eitaa logo
🇮🇷یادشهداباذکرصلوات🇮🇷
64 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1هزار ویدیو
4 فایل
 وَلاتَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاًبَلْ أَحْياءٌعِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ‌ ✨ارتباط با ادمین کانال: @shohada_zene_hastnd ✨کپی باذکرصلوات✨
مشاهده در ایتا
دانلود
🛑 تشییع پیکر شهید مدافع حرم «احسان کربلایی‌پور» در قم 🌷🕊 پیکر شهید مدافع حرم «احسان کربلایی‌پور» که به همراه دیگر رزمنده ایرانی مدافع حرم «شهید مرتضی سعیدنژاد» بامداد روز ۱۶ اسفند ماه در حومه دمشق در اثر حمله مستقیم موشکی رژیم صهیونیستی به شهادت رسید، در قم تشییع و تدفین می‌شود. 🥀پیکر شهید احسان کربلایی‌پور که همسر ایشان اهل استان خوزستان است، در تهران و در اهواز تشییع خواهد شد و سپس برای تشییع و تدفین به قم منتقل می‌شود و ۲۰ اسفند پس از اقامه نماز جمعه از مصلی قم به سمت گلزار شهدای علی‌بن‌جعفر (علیه السلام) تشییع و در جوار شهید محمد مهدی لطفی نیاسر به خاک سپرده خواهد شد. 🇮🇷@gahramane_man🇮🇷
🌷شهیدحمیدرضا‌مدنی‌ قمصری🌷 «۶» ✍️:همسرشهید 🕊🥀 همه دوستان و همرزمانش روزهای آخر به ملاقات حمید می آمدند. انگار می دانست که می خواهد برود، همه را دید ولی بعد از ظهر حالش خراب شد و دیگر اجازه ملاقات به کسی ندادند و او را به اتاق ایزوله بردند، حدود ساعت ۸ بود که من کنار تختش رفتم. شروع کرد به حرف زدن … آخر شب که شد بعد از کلی حرف زدن گفت که چراغ را خاموش کن ولی من دوست نداشتم چراغ را خاموش کنم می خواستم بیشتر نگاهش کنم ولی حمید اصرار کرد و من چراغ را خاموش کردم سرم را کنار تخت گذاشتم و کمی چشمهایم را بستم . کمی که گذشت : “من کجا هستم؟!” گفتم: حمید جان! تو در بیمارستانی. دوباره پرسید و سه بار این جمله را تکرار کرد و هر بار هم می گفت نه اینجا بیمارستان نیست. بعد ساکت شد من فکر کردم خوابش برد، تا اینکه ساعت حدود یک نیمه شب بود که پرستار آمد و به من گفت از اتاق بیرون برو و من تعجب کردم ولی از اتاق خارج شدم و دیدم همه دکتر ها به اتاق حمید می آیند. خیلی ترسدیم تا اینکه دکترها آمدند و به من گفتند: “حمید شده”. دیگر نمی دانستم چه باید بکنم حالم خیلی بد بود گیج و مبهوت شده بودم. از دکتر خواستم اجازه دهد من یکبار دیگر او را ببینم. رفتم و یک دل سیر نگاهش کردم و بعد به عموی حمید زنگ زدم و خبر را دادم . تا اذان صبح همه فهمیدند و به بیمارستان آمدند. ولی چون بود نتوانستیم مراسم خاکسپاری را انجام دهیم و روز ؛ درست ۲۵ مهر ماه سال ۷۱ حمید از کنار ما رفت و روزگار را برای ما سخت تر کرد. شب اولی که حمید شهید شد را هیچ وقت فراموش نمی کنم آن زمان ۵ سال بیشترنداشت. اولین شبی بود که حمید دیگر کنار ما نبود مهدی از من پرسید:امشب بابا کجاست؟ گفتم: بابا رفت بیش فرشته ها. دوباره پرسید مامان اگه بابا حالش بدبشه و درد بکشه کی بهش دارو می ده؟ من هم گفتم: فرشته ها مراقب بابا هستند و بابا دیگه درد نداره و حالش خوب شده، حالا هم خوابیده. وقتی این رو به مهدی گفتم آرام گرفت و خوابید. از دست دادن حمید ضربه بدی به خانواده کوچک ما زد و بچه ها سختی زیادی را تحمل کردند. چه زمانی که او در جبهه بود و چه زمانی که از جبهه برگشت آنها هیچ وقت در راحتی و آسایش پدر را ندیدند. حالا هر وقت دلم برایش تنگ می شود به سر مزارش می روم و با او درد دل می کنم.همیشه با یادآوری خاطرات شیرین در کنار حمید آرامش می گیرم. نایب امام زمان (عج) را در زمان خود دیدم و به او عشق ورزیدم و سخنش را به جان و دل خریدم. 🍃 / 💔🥀🕊 وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷@gahramane_man🇮🇷