#رهایی_از_رابطه_حرام
🔶 یه سوالی که پیش میاد اینه که آیا بهتر نیست کلا بریم توی یه مکان دور افتاده که دیگه هیچ امکانی برای ارتباط با نامحرم برامون پیش نیاد؟🤔
⭕️ خیر این کار درستی نیست.
به طور کلی هدف خداوند متعال از این که زمینه گناهان مختلف رو برای انسان فراهم کرده این بوده که "انسان با مدیریت علاقه های خودش بتونه قدرتمند بشه".
اگه قرار بود که انسان هیچ دسترسی به هیچ حرامی نداشته باشه که دیگه نیازی به خلقت انسان نبود! فرشته ها این مدلی هستند.
✅ هنر اینه که ادم توی جامعه زندگی کنه و از خودش #مراقبت کنه تا بزرگ و قوی بشه.
☢️ مثلا شما هر یک باری که از پیام دادن به نامحرم خودداری میکنی یا از دیدن عکس مستهجن چشم پوشی میکنی یا هر گناهی رو بی خیال میشی یه درجه به "قدرت روحی" تو افزوده میشه...
⭕️ خدا معطل این نیست که ما صرفا فقط کارای خوب کنیم! بلکه دنبال این هست که ما با انجام کارهای خوب به "قدرت روحی" برسیم.
👈🏼 داشتن قدرت روحی مهم ترین علامت رشد معنوی انسان هست.
بله انسان تا یه حدی باید زمینه های گناه رو در اطراف خودش از بین ببره.
☢️ مثلا اگه کار ضروری ندارید از نصب کردن برنامه های غیر ضروری روی گوشی خودداری کنید. برنامه هایی که تصاویر حرام رو به طور گسترده منتشر میکنند و برای انسان زمینه گناه رو فراهم میکنند
اما اینکه دیگه کلا همه چیز رو کنار بذارید و هیچ زمینه ای برای گناه نباشه اولا امکانش نیست و ثانیا درست هم نخواهد بود و موجب رشد انسان هم نخواهد شد..
@gam2enghelabeslami
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🌸🌸🌸استوری
🌺میلاد امام حسن مجتبی علیه السلام
@gam2enghelabeslami
36.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹کلیپ
🌸مولوی زیبا و شنیدنی
🌸فارسی وعربی
میلاد امام حسن مجتبی علیه السلام
@gam2enghelabeslami
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺🌺استوری
🌸زیبا و شنیدنی
میلاد امام حسن مجتبی علیه السلام
✅حداقل برای یک 👆 نفر ارسال کنید
@gam2enghelabeslami
🇮🇷
📝#یادداشت_کوتاه | اصول #جهاد_تبیین در قرآن
✅ ولایتمداری
🔻 فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً «۶۵»
🔸 نه چنين است؛ به پرودگارت سوگند، كه ايمان (واقعى) نمىآورند مگر زمانى كه در مشاجرات و نزاعهاى خود، تو را داور قرار دهند، ودر دل خود هيچگونه احساس ناراحتى از قضاوت تو نداشته باشند (و در برابر داورى تو) كاملًا تسليم باشند.
✅ پیام ها:
1⃣ نشانههاى ايمان راستين سه چيز است: الف: به جاى طاغوت، داورى را نزد پيامبر بردن. «يُحَكِّمُوكَ» ب: نسبت به قضاوت پيامبر، سوءظن نداشتن. «لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً» ج: فرمان پيامبر را با دلگرمى پذيرفتن و تسليم بودن. «وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً»
2⃣ اسلام، علاوه بر تسليم ظاهرى، به ابعاد روحى و تسليم قلبى توجّه كامل دارد. «لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً»
3⃣ قضاوت، از شؤون رسالت و ولايت است. «مِمَّا قَضَيْتَ»
4⃣ وجوب تسليم در برابر قضاوت پيامبر، نشان عصمت اوست. «يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً»
✍️#رجبعلی_بازیاد
🔔نکته های راهگشا برای زندگی
🌹بهترین بندگان خدا
♦️سئِلَ عَنْ خِيارِ الْعِبادِ، فَقالَ الامام عليه السلام :اَلَّذينَ اِذا اَحْسَنُوا اسْتَبْشَرُوا، وَاِذا اَساؤُوا اسْتَغْفَرُوا، وَ اِذا اُعْطُوا شَكَرُوا، وَ اِذَا ابْتَلَوْا صَبَرُوا، وَ اِذا غَضِبُوا عَفَوا.
♦️ از حضرت رضا (عليه السلام) درباره بهترين بندگان پرسيدند.
حضـرت فـرمــودند:
آنان كه هرگاه نيكى مى كنند، خوشحال مى شوند،
هرگاه بدى مى كنند، استغفار مى كنند،
هرگاه چيزى به آنان داده مى شود،سپاس مى گويند،
هرگاه مبتلا و گرفتار مى شوند،شكيبايى مى كنند،
و هرگاه خشمگين مى شوند،عفو و گذشت مى كنند.
📚مسند الامام الرضا عليه السلام ، ج 1 ص 284.
#حدیث
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷
🎥#استوری | نظرات مسئولان در خصوص قانونگذاری برای فضای مجازی
@gam2enghelabeslami
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 حضرت محمد (ص) می فرمایند:
اى مردم ! هر كس در ماه رمضان
بر من زياد #صلوات بفرستد، خداوند،
ترازوى اعمال او را سنگين خواهد فرمود
در روزى كه ترازوها سبك باشد.🌸
🌸و من اکثر فیه من الصلوه على ثقل الله میزانه
🌸یوم تخفف فیه الموازین
📕وسائل الشيعة ج : 10 ص : 314
🍃🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
🍃🌸وآلِ مُحَمَّدٍ
🍃🌸وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
وب که پدرم برگشت، جلوی در کز کرده بودم. برایم یک دست لباس قشنگ خریده بود. لباسها را طرفم گرفت و گفت: «اینها مال توست.»لباسم گلهای قشنگی داشت و زیبا بود. مدتها بود لباس تازهای نداشتم و وقتی آن لباس کردیِ قشنگ را دیدم، دلم آرام شد. گرچه دلم برای کرهل تنگ شده بود.
آن روزها، معمولاً حیوانهای وحشی زیاد به طرف آوهزین میآمدند. یک روز که بیشتر مردم جلوی در خانههاشان نشسته بودند و من هم مشغول ریسیدن پشم بودم، یکدفعه از دور چیزی را دیدم که به سمت ده میآمد. بلند شدم تا بهتر ببینم. اول فکر کردم چشمهایم اشتباه میبینند، اما خوب که نگاه کردم، دیدم چیزی شبیه گرگ است. داد زدم: «گرگ... گرگ.»
بزرگترها سری تکان دادند و باورشان نشد. فریاد زدم: «نگاه کنید، دارد میآید.»
اشاره کردم به سمتی که گرگ میآمد. گرگ به سوی گله میرفت. گله، نزدیک خودمان
بود. اولین کسی بودم که آن را میدیدم. بنا کردم به جیغ کشیدن. مردم ده که نگاه کردند، دیدند راست میگویم. همه بلند شدند و به سمت گله دویدند. هر کس چوبی، سنگی، وسیلهای با خودش برداشت. من هم شروع کردم به دویدن. تنها چیزی که دستم بود، تشی6 بود. مردم داد میزدند و میخواستند گرگ را فراری دهند.
گرگ، گوسفندی را به دندان گرفت. از پشتِ گردنش گرفته بود. کمی که دوید، از ترس مردم، گوسفندی را که به دندان
گرفته بود ، رها کرد و الفرار.
به گوسفند بیچاره که رسیدیم، دیدم جای دندانهای گرگ روی گردنش مانده. گوسفند بیحال افتاده بود و بعبع میکرد. دلم برایش سوخت. معلوم بود خیلی ترسیده. مردم دور گوسفند جمع شدند. اول گفتند سرش را ببریم، اما یکدفعه گوسفند خودش را تکان داد و سرپا ایستاد. همه خوشحال شدند.
از خوشحالی دست زدیم. گوسفند داشت خودش را تکان میداد. زنی گفت الآن دارو میآورم. دامنش را جمع کرد و با
عجله رفت و داوری زخم آورد. یکی از مردها، دارو را از دست زن گرفت و به جای زخمهای گوسفند زد.
گوسفند بعد از یکی دو روز حالش خوبِ خوب شد. آن روز مردهای ده میگفتند: «آفرین دختر، تو زودتر از ما گرگ را دیدی.»
آنجا بود که مادرم برای اولین بار گفت: «فرنگیس، خودت هم مثل گرگ شدهای. از هیچ چیز نمیترسی. مگر میشود
بچهای اینطور باشد؟ نترسیدی به طرف گرگ دویدی؟ میخواستی با تشیِ دستت گرگ را بکشی؟! میدانی گرگ چقدر درنده است؟ عقلت کجا رفته، دختر؟»
وقتی حرفهایش را زد، گفتم: «باور کن اگر میرسیدم، با دو تا دستهایم خفهاش میکردم.»
مادرم اول یک کم نگاهم کرد. بعد خندید و گفت: «خدایا، این دختر چه میگوید!»
*پایان فصل دوم*
ادامه دارد...
🥷🏿فرنگیس
خاطرات فرنگیس حیدرپور
5️⃣1️⃣
بقلم: مهناز فتاحی
✅تهیه وتنظیم:زینتی اردشیر
فصل سوم
سالهای قبل از 1359
قبل از شروع جنگ گرگینخان کشته شد. جنگِ ایلی درگرفته بود و شلوغ شده بود. اخبار این دعوا و جنگ، به گوش ما هم میرسید.
مردم تنها راهحلی که به ذهنشان رسیده بود، این بود که بروند و گرگینخان را با خودشان برای صلح بیاورند. اما گلولۀ اول به گرگینخان خورد. وقتی خبرش رسید، خیلی ناراحت شدیم. من که خیلی گریه کردم. هیچ کس باورش نمیشد گرگینخان، مرد بزرگ ایل مرده باشد
قاتلش هم شناخته نشد. یعنی هیچ کس جرئت نکرد قتل گرگینخان را به گردن بگیرد.
او را در گورستان میلیل خاک کردند. میلیل، روستای پدری ماست که هر کس از بستگان ما بمیرد، او را آنجا خاک میکنند. وقتی خبر مرگ گرگینخان رسید، همگی برای خاکسپاری و فاتحهخوانی رفتیم. به خانهاش که رسیدیم، شیون و واویلا بالا گرفت. مرد و زن بر سر میزدند. وقتی جنازه را آوردند، روستا سراسر داد و فریاد و زاری شد.
مردم زیادی امده بودند و گریه میکردند. آن روز همهاش به وقتی فکر میکردم که او به دنبالم آمده بود و باعث شد که در سرزمین خودم بمانم.
چهار سال از روزی که گرگینخان مرا نجات داد، میگذشت. چهارده ساله شده بودم که به خواستگاریام آمدند. از مادرم شنیدم قرار است یکی از فامیلها بیاید برای خواستگاری. وقتی مادرم این خبر را بهم داد، فهمیدم این همان همسر آیندۀ من است. میدانستم مادرم نذر کرده مرا به اولین نفر شوهر بدهد. فرق نداشت چه
کسی باشد؛ دارا یا ندار، پیر یا جوان، مالدار و بیمال.... فقط ایرانی باشد.
روزی که قرار بود به خواستگاریام بیایند، مادرم گفت: «برو توی آن اتاق و بیرون نیا. عیب است! فکر میکنند تو خوشت میآید شوهر کنی.»
رسم بود که دختر را نباید میدیدند. وقتی خواهرم لیلا که آن موقع هفت سالش بود، با شادی رو به خانه دوید و گفت خواستگارها دارند میآیند، زودی روسریام را سر کردم، دویدم توی اتاق کوچکی که داشتیم و کنار رختخوابها قایم شدم
لیلا مرتب میرفت و میآمد و میگفت که توی اتاق چه خبر است. مردها و زنهای زیادی آمده بودند. از پشت پنجره، یواشکی کفشها را نگاه کردم. یک عالمه کفش جلوی در بود؛ کفشهای مردانه، زنانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای روز پانزدهم ماه مبارک رمضان
@gam2enghelabeslami
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 شرح حدیث اخلاق (#امام_خامنه_ای)
⏪ چهار چیزی که عقوبتش زود دامنگیر انسان میشود...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 نصیحتی شنیدنی از استاد مطهری درباره مغتنم شمردن فرصت تکرارناشدنی عمر
#شهید_مطهری
#موعظه_خوبان
14.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#تلنگر
گَهگاهی باید یکی رو داشته باشی بزنه رو شونههات و بگه؛
چیه انقد رفتی تو مشکلِت؟
مگه #صاحب نداری؟!...
@gam2enghelabeslami
#رهایی_از_رابطه_حرام
🔵 نکته بعدی که در این زمینه باید بهش دقت بشه اینه که انسان مومن توی دنیا اومده تا طی درگیری های فراوانی که با هوای نفسش داره رشد کنه و بالا بره.
🔸 طبیعتا آدم در طول زندگی خودش بارها ممکنه که در این مبارزه ها شکست بخوره و گاهی هم موفق بشه.
⭕️ بنابراین در هیچ صورتی انسان نباید ناامید بشه.
در واقع انسان مومن همیشه باید مراقب دو تا چیز باشه
👈🏼 اگه در مبارزه با نفس هاش پیروز شد #مغرور نشه
👈🏼 اگه در مبارزه با نفس هاش شکست خورد #مایوس نشه.
💢 متاسفانه شیطان نامرد تا ادم یه کار خوبی میکنه سریع مغرورش میکنه و اونو زمین میزنه! و تا آدم یه کار بدی کرد سریع مایوسش میکنه و نابودش میکنه...
⭕️ خصوصا ابلیس رجیم توی مایوس کردن خیلی مهارت داره نامرد!!! تا آدم گناه میکنه و ضربه میخوره، شیطان میاد وسط و با نا امید کردن، ضربه مهلک بعدی رو میزنه.
🌹 عزیز دلم... گناه کردی توبه کن. خدا هم قطعا میبخشه. بله اگه ناراحتی از اینکه نافرمانی خدا رو کردی خب این ناراحتی خوبه "ولی به شرط اینکه تبدیل به ناامیدی نشه".
❇️ تا دیدی داری ناامید میشی سریع بگو نه! خدایا من به تو امیدوارم... اگه به اندازه تمام مخلوقات عالم هم گناه کرده باشم بازم صددرصد امید دارم که منو میبخشی...
و خداوند کریم خواهد بخشید..
و چند تا کفش بچگانه. خجالت کشیدم و دوباره دویدم و خودم را پشت رختخوابها قایم کردم.
خواهرها و برادرهایم کنارم بودند و هی میخندیدند و یواشکی میپرسیدند: «فرنگ، راستراستکی میخواهی عروس شوی؟!»
من هم میزدمشان. بیصدا داد میزدند و بعد میخندیدند. من هم هی میزدم توی صورت خودم و میگفتم: «بچهها، ساکت! آبرویمان رفت!»
آن وسطها، از لیلا پرسیدم مردی که به خواستگاریام آمده، چه شکلی است؟ چیزهایی گفت و نشانیهایی داد، اما تا وقتی که رفتند، باز هم نفهمیدم چه قیافهای دارد این خواستگار من.
آنها که رفتند، مادرم از عهدی حرف زد که با خدا بسته بود. اولین کسی که به خواستگاریام بیاید، بدون عروسی و هیچ
مراسم مفصلی، مرا به او بدهد. آن یک نفر آمده بود. پدرم کمی اخم کرد و غرغرکنان گفت: «آخر این چه نذری است تو کردهای، زن؟ فکرش را نکردی که ممکن است چه کسی به خواستگاری بیاید؟»
مادرم هم خندید و گفت: «حالا که آدم خوبی است! علیمردان اهل زندگی است. پسر آرام و خوب و مؤمنی است.»
آنجا بود که فهمیدم اسمش علیمردان است. از اسمش که خوشم آمد! اسم علی را همیشه دوست داشتم. با خودم تکرار
کردم «علیمردان، علیمردان، علیمردان...»
قیافۀ پدرم گرفته بود. من هم دلم گرفت. وقتی او را نگاه کردم، اشکم سرازیر شد. یعنی باید از خانۀ پدرم میرفتم؟ مادرم رو به من کرد و گفت: «گریه میکنی، فرنگ؟ خوشحال باش، چون شوهرت مال روستای گورسفید است. تا اینجا چهار قدم بیشتر راه نیست. میتوانی هر روز بیایی و به ما سر بزنی.»
کمی که فکر کردم، دیدم راست میگوید.
شوهرم ده سال از من بزرگتر و اهل روستای گورسفید بود. گورسفید تا آوهزی
دو کیلونتر فاصله داشت و من میتوانستم راحت بین این دو روستا رفتوآمد کنم. خدا را شکر کردم که باز هم نزدیک روستای خودمان خواهم بود.
چند روز بعد، پانزده بیست نفر از فامیل شوهرم آمدند و برایم لباس قرمز و زیبایی آوردند. برادرشوهرم قهرمان و خواهرش قیمت هم آمده بودند. زنها لباس را تنم کردند و تور سرخی روی سرم انداختند. انگشتر هم آورده بودند که دستم کردند. برای اولین بار، انگشتر دست میکردم! صورتم سرخِ سرخ شده بود. قلبم میزد
باورم نمی شد که دارم ازدواج میکنم.
وقتی مرا از خانه بیرون میبردند، پدرم پشت پنجره ایستاده بود و اشک میریخت. من هم خیلی ناراحت بودم.
ادامه دارد...
🥷🏿فرنگیس
خاطرات فرنگیس حیدرپور (۱۶
بقلم: مهناز فتاحی
✅تهیه وتنظیم:زینتی اردشیر
باورم نمیشد از خانواده و پدرم جدا میشوم. گریه میکردم، اما یک چیز دلگرمم میکرد. اینکه قرار بود توی روستای گورسفید زندگی کنم. میتوانستم هر روز به پدر و خانوادهام سر بزنم.
توی راه که میرفتیم، سرم را پایین انداخته بودم. پیاده از آوهزین به سمت گورسفید حرکت کردیم. این راه را بارها
رفته بودم؛ وقتی برای کارگری به مزرعهها میرفتم. تمام سنگهای راه را میشناختم. سنگی را که برای خستگی در کردن رویش مینشستم، جایی که سنگهای زغال داشت، مزرعۀ ذرت، مزرعۀ گندم... اما نمیدانم چرا آن روز همه چیز برایم رنگ دیگری داشت. انگار دنیای دیگری بود. راه طولانی شده بود. حتی فکر میکردم گورسفید دورترین جای دنیا شده است. میلرزیدم و قدم برمیداشتم.
به گورسفید رسیدیم. فقط دو زن از روستای خودمان همراهم آمده بودند. چون مادرم عهد کرده بود بدون هیچ مراسمی مرا به خانۀ بخت بفرستد، برایم عروسی نگرفته بود و کسی همراهم نبود. مرا همانجا، توی خانۀ شوهرم عقد کردند.
اولین بار، علیمردان را روز عقد دیدم. وقتی روحانی از من پرسید و من هم آرام گفتم بله، برگشتم و او را نگاه کردم. مردی آرام بود. با دیدنش دلم آرام شد. او هم زیرچشمی مرا نگاه کرد. میدانستم مرا قبلاً دیده، اما من اولین بار بود که میدیدمش. در همان لحظه، مهرش به دلم نشست.
خوشحال بودم که حالا یک خانه برای خودم دارم. خانهای که در آن زندگی میکردیم، چند اتاق داشت. خانۀ برادرشوهرم قهرمان هم توی حیاط ما بود. هر کدام یک اتاق داشتیم. روز اول، علیمردان آمد و کنارم نشست. از خجالت سرم را پایین انداختم. لبخندی زد و گفت: «فرنگیس، دلم میخواست که تو همه چیز داشته باشی.»
سرم را تکان دادم و گفتم: «مهم نیست. باید زندگی کنیم.
بعد از من تعریف کرد. با تعریف شوهرم، احساس خوبی پیدا کردم. لبخندی زد و گفت: «فرنگیس، تو را انتخاب کردم، چون مثل مرد هستی. برای من، عزت و آبرو بزرگترین چیز دنیاست. توی این دنیا، اگر تو را داشته باشم، یعنی همه چیز دارم.»
از حرفهای علیمردان دلگرم شدم. احساس کردم گوشهایم سرخ شده و میسوزد. بعد مِنمِنکُنان ادامه داد: «من وضع مالی خوبی ندارم. کارگری میکنم، توی زمین مردم...»
نگذاشتم حرفش را ادامه دهد. خندیدم گفتم : « خب، من هم کارگری کردهام، درست مثل تو.»
علیمردان نگاهم کرد و گفت: «ولی اینجا مجبور نیستی. من خودم کار میکنم.»
گفتم: «اگر قرار باشد فقط تو کار کنی، آن وقت
هدایت شده از سراج اندیشه
💢خاطره حاج اسماعیل دولابی از اسبسواری
💠 در جوانی اسبی داشتم. وقتی از کنار دیواری عبور میکرد و سایهاش به دیوار میافتاد، اسبم به آن نگاه و خیال میکرد اسب دیگری است! به همین خاطر خرناس میکشید و سعی میکرد از آن جلو بزند و چون هر چه تند میرفت، میدید هنوز از سایهاش جلو نیفتاده، باز هم به سرعتش اضافه میکرد تا حدی که اگر این جریان ادامه پیدا میکرد مرا به کشتن میداد.
اما دیوار تمام میشد، سایهاش از بین میرفت و آرام میگرفت.
در دنیا وقتی به دیگران نگاه کنی، بدنت -که مرکب توست- میخواهد در جنبههای دنیوی از آنها جلو بزند و اگر از چشمهمچشمی با دیگران باز نگهش نداری، تو را به نابودی میکشد...
📚 نقل از حاج اسماعیل دولابی از کتاب مصباح الهدی
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
🌐 www.serajnet.org
🆔 @serajnet
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️استوری شب قدر
🍁حداقل برای یک 👆 نفر ارسال کنید
@gam2enghelabeslami
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️🍁🍁🍁استوری
🍃🍃شب قدر
@gam2enghelabeslami
14.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅احکام
💢قرائت
@gam2enghelabeslami
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷
🎥 #کلیپ | رمضان ماه توبه و انابه
🌺 بیانات امام خامنهای مدظله العالی: فضای رمضان، فضای صفا، معنویت، صدق و اخلاص است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 هشدار و نصیحتی شنیدنی از استاد شهید مطهری درباره ماه مبارک رمضان؛
خرما نتوان خورد ازين خار که کشتيم
ديبا نتوان کردن ازين پشم که رشتيم ...
#ماه_رمضان
#شهید_مطهری
#موعظه_خوبان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 چه روزها كه يك به يك غروب شد نيامدي
🌸 چه بغضها كه در گلو رسوب شد نيامدي
🌺 خليل آتشين سخن، تبر به دوش بت شكن
🌸 خداي ما دوباره سنگ و چوب شد نيامدي
#اللهم_عجل_لوليك_الفرج
@gam2enghelabeslami
🍃 زمینه را فراهم کنید
🌺 #امام_خمینی(ره): «ما تکلیف داریم آقا! این طور نیست که حالا که ما منتظر ظهور امام زمان- سلام الله علیه- هستیم پس دیگر بنشینیم تو خانههایمان، تسبیح را دست بگیریم و بگوییم «عَجّلْ عَلی فَرَجِهِ». عجّل، با کار شما باید تعجیل بشود، شما باید زمینه را فراهم کنید برای آمدن او. و فراهم کردن اینکه مسلمین را با هم مجتمع کنید. همه با هم بشوید.»
📝 ۱ دی ۱۳۶۲
🌿 السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای روز بیستم ماه 🌙 مبارک رمضان
@gam2enghelabeslami
🇮🇷
📝#یادداشت_کوتاه | اصول #جهاد_تبیین در قرآن
| جهاد کبیر
🔻 فلا تُطِعِ الْكافِرِينَ وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً كَبِيراً (۵۲/فرقان)
🔹 پس، از كافران پيروى نكن و به وسيله ى قرآن (يا ترك پيروى از آنان) با آنان به جهادى بزرگ بپرداز.
🌺 بیانات در دیدار رئیس و اعضای مجلس خبرگان رهبری ۱۳۹۵/۰۳/۰۶
🔸 #جهاد_کبیر یعنی این؛ جهاد برای عدم تبعیّت، برای عدم دنبالهروی از دشمن. پس مسیر ؛ مسیر انقلابی، مسیر انقلابیگری، تعقیب راه انقلاب، تحکیم اسلام، تحکیم دین خدا.
🔺 ما اگرچنانچه دنبال اقامهی حکم الهی و دین الهی نباشیم، چرا اینجا هستیم؟ چرا بنده اینجا باشم؟ خب همانهایی که بودند -یا آنها یا امثال آنها- بیایند اداره کنند حکومت را. ما هستیم برای اینکه میخواهیم دین خدا را تحکیم کنیم؛ حاکمیّت دین خدا باید تحقّق پیدا کند؛ ما دنبال این هستیم؛ این است که اگرچنانچه کسی در راهش کشته شد، شهید در راه خدا است. اگر بحث دین خدا و تحکیم دین خدا و حاکمیّت الهی نباشد، بودن من و شما در اینجا اصلاً ضرورتی ندارد.
✍️#رجبعلی_بازیاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂مناجات
✅حاج محمود کریمی
🍁شب های قدر
حداقل برای یک 👆 نفر ارسال کنید
@gam2enghelabeslami