💜 😌😇 به کانال بیت الحسین بپیوندید😘❤️😉 @ftalangor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به کانال بیت الحسین بپیوندید😘❤️😉 @ftalangor
به کانال بیت الحسین بپیوندید😘❤️😉 @ftalangor
لا حبیبَ ، لا طبیبَ ، لا رفیق الّا شما مرهم درد دل ما نیست الّا کربلا به کانال بیت الحسین بپیوندید😘❤️😉 @ftalangor
😍 ‌روز مُباهله مبارک 🌼🎉 ‌ ⁦✔️⁩ مباهله یعنی طرفین، یکدیگر رو لعن میکنن، تا هرکس باطل است و برحق نیست، به عذاب الهی گرفتار و رسوا شود. ‌ 💞 پيامبر خدا (ص) - پس از اصرار و پافشاری مسیحیان نجران روی آئین خود و قانع نشدن‌شان - به آنها فرمود: ‌ با من كنيد! اگر من راستگو باشم لعن و نفرين، شما را مى گيرد و اگر دروغگو باشم لعن ونفرين، مرا مى گيرد. 🔶 آن ها پذیرفتند! صبح روز كه شد نزد آمدند، ديدند آن حضرت، عزیــزترین افرادش یعنی و و و (ع) را همراه خود آورده است. 🔷 آنان ترسیدند و به رسول خدا گفتند: با تو صلح مى كنيم، ما را از مباهله معاف بدار! ‌ نقل از امام صادق (ع) ❤ ‌ تفسير القمّی: ۱/۱۰۴ ‌ یعنی روز حقّانیت مبارک 💗🌸💗🌸💗🌸💗🌸 ‌ به کانال بیت الحسین بپیوندید😘❤️😉 @ftalangor