#تحلیل
⚠️فرض محال ...
خب، مگر قرار نبود مثل زمان شاه شما عرقتان را بخورید ما هم هیاتمان را برویم و هرکس به عقاید دیگری احترام بگذارد!!! دروغ بود؟ شما که برهنه شدید، به هدفتان رسیدید.
حال هدف از این توهینها چیست؟
مگر مذهبی های سکولارِ صورتی نمیگفتند همه کنار هم باشیم!
تحمل کنیم!
مگر جناب شایان مصلح و امثال او تئوری ندادن در حکومت سکولار حتی گرایش به جنس موافق هم آزاد است!
💭دنبال چه هستید؟
دنبال رسوایی بی نهایت!
همه دار و ندار این ملت، محبت و ارادتشان به اهل بیت علیهم السلام است.
همان را هم میخواهید بگیرید!
کسانیکه این ایام شعار این جماعت را برای جامعه ایرانی ذره ای باور کرده بودند حالا ببینند.
⚠️ در هیاهوی دعوای خودی ها ، بی خودی ها در حال جولان دادن!!!
حواسمان باشد ، برای محرم... برای هیئت ... برای .... برنامهدارند...
✅ رِسانو
گاه عاشقے
#تحلیل ⚠️فرض محال ... خب، مگر قرار نبود مثل زمان شاه شما عرقتان را بخورید ما هم هیاتمان را برویم
#اندکی_تامل
#پیشنهاد_ویژه
سلام بر محرم 👇
1⃣ چند روز قبل تصویر عجیبی منتشر شد از ۲ خانم و یک آقا، زیر کتیبهای که روی آن نوشته بود: هیئت جوانان قمر بنیهاشم(ع).
🔹یکی از خانمها در این تصویر روسری برداشته بود اما آن یکی بالاتنه را برهنه کرده بود و مذکر موجود در قاب هم با شلوارک ایستاده. مثلاً میخواهند به قانون حجاب اعتراض کنند!
🔹مسئله این متن پرداخت به جزئیات قانون حجاب و نحوه اجرای آن و تبلیغ و اینها نیست؛
درباره قمر بنیهاشم(ع) است.
2⃣ یکی دو روز اخیر به عزیز ناخوشی در بیمارستان سر میزنم؛ روی تخت کناریاش مرد میانسالی است که از چهل روز پیش بستری است؛ درد سنگینی دارد و خودش میگوید علیرغم همه داروها تسکین خاصی نیافته و همان درد قبل را هنوز تحمل میکند.
🔹روی دستش تتوی بزرگی دارد و چهرهاش را هم به سان مذهبیها درنیاورده. طی دو سه روز گذشته هم علیرغم دردش، سیمای شاداب و مردمدار و صبور و مهربانی دارد.
🔹امّا از صبح امروز که دکتر به او گفت احتمالاً ۱۰ روز دیگر هم باید بماند، از این رو به آن رو شده و به هم ریخته است؛ علتش هم یک چیز است:
میگوید محرّم رسیده و من اینجا نمیمانم. با همین دردم باید بروم. محرمها نذری دارم و میخواهم ادا کنم؛
اگر قرار باشد خوب شوم خود امام حسین(ع) واسطه میشود. آنقدر با حرارت و از عمق دل میگوید که پرستار و دکتر هم تحت تاثیر قرار میگیرد...؛ پیگیر است، به هرکس که میتواند زنگ میزند و هر پرستار دیگری هم که میبیند به او میگوید که محرم نمیتوانم اینجا بمانم.
👌 الغرض؛
تو که فکر کردی با بیادبی مقابل کتبیه هیئت قمر بنیهاشم(ع)، مثلاً اعتراض مدنی به حکومت کردهای، نمیفهمی که اینجا با اعتقاد کل ملت طرفی؟
قمر بنیهاشم به حکومت که هیچ، حتی به مسلمانها هم منحصر نیست. برخی مسیحیها هم توی دهنت میزنند.
🌹پینوشت:
نمیشود این را نگفت که این مساله بعد دیگری هم دارد؛ همین کسی که چنین بیادبی و جسارت احمقانه کرده، اگر بخواهد پیش خودش و خدا جبران کند، باز واسطهای بهتر از خود قمر بنی هاشم نخواهد داشت.
✅| رِسانو
✍💎🔸به ابوسعید ابوالخیر گفتند:
فلانی قادر است پرواز کند،
✅◀️گفت: این که مهم نیست ، مگس هم میپرد.
گفتند: فلانی را چه میگویی؟ روی آب راه میرود!
✅◀️گفت: اهمیتی ندارد، تکه ای چوب نیز همین کار را میکند.
گفتند: پس از نظر تو شاهکار چیست؟
✅◀️گفت: اینکه در میان مردم زندگی کنی ولی هیچگاه به کسی زخم زبان نزنی، دروغ نگویی، کلک نزنی و سو استفاده نکنی و کسی را از خود نرنجانی.
این شاهکار است....
@gahe_ashegi
گاه عاشقے
#قصه_خاطرات_آزادگی قسمت صد و ششم بسم الله الرحمن الرحیم بنام خدا یی که حیات و مماتمان بدست اوست
#قصه_خاطرات_آزادگی
قسمت صد و هفتم
بسم الله الرحمن الرحیم
بنام خدا یی که حیات و مماتمان بدست اوست
خاطرات اسارت آزاده ی عزیز آقای حاج حسین اسکندری
.... اما دریغ از شانه ی غمخوار و سنگ صبوری!! پهلو به دیوار دادم و سر بر شانه سیمانی زبر و زمخت آن گذاشته و در درون خود در رثای شهدای مظلوم و غریب گریستم! به یاد برادر شهیدم حسن افتادم که سنش از من کمتر بود اما روحی بلند داشت چنان که همه ی دنیا را به سخره میگرفت!! حسن جانبازی که قبلأ چند بار مجروح شده بود ، در حالی که زخمهای کربلای چهار هنوز بر تنش بود ، در عملیات کربلای پنج و در معرکه شلمچه شهید شد و شانزده روز طول کشید تا امکان انتقال پیکرش از میانه ی میدان درگیری و تبادل آتش طرفین فراهم شود ، گویا منتظر بود تا استحکامات نونی شکل عراق که در جریان حمله به آنها شهید شده بود سقوط کرده و به دست رزمندگان اسلام بیفتند و پس از اطمینان از پیروزی و موفقیت همرزمانش به عقب برگردد!! هنوز سوار بر افکار خود در حال گشت در شلمچه بودم که فریاد بلند إستَعِد (خبردار) خمیس مرا به محوطه ی بازداشتگاه اسرا در زندان الرشید بغداد برگرداند! خمیس ، عدنان و سربازان عراقی به حالت خبردار ایستاده بودند و دو سرهنگ و سرگرد آمارگیر بطرف ما برمیگشتند!! به نزدیک ما که رسیدند به نظامیان عراقی آزادباش دادند ، سرهنگی که ساعاتی پیش ما را میهمانان رهبر عراق خوانده بود صدایش را بلند کرده و چنان خمیس را برای در دست گرفتن مجدد کابل سرزنش کرد و به او دستور دور انداختن آن را داد که گویی از عملکرد آنها و رفتارشان با اسرا کاملأ بی اطلاع است !! خمیس ضمن ادای احترام ، کابل را به کنار ساختمان روی زمین انداخت و کنار سرگرد ایستاد! سرهنگ از سرگرد در مورد شش نفری که خارج از صف و کنار دیوار ایستاده بودند سئوال کرد ، سرگرد هم با لبخندی غرورآمیز ، گفت که در پاسخ به سخنان و دعوت او ، آنها داوطلبانه خود را فرماندهان گردان و گروهان معرفیکرده اند!! سرهنگ با لبخندی ساختگی رو به آن شش نفر کرده و به فارسی لهجه داری گفت : خیلی خوش آمدید ، در خدمت شما هستیم!! سپس مترجم را به نزدیک خود فراخواند و از او خواست که سخنانش را ترجمه کند! مترجم که در کنار سرهنگ ایستاد ، سرهنگ رو به اسرا کرده و با چرب زبانی بقیه فرماندهان احتمالی را هم به خروج از صف و پیوستن به آن شش نفر دعوت کرد ولی دعوت او بی پاسخ ماند و کسی او را اجابت نکرد !! سرهنگ توضیح داد که برابر قانون فرماندهان اسیر باید نسبت به سایر اسرا از امتیازات بیشتری برخوردار شوند و ما میخواهیم که هر اسیری از حق قانونی خود استفاده کند! البته اگر اسیری درجه ، رتبه و مسئولیت خود را مخفی کند یا اطلاعات غلط به ما بدهد مجازات خواهد شد!!! ....
ادامه دارد...
خانواده محترم کریم داوودی ، طالب آبادی
کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذو الجلال و الاکرام
ضایعه درگذشت مادر مهربان و مومنتان (خانم ام البنین طالب آبادی ) را از صمیم قلب به شما تسلیت عرض می کنیم.
خداوند متعال روح پاکش را با مولایش علی «ع» محشور نماید و بـه بازماندگان صبر جزیل عنایت فرماید.
@gahe_ashegi