ایتایار:
#پیام_جدید
متن پیام:سلام ببخشید چرا رمان نمیزارین؟بزارین دیگه
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
والا من که مان ندارم ولی بچه های که رمان دارید بزارید دیگه
ایتایار:
#پیام_جدید
متن پیام:چطوری پیام هارو لینک میکنن
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
صبر کن الان میگم
پیامو که کپی کنی بالای کیبورد چند تا مستطیل میاد یکیش لینکه یکی عدد یکی کلمات میزنی رو لینکه
ایتایار:
#پیام_جدید
متن پیام:🌼گل نرگس🌼:
اینجا تولد نبات کوچولو هست
عکساش رو تو کانالم گذاشتم
فوروارد کن تو کانالت
@......
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
تولد نباته 😐
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
ایتایار: #پیام_جدید متن پیام:🌼گل نرگس🌼: اینجا تولد نبات کوچولو هست عکساش رو تو کانالم گذاشتم فورو
ببخشیدااااا همچین چیز تحفه ای نیست عکسا که بخوام بذارم
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
ببخشیدااااا همچین چیز تحفه ای نیست عکسا که بخوام بذارم
وگرنه همشونو خودم دیدم
ایتایار:
#پیام_جدید
متن پیام:لطفا با اعضای کانالتون با ادب باشید
تحفه یعنی چه؟!
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
اولن تحفه چیز خوبیه
دومن منظورش عکسای شاهرخ استخری بود نه شماها
#پیام_جدید
متن پیام:تو خوبی
نبات و پناهم ب این نازی 😐😍👀
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
نبات و پناه نازن
ولی این عکساشون رومخع
ایتایار:
#پیام_جدید
متن پیام:حقتون دیگه رمان ننویسیم
کوثر جان نظرت چیه یک ماه تو خماری بمونن😎🤨
...............................
به درک سیاه ماهم لفت میدیم 👹👹👹👹👺
➖➖➖➖➖➖➖➖
نکته اول مودب باش
سوال اول ما اینجا کوثر نداریم مطمینی این پیام مال کانال ما بوده
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
بسم الله الرحمن الرحیم.❤️ به نام انکه مهربان ترین و بخشنده ترین است❤️ 💐💐💐💐💐 رمان سربازان بی نشون پا
بسم الله الرحمن الرحیم.❤️
به نام انکه مهربان ترین و بخشنده ترین است❤️
💐💐💐💐💐
رمان سربازان بی نشون
پارت شصتم
رسول:
اذان ظهر بلند شد. با فرشید رفتیم استراحت گاه که نماز بخونیم. وضو گرفتیم و ۲ تا جانماز برداشتم. یکی برای خودم، یکی هم دادم فرشید. نماز فرشید زود تر تموم شد و رفت ۲ تا چایی ریخت. منم رفتم نشستم پیشش و کمی حرف زدیم و گفتیم و خندیدیم و کمی هم از دمشق و سوریه گفتیم. فرشید رفت پای کارش. منم گوشیم و درآوردم دیدم ریحان پیام داده.
"امشب یادت نره❤"
اینو دیگه کجای دلم بزارم😐
منم پیام دادم
" حداقل بزار بعد از رفتن مامان و بابا که چیزی نفهمن دم رفتن نگران شن"
باز خوبه این بهونه رو داشتم واسه پیچوندن خانم دکتر😂
رفتم پایین و به کارم ادامه دادم.
داشتم پای سیستم کارم رو انجام میدادم که دست یکی اومد رو شونم هدفون رو برداشتم و برگشتم دیدم محمده.
+جانم آقا؟
× رسول تونستی رد اون دونفری که اشکان گفت رو بزنی؟
+آقا داریم روش کار میکنیم. هم من هم علی هم بچه های سایبری. تا الان هم نتونستیم رد خاصی ازشون بگیریم. فقط توسط گوشی اشکان فهمیدیم که این یارو اشکانه، سه شنبه های هر هفته به یه نفر که از لحجه ارمنی که داره و یه چند باری هم توی صحبت ها ایلان صداش کرده، فهمیدیم به همین آیلان زنگ میزده و گزارش میداده. بعد از اون هم زنگ میزده به یه نفر به نام همون امیرارسلان که خودشم اسمش رو گفته بود و حتی گزارش تلفنش به آیلان رو هم میداده. ولی نتونستیم ردشون رو بزنیم که به کجا زنگ میزده..😕
× عجججب. پس خیلی باید رشون کار کنیم
+حتما..
سعید:
داشتم کارامو میکردم که محمد اومد و گفت برم توی اتاقم کارم داره.
رفتم بالا و گفت که برام یه مامورت داره. گفت که باید تمیم یه نفر میشدم که بچه های یزد خبر دادن که یه نفر که قبلا دیده شده با اشکان حارف بوده، از یزد اونده تهران و سوژه به ما منتقل شده. الان یه تمیم داره. ولی منم باید به اون ملحق شم.
گفت که از فردا باید کارم رو شرو کنم و امروز هم برای زیر نظر گرفتن سوژه جلسه داریم و برم به بچه ها خبر بدم...
ادامه دارد...
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
بسم الله الرحمن الرحیم.❤️ به نام انکه مهربان ترین و بخشنده ترین است❤️ 💐💐💐💐💐 رمان سربازان بی نشون پا
بسم الله الرحمن الرحیم.❤️
به نام انکه مهربان ترین و بخشنده ترین است❤️
💐💐💐💐💐
رمان سربازان بی نشون
پارت شصت و یکم
داوود:
سعید اومد بمون گفت که تا ۲۰ دقیقه دیگه جلسه داریم. ماهم بعد ۲۰ دقیقه رفتیم بالا.
محمد: خوب ما از طریق بچه های یزد فهمیدیم که یه نفر که هویتش برامون مشخص نیست چند باری توی یزد با سوژه قبلمون که اشکان حارف هست در ارتباط بوده. الان هم ۳ روزه از یزد اومده تهران و یک تمیم هم داره. از فردا هم آقا سعید قراره به اون تمیم ملحق بشه. باید ببینیم کجا میره و کجا میاد و با کیا رفت و آمد داره تا بتونیم هویتش رو شناسایی کنیم.
۳ روز بعد:
رسول:
فرا ظهر قرار بود مامان و بابا راهی شن.
اقا محمد هم ۳ روز بهم مرخصی داده بود. امروز و فردا و پس فردا. ریحانه هم همینطور. یه ۳ روزی قرار نیود بره سرکلاساش. کلا قرار بود ۳ روز ور دل هم باشیم تو خونه💔😐...
حال ما دوتا خراب خراب بود. اما سعی میکردیم که بروز ندیم و تا حدودی اصلا موفق نبودیم. مخصوصا ریحان که دائم چشاش قرمز بود.
مامان و بابا داشتن وسیله و لباس جمع میکرن که فردا راهی شن. ماهم یا توی اتاقمون خودمون رو مسغول میکردیم یا اسما میرفتیم کمکشون که متوجه حال خرابمون نشن دم رفتن. البته موفف هم نبودیم و هر از گاهی بهمون دلداری و امیدواری میدادن.😂☹
منو ریحان تو اتای من بودیم و درو دیوار نگاه میکردیم که زنگ تلفن زده شد🛎
بابا: رسول و ریحانه. یکیتون بیاد جواب بده دستمون گیره...
رفتم پایین و جواب دارم.
خاله مریم بود
+سلام خاله جان
. سلام پسرم. خوبین؟
+ممنون بد نیستیم.
. راستش رسول جان دستتون آزاده؟ میخوایم با بچه ها بیایم هم یه سری بزنیم که مامان و بابا هم به سلامتی فردا دارن میرن هم اگه کاری باشه انجام بدین.
منم که ذوق مرگ شده بودم جواب دادم:😍
+بله بله حتما.. در خدمتتون هستیم قدمتون سر چشم. بفرمایید❤😍
بعدش قطع کردم...
بابا: کی بود؟
+خاله مریم. گفت میخوان بیان یه سر بزنن.
مامان: خیلی خوب. پس یکم اینجارو جمع و جور کنید بازار شامه😐
ریحانه: وا مامان مسافرینا. طبیعیه😐😂
من: راست میگه. تازه گفت میخوان بیان کمک..
بابا: ینی چون مسافریم و میخوان بیان کمک باید خونه اینطور باشه؟
منو ریحان: منطقی بود❤😐
کمی جمع و جور کردیم و بعد حدودا نیم ساعت خونواده علویان اومدن😅
ادامه دارد...
😐😐😬😬😬😬
استوری نوروزیشون
این فک کنم پول کم اورده
زده تو کار تبلیغ😐
از رفقای خوزستانی حتمن خرید کنید
حتما نه هاااا
حتمن😂😂😂
#مجید_نوروزی
#گاندو
eitaa_5.2(1726).apk
24.66M
🔹 برنامه اندروید ایتا به نسخه 5.2 بروزرسانی شد
🔸 امکاناتی که در این نسخه به برنامه افزوده شده در لینک زیر قابل مشاهده است:
https://eitaa.com/eitaa/209
🔹 منابع رسمی برای دریافت این نسخه:
1️⃣ کافه بازار
2️⃣ مایکت
3️⃣ چارخونه
3️⃣ وبسایت رسمی ایتا
هدایت شده از یا صاحب الزمان🇵🇸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه نکته ای که مثل روز روشنه، معلومه...
کرامت،ارث خونوادگی این خانومه😍❤️
#امام_زمان
#ورود_حضرت_معصومه_به_قم❤️
#مولودی
@Sahebedonya
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
بچه ها فردا مادر بزرگم عمل داره براش دعا میکنید
حتما عزیزم
انشاءالله که خیییلی خوب پیش میره
ایتایار:
#پیام_جدید
متن پیام:ادمین خواستی مح هستم
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
آیدی بده کارت دارم
قیافه مامانم وقتی میبینه به بهانه درس گوشیو برداشتم و رفتم با دوستام چت میکنم😂😂😐😬
#گاندو