eitaa logo
🌾گنـــــــدم زار🌾
170 دنبال‌کننده
829 عکس
840 ویدیو
0 فایل
کجای شهر قدم میزنی... میخواهم کاملا اتفاقی از آنجا ردشوم...🌱💞 #گنـــــــدم_زار🌾🌾 • آیدی تبادل،نظرات،پیشنهادات،انتقادات @artin1395 @SSS313S
مشاهده در ایتا
دانلود
قطار می رود تو می روی تمام ایستگاه می رود و من چقدر ساده ام که سالهال سال در انتظار تو کنار این قطار رفته ایستاده ام و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام 🍁 ‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌
از مهر تا آذر پا به پای تو در مسیر گام بر می دارم تا باورت شود تو را به اندازه تمام ماه های سال فراتر از و زیبایی هایش دوست می دارم 🍁
📌 👤شخصی از عالمی پرسید: 🔸برای خوب بودن کدام روز بهتر است؟ عالم فرمود یک روز قبل از مرگ 🔸شخص حیران شد و گفت : ولی مرگ را هیچکس نمیداند! عالم فرمود 🔺پس هر روز زندگی را روزِ آخر فکر کن و خوب باش شاید فردایی نباشد ... 🍁
آهو نگران است ، بزن تیر خطا را ... صیاد دل از کف شده ! تاكی به کمینی ؟ ای عشق ! چه در شرح تو جز «عشق» بگوییم در ساده ‌ترین شکلی و پیچیده ‌ترینی ... 🍁
یک قصّه بیش نیست غم عشق و هر کسی زین قصه می کند به زبانی،روایتی ور خواهی از روایت من با خبر شوی : برق ستاره یی و شب بی نهایتی 🍁
جان بخواه از من بیدل که روانت بدهم بجز از جان ز من آخر چه تمناست ترا ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌ خواجوی کرمانی 🍁
دنیا همه شعر است به چشمم، اما شعری که تکان داد مرا "چشم تو" بود... فاضل نظری 🍁
می‌شود پردهٔ چشمم پَر کاهی، گاهی دیده‌ام هر دو جهان را به نگاهی، گاهی وادی عشق بسی دور و درازست ولی طی شود جادهٔ صد ساله به آهی، گاهی اقبال لاهوری 🍁
📚📌 ناصرالدین شاه شیری داشت که هر هفته یک گوسفند جیره داشت. به شاه خبر دادند که چه نشسته‌ای که نگهبان شیر، یک ران گوسفند را می‌دزدد. شاه دستور داد نگهبانی مواظب اولی باشد. پس از مدتی آن دو با هم ساخت و پاخت کردند و علاوه بر اینکه هر دو ران را می‌دزدیدند، دل و جگر ش را هم می‌خوردند. شاه خبردار شد و یکی از درباری‌ها را فرستاد که نگهبان آن دو باشد. این یکی چون درباری بود دو برابر آن دو برمی‌داشت. پس از مدتی به شاه خبر دادند: «جناب شاه، شیر از گرسنگی دارد می‌میرد.» جستجو کردند و دیدند که این سه با هم ساخته‌اند و همه اندام‌های گوسفند را می‌برند و شیر بیچاره فقط دنبه گوسفند برایش می‌ماند. ناچار هر سه را کنار گذاشت و گفت: «اشتباه کردم. یک نگهبان دزد بهتر از سه نگهبان دزد بود.» 🍁