بسم الله الرحمان الرحیم ❤️
به نام انکه مهربان ترین و بخشنده ترین است ❤️
💐💐💐💐
رمان سربازان بی نشون
پارت صد و سی و نهم
محمد
خیلی نگران داوود بودم الان دیگه مطمئن شده بودم که از عمد بهش زدن 😔😔
+چیشده اقا چرا تو فکرید ؟ الان که داوود خدا رو شکر بهتر شده
محمد : از اون لحاض اره ولی داوود متاسفانه شناسایی شده و تا چند وقت نباید بیاد سایت
+اقا داوود نمیتونه نیاد سایت یعنی
نزاشت حرفم رو بزنم
محمد : داوود باید اینکار رو بکنه قانون به من اجازه نمیده
+اقا من که نمیتونم باهاش صحبت کنم کار خودتونه
محمد : 🤨🤨
+چیه چرا اینجوری نگاه میکنید ؟ اقا خواهشا اینکار رو از من نخواید
محمد :بدو ببینم چیکار میکنی هاا
+هوففففف
رفتم داخل
الهی شکر حالش بهتر شده بود و رفته رفته داشت راه میفتاد
+اقا داوود ما چطوره ؟
داوود : خوبم به لطف شما
+خب خدا رو شکر
داوود : چخبر شده دوباره ؟
+باید خبری بشه که از دوستم احوال بپرسم
داوود : 😶😶یعنی رسول من اگر تو رو نشناسم داوود نیستم
+فعلا که من رو نمیشناسی و داوودی 😂😂😂😂😂😂😂😂
داوود : مسخره خودت کن بگو چیشده ؟
+تو نباید تا یه مدت بیای سایت چون شناسایی شدی
داوود : چیییییییییییییییییییی ؟؟؟
+عزیزم چیزی هست که باید باور کنی فقط تا سه هفته تحمل کن همین
داوود : وای نه ای خدااااااا من طاقت نمیارم توی این سه هفته
+چرا عزیزم طاقت میاری
همون لحظه اقا محمد وارد شد
+اقا من با اجازتون زحمت رو کم کنم
محمد : باشه برو خدانگهدار
باید میرفتم دنبال ریحانه
+سلام خانم دکتر سوار شو بریم
ریحانه : وای رسولللل ترسیدمممم
+خب کجا بریم ؟
ریحانه : عمه صبح باهام گرفت و برای امشب دعوتمون کرد شوهر مرضیه هم هست
+پس بریم خونه من لباس عوض کنم و بریم خونه عمه
ریحانه : بریم
ادامه دارد ...
یک پارت دادم انشالله اگر نظر بدید یک پارت طولانی دیگه هم میدم 🌺
https://harfeto.timefriend.net/16468460284632
لینک ناشناس برای نظر دادن در مورد رمان سربازان بی نشون
+یا مَن یعلَمُ مُرادَ المُریدین
ای آنکه میداند خواستهی مشتاقان را #امید
+یا مَن یَسمَعُ اَنینَ الواهِنین
ای آنکه میشنود نالهی خستهدلان را
#امید
+یا مَن یَقبَلُ التَّوبه عَن عِبادِه
ای آنکه میپذیرد توبه را از بندگانش
#امید
+یا مَن مقصَدَ اِلّا الَیه
ای آنکه نیست مقصدی جز بسوی او
#امید