eitaa logo
🌾گنـــــــدم زار🌾
170 دنبال‌کننده
829 عکس
838 ویدیو
0 فایل
کجای شهر قدم میزنی... میخواهم کاملا اتفاقی از آنجا ردشوم...🌱💞 #گنـــــــدم_زار🌾🌾 • آیدی تبادل،نظرات،پیشنهادات،انتقادات @artin1395 @SSS313S
مشاهده در ایتا
دانلود
دیرگاهیست که افتاده‌ام از خویش به دور شاید این عید به دیدار خودم هم بروم 🌾
زندگی را نفسی ... ارزشِ غم خوردن نیست.... 🌾
نه می توانیم بمیریم؛ نه می توانیم زندگی کنیم نه می توانیم همدیگر را ببینیم نه می توانیم همدیگر را ترک کنیم به تنگنای عجیبی افتاده ام! ... 🌾
تازه فهمیدم که فرهاد از چه کوهی را شکافت بس که بر زخم دلش شیرین نمک پاشیده بود 🌾
آمدی جانم بقربانت ولی... 🌾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 واکنش صفحه توئیتر سردار سلیمانی به شهادت شهید فخری‌زاده 🌾
دنیای آینده دنیای مذاکره است نه موشک. 💬 مهدی سلیمان نژاد طنزیم 🌾
اینجور که معلومه لیست دانشمندای هسته ای دست همه کشورها هست! لااقل به خودمون بدید مردم ازشون مراقبت کنن... 🔺محمدرضا🔺 🌾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند 🌾
کی ز سرم برون شود یک نفس آرزوی تو 🌾
وقتی تو جای مناسب و دقیق قرار میگیری 🌾
ﭘﯿﺮﯼ ﻣﯿﮕﻔﺖ:ﺍﮔﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺟﻮﺍﻥ ﺑﻤﻮﻧﯽ ﺩﺭﺩﻫﺎﯼ ﺩﻟﺘﻮﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﺑﮕﻮ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺭﯼ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺖﺩﺍﺭﻩ ! ﺧﻨﺪﯾﺪﻡ ﻭﮔﻔﺘﻢ:ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺗﻮ ﺟﻮﺍﻥ ﻧﻤﻮﻧﺪﯼ؟ ﭘﯿﺮ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺗﻠﺨﯽ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﻧﺪﺍﺷﺖ!💔 🌾
دنیا مثل شیشه‌ای می‌ماند که یکدفعه میبینی از دستت افتاد و شکست 🌾
كه جان را فرش مادر ميتوان كرد 🌾
بیا ره توشه برداریم کجا؟ هر جا که اینجا نیست 🌾
بسم الله الرحمن الرحیم وقت بخیر حکایت زیبایی است ✍می‌گویند که دو برادر بودند پس از مرگ پدر یکی جای پدر به زرگری نشسته دیگری تا از وسوسه نفس شیطانی به دور ماند از مردم کناره گرفته و غار نشین گردید. روزی قافله‌ای از جلو غار گذشته و چون به شهر برادر می‌رفتند، برادر غارنشین غربالی پر از آب کرده به قافله سالار می‌دهد تا در شهر به برادرش برساند. منظورش این بود که از ریاضت و دوری از خلایق به این مقام رسیده که غربال سوراخ سوراخ را پر از آب می‌تواند کرد بی آنکه بریزد. چون قافله سالار به شهر و بازار محل کسب برادر می‌رسد و امانتی را می‌دهد، برادر آن را نخ بسته و از سقف دکان آویزان می‌کند و در عوض گلوله آتشی از کوره در آورده میان پنبه گذاشته و به قافله سالار می‌دهد تا آن را در جواب به برادرش بدهد.چون برادر غارنشین برادر کاسب خود را کمتر از خود نمی‌بیند عزم دیدارش کرده و به شهر و دکان وی می‌رود. در گوشه دکان چشم به برادر داشت و دید که برادر زرگرش دستبندی از طلا را روی دست زنی امتحان می‌کند،‌ دیدن این منظره همان و دگرگون شدن حالت نفسانی همان و در همین لحظه آبی که در غربال بود از سوراخ غربال رد شده و از سقف دکان به زمین می‌ریزد. چون زرگر این را می‌بیند می‌گوید: «ای برادر اگر به دکان نشستی و هنگام کسب و کار و دیدن زنان آب از غربالت نریخت زاهد می‌باشی، وگرنه دور از اجتماع و عدم دسترس همه زاهد هستند!» 🌾
🌼همسر شهید چمران: ✍️ یک هفته بود مادرم در بیمارستان بود. مصطفی به من سفارش کرد که «شما بالای سر مادرتان بمانید ولش نکنید، حتی شبها» و من هم این کار را کردم. مامان که خوب شد و آمدیم خانه، من دو روز دیگر هم پیش او ماندم، یادم هست روزی که آمد دنبالم، قبل از این که ماشین را روشن کند دست مرا گرفت و ، می‌بوسید و همانطور با گریه از من تشکر می‌کرد. من گفتم: «برای چی مصطفی؟» گفت: این دستی که این همه روزها به مادرش کرده برای من مقدس است و باید آن را بوسید.» گفتم: از من تشکر می‌کنید؟ خب این که من خدمت کردم مادر من بود، مادر شما نبود که این کارها رو می‌کنید.» گفت: «دستی که به مادرش می‌کند مقدس است و کسی که به مادرش خیر ندارد به هیچ کس خیر ندارد. من از شما ممنونم که با این همه محبت و عشق به مادرتان خدمت کردید.» هیچ وقت یادم نرفت که برای او این قدر ارزش بوده که من به مادر خودم خدمت کردم. 📙کتاب همسرداری سرداران شهید، مؤسسه فرهنگی و هنری قدر ولایت 🌾