میرویبافرقِخونینپیشِبازویکبود
شهرِبیزهراکهمولاقابلماندننبود !
ابوترابنبودهکسيبهغيرازاو ؛
تمامدهرپسازاينيتيمخواهدشد . .
گفتهبودمکهاگربوسهدهیتوبهکنم
کهدگرباتوازینگونهخطاهانکنم ؛
؛
بوسهدادیوچوبرخواستلبتازلبِمن '
توبهکردمکهدگرتوبۀبیجانکنم . .
دیده ایم از بس که شب
چشمِ سیاهش را به خواب ؛
می توان افشاند گردِ سُرمه از بالینِ ما.
کمکم غروبِ مٰـاهِ خدا دیده میشود'
صـد حیف ازین بساط ك بَرچیـده میشود
در مـٰاهِ رحـمت و غُفـران و مغفـرت ؛
خوشبخـت آن کسیست ك بخشیده میشود .
بوسه از لـب هایِ تو آتـش به جـانم میزنـد ؛
بَـر لبـت فلفل زدی یا اِژدهایی جـانِ من؟
یِك بـوسه به مَـن دادی و هِی می گویَـم :
لَـب بود؟عَـسَل بود؟رُطَـب بود؟چـه بود؟!
در تمـاشایِ تـو قانع نشوم من به دو چـشم ؛
همه چِشمانِ جهان گو به سـرم بشتابـند . .