#پیام_جدید
متن پیام: Reihaneh Keikha:
#پیام_جدید
متن پیام:عکس بچگی آقا محید رو بزار 🙏🏻🙏🏻🙏🏻
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
ترکیبی از مجید و وحید🤣
محید😂😂😂
شکمم درد گرفت انقدر خندیدم هر بار میخوام بنویسم اینجا دستم اشتباه میخوره منظورم مجید بود 😂😂😂😂
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
یافتم چشم
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
#پیام_جدید متن پیام: Reihaneh Keikha: #پیام_جدید متن پیام:عکس بچگی آقا محید رو بزار 🙏🏻🙏🏻🙏🏻 ➖➖➖➖➖➖
هی من نگا میکردم
محید
خدایا
الان این وحیده یا مجید 😂😂😂
#پیام_جدید
متن پیام: #پیام_جدید
متن پیام:ببین اون فیلم بود راجب اطلاعات محید نوروزی دوتا عکس اولی رو بزار
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
باز گفت محید😐😂😂
وای خدا مردم از خنده چیکار کنم میخوام تند تایپ کنم مینویسم محید 🤣🤣🤣🤣
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
اروم تایپ کن خو😐😂😂
#پیام_جدید
متن پیام: هی من نگا میکردم
محید
خدایا
الان این وحیده یا مجید 😂😂😂
اولش که داشتم مینوشتم متوجه نشدم اما بعد که گفتی فهمیدم متوجه نمیشی
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
😂😂😂😂😂
8.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بیعت با امام زمان
خییییییییلی زیباس
نگاه کنید حتما😍
#جمعه
#امام_زمان
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
بسم الله الرحمن الرحیم.❤️ به نام انکه مهربان ترین و بخشنده ترین است❤️ 💐💐💐💐💐 رمان سربازان بی نشون پا
بسم الله الرحمن الرحیم.❤️
به نام انکه مهربان ترین و بخشنده ترین است❤️
💐💐💐💐💐
رمان سربازان بی نشون
پارت پنجاه و نهم
محمد:
رفتم پایین سمت میز رسول.
×رسول؟
+جانم آقا
×اینا اسامی افرادیه که میخوان از طرف سپاه و ارتش برن سوریه. بیزحمت تا امروز برای تکتک این اسامی مجوز بگیر.
یه جوری شد😕
+ام...چیزه.. آقا میشه من نگیرم؟
×چرا؟
+هیچی. چیز خاصی نشده. فقط اگه اجازه بدین من این کار رو نکنم.
×باشه هر طور راحتی. ولی مطمئنی چیزی نیست؟
+بله آقا مطمئنم
رفتم پیش داوود و پاکت رو بهش دادم و گفت تا ۲ ساعت دیگه صادر میشه.
اومدم برم بالا که گفتم
×اوم... آهان راستی داوود. تو میدونی رسول چشه؟
*اقا مگه این لیست رو ندیدین؟
×نه چطور؟
لیست رو از پاکت درآورد و نشونم داد. یا خدااا...
پس بگو چرا اینقدر حالش گرفته و نگرانه
الهی بمیرم الان چقدر نگران پدرشه..
*تازه اقا قراره مادر و پدرش باهم برن. از قرار معلوم خاله زهرا نمیزاره توی این خطرات عمو محمود تنها بره😅☹
×اووووه پس الان نگرانی خودشو خواهرش دو برابره...
*بله متاسفانه😕😔منم از وقتی فهمیدم اصلا حالم خراب شد.
ریحانه:
تازه کلاس دومم توی روز تموم شده بود. اما اصلا حواسم سر جاش نبود. از طرفی هم خیلی خوشحال بودم که همچین پدری دارم و حواسش به همه هست و اینقدر احساس مسولیت داره😊
تو استگاه پرستاری بودم و داشتم همینطوری با خودم فکر میکردم که گلنار (یکی از هم کلاسی هام) یهو ظاهر شد جلوم😅😐
گلنار: چیه ریحانه خانم؟ تو خودتی؟ حواسم بت هست خیلی تو خودتی...😕
من: نه بابا خوبم.
گلنار: اره. اره تو گفتی و منم باور کردم😐
من: گلنار تو باز به یه چیزی گیر دادی ول نمیکنی؟😂
گلنار: دوست توام دیگه😁ولی جدی چته ریحانه؟
من: چیزیم نیست دیگه خواهر من گیر دادی😐😠بریم کلاس شرو شد
بعدش گوشیم رو درآوردم و به داداشم پیام دادم که امشب یادت نره..❤
و با گلنار رفتیم سر کلاس خانم قاسمی..
ادامه دارد...
آقاموݩمنٺظرھ...↯
بریمدعاےفرجبخوݩیم...🙃🤲🏻
اللھمعجللولیڪالفرج...
#تباه
نشستنوژستگرفتنسرمزاررفیقشھیدت
برایلایکجمعکردن....😑💔
یعنینہتنھاراهشوادامہنمیدیبلکہزدیتـو
خاکی..!
#به_خودمون_بیایم